قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳
ای ازل دایه بوده جان ترا
وی خرد مایه داده کان ترا
ای جهان کرده آستین پر جان
از پی نثر آستان ترا
سالها بهر انس روحالقدس
بلبلی کرده بوستان ترا
شسته از آب زندگانی روح
از پی فتنه ارغوان ترا
کرده ایزد ز کارخانهٔ عقل
سیرت و خوی و طبع و سان ترا
تیرهای یقین به شاگردی
چون کمان بوده مر گمان ترا
کرده بر روی آفتاب فلک
نقش دستان و داستان ترا
نور روی از سیاهی مویت
کرده معزول پاسبان ترا
از برای خمار مستانت
نوش دان کرده بوسهدان ترا
از برون تن تو بتوان دید
از لطیفی درون جان ترا
پرده داری به داد گویی طبع
از پی مغز استخوان ترا
از نحیفی همی نبیند هیچ
چشم سر صورت دهان ترا
از لطیفی همی نیابد باز
چشم سر سیرت نهان ترا
در میانست هر کرا هستیست
از پی نیستی میان ترا
هیچ باکی مدار گر زه نیست
آن کمان شکل ابروان ترا
زان که تیر فلک همی هر دم
زه کند در ثنا کمان ترا
تا چسان دو لبت رها کرده
ناتوان نرگس توان ترا
زان دو تا عیسی و دو تا بیمار
شرم ناید همی روان ترا
از پی چه معالجت نکنند
آن دو عیسی دو ناتوان ترا
ای وفا همعنان عنای ترا
وی بقا همنشین نشان ترا
نافرید آفریدگار مگر
جز زیان مرا زبان ترا
چند زیر لبم دهی دشنام
تا ببندم میان زیان ترا
می بدان آریم که برخیزم
بوسه باران کنم لبان ترا
به بیمم دهی به زخم سنان
کی گذارم بدین عنان ترا
تو سنان تیز کن از دل و چشم
شد سنایی سپر سنان ترا
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - در مدح بهرامشاه: دیده نبیند همی، نقش نهان تراقصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - در نصیحت و ترک تملق از خلق گوید: تا کی ز هر کسی ز پی سیم بیم ما
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ازل دایه بوده جان ترا
وی خرد مایه داده کان ترا
هوش مصنوعی: ای خداوندی که از آغاز، مایه وجود و حیات من هستی، تو به من عقل و دانایی بخشیدهای تا روح من پرورش یابد.
ای جهان کرده آستین پر جان
از پی نثر آستان ترا
هوش مصنوعی: ای دنیا، تو آستینت را پر از زندگی کردهای تا به دنبال مقام و مرتبهات باشی.
سالها بهر انس روحالقدس
بلبلی کرده بوستان ترا
هوش مصنوعی: سالیان دراز برای نزدیکی به روحالقدس، بلبل به گلزار تو زیبایی بخشیده است.
شسته از آب زندگانی روح
از پی فتنه ارغوان ترا
هوش مصنوعی: روح تو از آب زندگی پاک شده و به دنبال فتنهای به رنگ ارغوان است.
کرده ایزد ز کارخانهٔ عقل
سیرت و خوی و طبع و سان ترا
هوش مصنوعی: خداوند تو را از موادهٔ عقل و شخصیت و رفتار و سرشت ساخته است.
تیرهای یقین به شاگردی
چون کمان بوده مر گمان ترا
هوش مصنوعی: تیرهای یقین مانند کمانی هستند که گمان تو را هدف میگیرند و به آن آسیب میزنند.
کرده بر روی آفتاب فلک
نقش دستان و داستان ترا
هوش مصنوعی: آسمان، داستان و دست به کار تو را بر روی خورشید به تصویر کشیده است.
نور روی از سیاهی مویت
کرده معزول پاسبان ترا
هوش مصنوعی: نور چهرهات باعث شده نگهبان تاریکی مویت از کار بیفتد.
از برای خمار مستانت
نوش دان کرده بوسهدان ترا
هوش مصنوعی: برای سرمستی و شوقی که از عشق تو دارم، بوسهام را به یاد تو آماده کردهام.
از برون تن تو بتوان دید
از لطیفی درون جان ترا
هوش مصنوعی: از بیرون، میتوان زیبایی وجود تو را دید که ناشی از لطافت و شفافیت درون جان توست.
پرده داری به داد گویی طبع
از پی مغز استخوان ترا
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به این معنی اشاره دارد که در دل و در عمق وجود، احساسات و افکار واقعی ما ممکن است تحت تأثیر فشارها و شرایط بیرونی قرار بگیرند. گویی که پشت پردهای از ظاهر، خواستهها و نیازهای واقعی ما نهفته است و ما باید آنها را شناسایی کنیم.
از نحیفی همی نبیند هیچ
چشم سر صورت دهان ترا
هوش مصنوعی: چشم هیچ کسی نمیتواند زیبایی صورت و لبهات را ببیند که تو چقدر ظریف و نازک هستی.
از لطیفی همی نیابد باز
چشم سر سیرت نهان ترا
هوش مصنوعی: از ظرافت و زیبایی تو، چشم سر نمیتواند بهدرستی تو را بشناسد، چون باطن و شخصیت تو پنهان است.
در میانست هر کرا هستیست
از پی نیستی میان ترا
هوش مصنوعی: هر کسی که وجود و هستی دارد، در درون خود نیز چیزی از عدم و نیستی دارد که او را دنبال میکند و در او حضور دارد.
هیچ باکی مدار گر زه نیست
آن کمان شکل ابروان ترا
هوش مصنوعی: نگران نباش، حتی اگر نشانی از وجود نباشد، زیبایی و جذابیت ابروهای تو همچنان پررنگ است.
زان که تیر فلک همی هر دم
زه کند در ثنا کمان ترا
هوش مصنوعی: از آنجا که تیرهای آسمان هر لحظه به سوی تو پرتاب میشود تا تو را ستایش کند.
تا چسان دو لبت رها کرده
ناتوان نرگس توان ترا
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم به تو فکر نکنم وقتی که نرگس از تو دور شده و خود را ضعیف و ناتوان میبیند؟
زان دو تا عیسی و دو تا بیمار
شرم ناید همی روان ترا
هوش مصنوعی: از دو شخصیت عیسی و دو بیمار، تو نباید از روح خود شرمنده شوی.
از پی چه معالجت نکنند
آن دو عیسی دو ناتوان ترا
هوش مصنوعی: شاید در تلاش برای بهبود حال تو هستند، اما نمیتوانند به تو کمک کنند.
ای وفا همعنان عنای ترا
وی بقا همنشین نشان ترا
هوش مصنوعی: ای وفا، تو همواره همراه ای و در کنار تو باقیام که نشان تو را با خود دارم.
نافرید آفریدگار مگر
جز زیان مرا زبان ترا
هوش مصنوعی: آیا خداوندی که مرا خلق کرده است، جز ضرر رساندن به من کار دیگری ندارد؟
چند زیر لبم دهی دشنام
تا ببندم میان زیان ترا
هوش مصنوعی: چند بار میخواهی به من توهین کنی تا من دست از آسیب رساندن به تو بردارم؟
می بدان آریم که برخیزم
بوسه باران کنم لبان ترا
هوش مصنوعی: در صورتی که بیدار شوم، تصمیم دارم لبانت را با بوسهها پوشانده و شاداب کنم.
به بیمم دهی به زخم سنان
کی گذارم بدین عنان ترا
هوش مصنوعی: این بیت به احساس نگرانی و درد اشاره دارد. گویا فردی در موقعیتی دشوار قرار دارد و در پی دلگرمی و یاری از دیگری است. او به نوعی از دیگری میخواهد که در شرایط سخت به او کمک کند و اجازه ندهد که زخمها و دردهایش او را از مسیرش منحرف کنند.
تو سنان تیز کن از دل و چشم
شد سنایی سپر سنان ترا
هوش مصنوعی: سلاح خود را تیز کن و با دل و چشمانت آماده باش، زیرا سنایی به عنوان سپری برای سلاح توست.