گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۵ - در مدح خواجه علاء الدین ابویعقوب یوسف بن احمد حدادی شالنکی غزنوی و ابوالمعالی احمدبن یوسف

ای ز راه لطف و رحمت متصل با عقل و جان
وی به عمل و قدر و قدرت برتر از کون و مکان
هر کجا مهر تو آید رخت بربندد خرد
هر کجا قهر تو آید کیسه بگشاید روان
ای به پیش صدر حکمت سرفرازان سرنگون
وی به گرد خوان فضلت میزبانان میهمان
ذات نامحسوست از خورشید پیداتر ولیک
عجز ما دارد همی ذات ترا از ما نهان
گر نبودی علم تو ذات خرد را رهنمون
می ندانستی خرد یک پارسی بی ترجمان
آفتاب ار بی‌مدد تا بد ز عونت زین سپس
چون مه دوشینه تابد آفتاب از آسمان
هر که بهر ذات پاکت جست ماند اندر وصال
هر که بهر سود خویشت جست ماند اندر زیان
هستی ما پادشاها چون حجاب راه تست
چشم زخم نیستی در هستی ما در رسان
هر که از درگاه عونت یافت توقیع قبول
پیش درگاهش کمر بندد به خدمت انس و جان
چون علای دین و دولت آنکه از اقبال او
لاله روید از میان خاره در فصل خران
آنکه بذل اوست هر جا بارنامهٔ هر غریب
و آنکه عدل اوست هر جا بدرقهٔ هر کاروان
دولتی دارد که هر لشکر که باوی شد به حرب
مرد را جوشن نباید اسب را بر گستوان
رایت بدعت چو قارون شد نهان اندر زمین
چون کله گوشهٔ علایی نور داد اندر جهان
نیک پشتی آمدند الحق نهان شرع را
آل محمود از سنان و آل حداد از لسان
خاصه بدر صدر شمع شرع یوسف آنکه هست
چون زلیخا صد هزاران بخت پیر از وی جوان
پیشوای دین فقیه امت آن کز حشمتش
مبتدع را مغز خون گردد همی در استخوان
آنکه گاه پایداری دولت خود را همی
طیلسان داران سرش کردند همچون طیلسان
آنکه گاه دانش‌آموزی ز بهر قهر نفس
بستر او خاک ساکن بود و فرش آب روان
لاجرم گشت آنچنان اکنون که هست از روی فخر
خاک نعل اسب او را چشم حوران سرمه‌دان
دان که وقتی قحط نان بود اندران اول قرون
بین که اکنون قحط دینست اندرین آخر زمان
میزبان بودند عالم را دو یوسف در دو قحط
یوسف غزنی به دین و یوسف مصری به نان
هر که سر بر خط او بنهاده چون کلکش دو روز
هر که پی بر کام او بنهاد چون ما یک زمان
زین جهان بیرون نشد تا چشم او او را ندید
سر چو شیر عود سوز و تن چو پیل پرنیان
مشتری گر خصم او گردد نیارد کرد هیچ
جرم کیوان از برای نحس او بر وی قران
شب به دوزخ رفت آن کش بامدادان گفت بد
این چنین اقبال کس را آسمان ندهد نشان
تا جمال طلعتش بر جای باشد روز حشر
گر نماند آفتاب و مشتری را گو ممان
از بقای اوست چون ایمان ما در ایمنی
از برای امن ما یارب تو دارش در امان
از چنان صدری چنین بدری برآمد با کمال
ای مسلمانان چه زاید جز گل اندر گلستان
بوالمعالی احمد یوسف که او را آمدست
خلقت یوسف شعار و خلق احمد قهرمان
آنکه آن ساعت حسودش را علم گردد نگون
گر ندارد دیده زیر نعل اسب اوستان
از برای کرد او را آید اندر چشم نور
از برای گفت او را آید اندر جسم جان
تا ببام آسمانش برد بخت از راه علم
این نکوتر باز کآتش در زد اندر نردبان
زیر سایهٔ آفتاب دولت‌ست آن ماه روی
روشن آن ماهی که باشد آفتابش سایبان
شاد باش ای منحنی پشت تو اندر راه دین
دیر زی ای ممتحن خصم تو اندر امتحان
تا طبیعت زعفران را رنگ اعدای تو دید
مایهٔ شادی جدا کرد از مزاج زعفران
چون مسائل حل کنی شیری بوی دشمن شکار
چون به منبر بر شوی بحری بوی گوهر فشان
منبر از تو زیب گیرد نه تو از منبر از آنک
کان ز گوهر سرفرازی یافت نه گوهر ز کان
بود بتخانهٔ گروهی ساحت بیت الحرام
بود بدعت جای قومی بقعت شالنکیان
این دو موضع چون ز دیدار دو احمد نور یافت
قبلهٔ سنت شد این و کعبهٔ خدمت شد آن
قبلهٔ دین امامان خاندان تست و بس
دیر زی ای شاه خانه شاد باش ای خاندان
هر که دین خواهد که دارد چون شما باید خطر
هر که در خواهد که دارد چون صدف باید دهان
خاک و بادی کان نیابد خلعت و تایید حق
این عنای مغز باشد آن هلاک خاندان
شیر اصلی معنی اندر سینه دارد همچو خاک
شیر رایت باشد آن کو باد دارد در میان
لاجرم آنرا که بادی بود چون اینجا رسید
خاک این در کرد بیرون بادشان از بادبان
تا جمال خانهٔ حدادیان باشد به جای
هیچ دین دزدی نیارد گشت در گیتی عیان
زان که ایشان شمسهٔ دینند اندر عین شب
دزد متواری شود چون شمس باشد پاسبان
من غلام آستانی ام که بویی خاک او
تا به پشت گاو ماهی بوی دل آید از آن
ای ترا پرورده ایزد بهر دین اندر ازل
بخت و اقبال ازل پرورد را نبود کران
از پی بخت ازل را فرخی در شعر خویش
پیش ازین گفته‌ست بیتی من همی گویم همان
یک بختی هر کرا باشد همه زان سر بود
کار از آن سر نیک باید گر نمی‌دانی بدان»
تا ببینی کز برای خدمتت گردد فلک
از پس کسب سنا را چون سنایی مدح خوان
حرمتی‌یابی چنان گر فی‌المثل در صف حرب
تیر دشمن پیشت آید چفته گردد چون کمان
آنچنان گردی ز دانش کز برای دین حق
فتوی از صدرت برد خورشید سوی قیروان
این همه رتبت ز یک تاثیر صبح بخت تست
باش تا خورشید اقبالت بتابد ز آسمان
کز برای خدمتت را ماه بگزیند زمین
وز برای حرمتت را حور در بازد جنان
رو که تایید سپهر و دانش کلی‌تر است
با چنین تایید و دانش مقتدا بودن توان
تا نباشد گاه کوشش تیغ شهلان چون رماح
تا نباشد وقت بخشش تیر گردون چون کمان
چون طریقت کارخواه و چون حقیقت کارکن
چون شریعت کار جوی و چون طبیعت کامران
باد همچون دور همنام تو دورت پایدار
باد همچون دین همنام تو عمرت جاودان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ز راه لطف و رحمت متصل با عقل و جان
وی به عمل و قدر و قدرت برتر از کون و مکان
هوش مصنوعی: ای که با لطف و رحمت خود به عقل و جان آدمی پیوند خورده‌ای، برتر از همه امکانات و موجودات هستی و برتر از تمام مکان‌ها و زمان‌ها.
هر کجا مهر تو آید رخت بربندد خرد
هر کجا قهر تو آید کیسه بگشاید روان
هوش مصنوعی: هر جا که محبت و عشق تو حضور داشته باشد، عقل و خرد ترک نمی‌کنند و رفتن را نمی‌پذیرند. اما هر جا که خشم و غضب تو بیفتد، دل‌ها بی‌اختیار به فعالیت و حرکات خود ادامه می‌دهند.
ای به پیش صدر حکمت سرفرازان سرنگون
وی به گرد خوان فضلت میزبانان میهمان
هوش مصنوعی: ای کسی که در صدر حکم و علم سرافرازان قرار داری و در گرداگرد سفره فضایل میزبان افتخارات مهمان هستی.
ذات نامحسوست از خورشید پیداتر ولیک
عجز ما دارد همی ذات ترا از ما نهان
هوش مصنوعی: وجود نامشخص تو از خورشید روشن‌تر است، اما ناتوانی ما باعث می‌شود که ذات تو از دیده‌های ما پنهان بماند.
گر نبودی علم تو ذات خرد را رهنمون
می ندانستی خرد یک پارسی بی ترجمان
هوش مصنوعی: اگر علم تو نبود، عقل را به عنوان یک راهنما نمی‌شناختی و نمی‌دانستی که عقل یک ایرانی نیاز به ترجمه ندارد.
آفتاب ار بی‌مدد تا بد ز عونت زین سپس
چون مه دوشینه تابد آفتاب از آسمان
هوش مصنوعی: اگر آفتاب بدون کمک و یاری تو باشد، پس مانند ماهی که در شب می‌تابد، دیگر نمی‌تواند از آسمان بدرخشد.
هر که بهر ذات پاکت جست ماند اندر وصال
هر که بهر سود خویشت جست ماند اندر زیان
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر خلوص و پاکی وجود تو تلاش کند، به وصال و نزدیکی می‌رسد، اما کسی که فقط به دنبال منافع شخصی خود باشد، در نهایت ضرر می‌بیند.
هستی ما پادشاها چون حجاب راه تست
چشم زخم نیستی در هستی ما در رسان
هوش مصنوعی: وجود ما مثل پادشاهی است که حجاب و مانعِ دیدن راه تو شده است. چشم زخم نمی‌تواند به وجود ما آسیب برساند، زیرا در وجود ما همین مفهوم وجود دارد که به تو می‌رسد.
هر که از درگاه عونت یافت توقیع قبول
پیش درگاهش کمر بندد به خدمت انس و جان
هوش مصنوعی: هر کسی که از درگاه تو کمکی بگیرد، باید با تمام وجود و جان و دل خود را به خدمت تو ارائه دهد و به احترام تو آماده باشد.
چون علای دین و دولت آنکه از اقبال او
لاله روید از میان خاره در فصل خران
هوش مصنوعی: وقتی که نیکی‌های دین و حکومت به وجود بیاید، چون کسی که در روزهای سخت به لطف خداوند گل زیبایی را از میان خارها به دست می‌آورد.
آنکه بذل اوست هر جا بارنامهٔ هر غریب
و آنکه عدل اوست هر جا بدرقهٔ هر کاروان
هوش مصنوعی: کسی که generosity او همیشه در دسترس است، در هر نقطه‌ای برای کسانی که نیاز دارند، و کسی که عدالت او همیشه حاکم است، در هر جایی به اهالی کاروان‌ها کمک می‌کند.
دولتی دارد که هر لشکر که باوی شد به حرب
مرد را جوشن نباید اسب را بر گستوان
هوش مصنوعی: دولت او به قدری قوی و تاثیرگذار است که اگر لشکری با او متحد شود، دیگر نیازی نیست در جنگ از زره و اسب استفاده کند؛ یعنی نیازی به محافظت و امنیت نیست.
رایت بدعت چو قارون شد نهان اندر زمین
چون کله گوشهٔ علایی نور داد اندر جهان
هوش مصنوعی: هر چند که بدعت و نوآوری مانند ثروت قارون در زمین پنهان شد، اما در عوض، علم و دانش همچون روشنایی از گوشه‌ای به دنیا نور افشانی کرد.
نیک پشتی آمدند الحق نهان شرع را
آل محمود از سنان و آل حداد از لسان
هوش مصنوعی: حقایق نیک و حقیقت را به شکل پنهان ارائه کردند، در حالی که خاندان محمود از شمشیر و خاندان حداد از زبان برای این کار استفاده کردند.
خاصه بدر صدر شمع شرع یوسف آنکه هست
چون زلیخا صد هزاران بخت پیر از وی جوان
هوش مصنوعی: این بیت به جذابیت و زیبایی خاصی اشاره دارد که در وجود فردی وجود دارد. این فرد به اندازه‌ای دلربا و جذاب است که می‌تواند دل‌ها را به خود جلب کند و زندگی‌بخش باشد. همچنین، این بیت به تغییر و جوانی بخت‌ها و شادی‌های زندگی اشاره می‌کند که به خاطر وجود این فرد حاصل می‌شود. به طور کلی، زیبایی و جذابیت او باعث می‌شود که آرزوها و شانس‌های زندگی جوان و نو شوند.
پیشوای دین فقیه امت آن کز حشمتش
مبتدع را مغز خون گردد همی در استخوان
هوش مصنوعی: رهبر دین، فقیه جامعه‌ای است که با عظمت و احترامش، بر احوال مبتدعان چنان تاثیری می‌گذارد که گویا روح آن‌ها در استخوان‌هایشان به لرزه درمی‌آید.
آنکه گاه پایداری دولت خود را همی
طیلسان داران سرش کردند همچون طیلسان
هوش مصنوعی: کسی که گاه برخی از افراد دربارش به سبب قدرت و سلطنتش او را مورد تحقیر قرار می‌دهند، مانند کسانی که در کارهای بزرگ خود را بزرگتر از آنچه هستند نشان می‌دهند.
آنکه گاه دانش‌آموزی ز بهر قهر نفس
بستر او خاک ساکن بود و فرش آب روان
هوش مصنوعی: کسی که گاهی برای تسلط بر نفس خود، در جایی که بر روی خاک دراز کشیده و زیرش آب زلال جاری است، به تحصیل علم مشغول شده است.
لاجرم گشت آنچنان اکنون که هست از روی فخر
خاک نعل اسب او را چشم حوران سرمه‌دان
هوش مصنوعی: بنابراین، حالا او به قدری به خود می‌بالد که مانند خاک نعل اسبش، حوران بهشت نیز به او حسرت می‌خورند.
دان که وقتی قحط نان بود اندران اول قرون
بین که اکنون قحط دینست اندرین آخر زمان
هوش مصنوعی: بدان که در زمان‌های اولیه، وقتی کمبود نان وجود داشت، حالا در آخر زمان کمبود دین و ایمان وجود دارد.
میزبان بودند عالم را دو یوسف در دو قحط
یوسف غزنی به دین و یوسف مصری به نان
هوش مصنوعی: دو یوسف، یکی از غزنی و دیگری از مصر، در دو زمان قحطی به عنوان میزبان علم و دانش به کمک مردم آمدند. یوسف غزنی به خاطر دین و آموزه‌های دینی‌اش و یوسف مصری به خاطر تأمین نان و مایحتاج زندگی.
هر که سر بر خط او بنهاده چون کلکش دو روز
هر که پی بر کام او بنهاد چون ما یک زمان
هوش مصنوعی: هر کس که سر بر خط او گذاشته است، مانند او دو روز نمی‌ماند و هر که به دنبال خواسته‌های او رفته، مانند ما فقط برای یک مدت کوتاه خواهد بود.
زین جهان بیرون نشد تا چشم او او را ندید
سر چو شیر عود سوز و تن چو پیل پرنیان
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نتوانسته از این دنیا بگذرد، مگر اینکه چشمان او، آن وجود را مشاهده کرده باشد. سر او مانند شیر سوزان است و بدنش به مانند فیل، پرنیان و لطیف است.
مشتری گر خصم او گردد نیارد کرد هیچ
جرم کیوان از برای نحس او بر وی قران
هوش مصنوعی: اگر مشتری (سیاره) دشمن او شود، هیچ خطایی از او سر نمی‌زند. کیوان (سیاره زحل) به خاطر شوم بودن او چیزی بر او نخواهد افزود.
شب به دوزخ رفت آن کش بامدادان گفت بد
این چنین اقبال کس را آسمان ندهد نشان
هوش مصنوعی: زندگی و سرنوشت انسان‌ها گاهی به گونه‌ای پیش می‌رود که در تاریکی و مشکلات قرار می‌گیرند. برخی افراد ممکن است در صبح روزی امید و آرزوهایی داشته باشند، اما شب همان روز به دوزخی از ناامیدی و بدبختی گرفتار شوند. این نشان‌دهنده این است که سرنوشت هیچ‌کس از قبل تعیین نشده و در واقع هیچ نشانه‌ای از خوشی یا بدبختی در آسمان برای فردی وجود ندارد.
تا جمال طلعتش بر جای باشد روز حشر
گر نماند آفتاب و مشتری را گو ممان
هوش مصنوعی: تا زمانی که زیبایی او در روز قیامت پابرجاست، اگر آفتاب و سیاره مشتری هم نمانند، باز هم نباید نگران باشی.
از بقای اوست چون ایمان ما در ایمنی
از برای امن ما یارب تو دارش در امان
هوش مصنوعی: زیبایی و امنیت ایمان ما به خاطر وجود اوست. ای خدا، تو او را در حفظ و امان نگه‌دار.
از چنان صدری چنین بدری برآمد با کمال
ای مسلمانان چه زاید جز گل اندر گلستان
هوش مصنوعی: از چنان وجودی این چنان زیبایی متولد شده است. ای مسلمانان، جز گل در گلزار چه چیز دیگری می‌تواند به وجود آید؟
بوالمعالی احمد یوسف که او را آمدست
خلقت یوسف شعار و خلق احمد قهرمان
هوش مصنوعی: احمد یوسف، شخصیتی بزرگ و برجسته است که خلقت یوسف به او نسبت داده شده و زیبایی و ویژگی‌های او مانند قهرمانی احمد به شمار می‌آید.
آنکه آن ساعت حسودش را علم گردد نگون
گر ندارد دیده زیر نعل اسب اوستان
هوش مصنوعی: کسی که در آن لحظه متوجه حسادت دیگران می‌شود، هیچ فکری برای خود ندارد و نمی‌تواند از زیر پای اسب او فرار کند.
از برای کرد او را آید اندر چشم نور
از برای گفت او را آید اندر جسم جان
هوش مصنوعی: به خاطر او، نور در چشمانش نمایان می‌شود و به خاطر سخنش، جان در تنش زنده می‌گردد.
تا ببام آسمانش برد بخت از راه علم
این نکوتر باز کآتش در زد اندر نردبان
هوش مصنوعی: قدر و منزلت فرد نیکوخصال به قدری بالاست که بخت او به دلیل دانش و علمش او را تا اوج آسمان بالا می‌برد، اما به زودی آتش مشکلات و چالش‌ها به او حمله‌ور می‌شود و مانند نردبانی در مسیرش قرار می‌گیرد.
زیر سایهٔ آفتاب دولت‌ست آن ماه روی
روشن آن ماهی که باشد آفتابش سایبان
هوش مصنوعی: در زیر نور و تابش آفتاب، آن چهره‌ی روشن و زیبا، مانند ماهی است که آفتابش و سایه‌اش، او را محافظت می‌کند.
شاد باش ای منحنی پشت تو اندر راه دین
دیر زی ای ممتحن خصم تو اندر امتحان
هوش مصنوعی: شاد باش ای کسی که در راه دین ایستاده‌ای و به خاطر عقایدت برخوردهای سختی را تحمل می‌کنی. در حقیقت، دشمن تو در این آزمایش‌ها و چالش‌ها با تو روبرو خواهد شد.
تا طبیعت زعفران را رنگ اعدای تو دید
مایهٔ شادی جدا کرد از مزاج زعفران
هوش مصنوعی: زمانی که طبیعت زعفران رنگ و چهره تو را دید، شادی را از دل زعفران جدا کرد.
چون مسائل حل کنی شیری بوی دشمن شکار
چون به منبر بر شوی بحری بوی گوهر فشان
هوش مصنوعی: وقتی که مشکلات را برطرف کنی، مانند شیری می‌شوی که به شکار دشمنان می‌رود. و وقتی که بر روی منبر قرار می‌گیری، چون دریا پر از گوهر می‌درخشی.
منبر از تو زیب گیرد نه تو از منبر از آنک
کان ز گوهر سرفرازی یافت نه گوهر ز کان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که جایگاه و مقام تو باعث زیبایی آن می‌شود، نه اینکه خود جایگاه بتواند تو را زیبا کند. به عبارت دیگر، ارزش و شرف یک شخص از خود او ناشی می‌شود، نه از محیط یا ابزارهایی که در اختیار دارد. همان‌طور که سنگ قیمتی، ارزشش را از خود دارد و نه از جایی که در آن قرار گرفته است.
بود بتخانهٔ گروهی ساحت بیت الحرام
بود بدعت جای قومی بقعت شالنکیان
هوش مصنوعی: در میان گروهی بتخانه‌ای وجود دارد که به عنوان مکان مقدس مورد احترام قرار می‌گیرد، اما در واقع ورود برخی افراد به این مکان نوعی نوآوری و بدعت به شمار می‌رود.
این دو موضع چون ز دیدار دو احمد نور یافت
قبلهٔ سنت شد این و کعبهٔ خدمت شد آن
هوش مصنوعی: این دو جایگاه پس از دیدار دو شخص احمد، نورانی شدند. یکی از این مکان‌ها به قبله‌ای برای سنت تبدیل شد و دیگری به کعبه‌ای برای خدمت.
قبلهٔ دین امامان خاندان تست و بس
دیر زی ای شاه خانه شاد باش ای خاندان
هوش مصنوعی: شما مرکز و اساس دین هستید و هیچ چیز دیگری در این زمینه مهم‌تر نیست. ای پادشاه، مدت‌ها زندگی کن و برای خوشبختی و شادکامی خاندان خود آرزوهای خوب داشته باش.
هر که دین خواهد که دارد چون شما باید خطر
هر که در خواهد که دارد چون صدف باید دهان
هوش مصنوعی: هر کسی که می‌خواهد دین را مانند شما داشته باشد، باید آماده خطر و ریسک باشد. همان‌طور که صدف برای حفظ مرواریدش باید در معرض خطرات باشد، او هم باید دلیری و شجاعت لازم را داشته باشد.
خاک و بادی کان نیابد خلعت و تایید حق
این عنای مغز باشد آن هلاک خاندان
هوش مصنوعی: آنچه در دنیا وجود دارد و به‌دست می‌آید، در واقع جایگاه و تأیید الهی را به خود نمی‌گیرد، بلکه این نعمت و قدرت الهی است که بر زندگی انسان‌ها حکم‌فرماست و بی‌توجهی به آن می‌تواند منجر به سقوط و نابودی نسل‌ها شود.
شیر اصلی معنی اندر سینه دارد همچو خاک
شیر رایت باشد آن کو باد دارد در میان
هوش مصنوعی: شیر اصلی در دل خود معنای عمیقی دارد، شبیه به خاک که نماد ناز و لطافت است. فردی که درونش پر از احساسات و اندیشه‌های عمیق باشد، مثل پرچمی است که در میان باد به اهتزاز درمی‌آید.
لاجرم آنرا که بادی بود چون اینجا رسید
خاک این در کرد بیرون بادشان از بادبان
هوش مصنوعی: به ناچار، کسی که از باد و طوفان بی‌خبر است، وقتی به اینجا می‌رسد، دست‌آخر هوای او را به بیرون می‌کشد.
تا جمال خانهٔ حدادیان باشد به جای
هیچ دین دزدی نیارد گشت در گیتی عیان
هوش مصنوعی: تا زمانی که زیبایی و جمال خانهٔ حدادیان وجود دارد، هیچ دینی نمی‌تواند به راحتی در دنیا دیده شود و پیش برود.
زان که ایشان شمسهٔ دینند اندر عین شب
دزد متواری شود چون شمس باشد پاسبان
هوش مصنوعی: این افراد مانند خورشید دین هستند و در زمان تاریکی، همچون دزدی که متواری می‌شود، درخشش و روشنی خود را نشان می‌دهند. در حقیقت، در زمان‌های سخت و تاریک، آنها مثل نگهبانی هستند که بر علیه ظلم و ناامیدی ایستاده‌اند.
من غلام آستانی ام که بویی خاک او
تا به پشت گاو ماهی بوی دل آید از آن
هوش مصنوعی: من خدمتگزار درگاه کسی هستم که بوی خاک او، تا پشت گاوی در دریا می‌رسد و بوی محبت از آن برمی‌آید.
ای ترا پرورده ایزد بهر دین اندر ازل
بخت و اقبال ازل پرورد را نبود کران
هوش مصنوعی: تو که از سوی خداوند در راه دین تربیت شده‌ای، بخت و اقبال تو از آغاز آفرینش تا همیشه بی‌پایان و نامحدود است.
از پی بخت ازل را فرخی در شعر خویش
پیش ازین گفته‌ست بیتی من همی گویم همان
هوش مصنوعی: به دنبال خوشبختی آغازین، شعری که پیش از این سروده شده را با خوشحالی تکرار می‌کنم.
یک بختی هر کرا باشد همه زان سر بود
کار از آن سر نیک باید گر نمی‌دانی بدان»
هوش مصنوعی: هر کسی که بخت و اقبالش را داشته باشد، همه چیز از آن نقطه شروع می‌شود. اگر نمی‌دانی چطور باید آغاز کنی، بهتر است به خوبی آن را بشناسی و کارهای مناسب را انجام دهی.
تا ببینی کز برای خدمتت گردد فلک
از پس کسب سنا را چون سنایی مدح خوان
هوش مصنوعی: تا ببینی که چگونه به خاطر خدمت تو، آسمان (فلک) به تلاش می‌افتد و مانند سنایی (شاعر بزرگ) در ستایش و مدح تو سخن می‌گوید.
حرمتی‌یابی چنان گر فی‌المثل در صف حرب
تیر دشمن پیشت آید چفته گردد چون کمان
هوش مصنوعی: اگر در میدان نبرد تیر دشمن به سمت تو بیاید، باید همچون یک کمان که کشیده می‌شود، قوی و محکم بایستی و آماده باشی.
آنچنان گردی ز دانش کز برای دین حق
فتوی از صدرت برد خورشید سوی قیروان
هوش مصنوعی: تو آنقدر از دانش و علم سرشار هستی که فتوی و حکم از تو صادر می‌شود، به گونه‌ای که نور علمت مانند خورشید به قیروان می‌تابد.
این همه رتبت ز یک تاثیر صبح بخت تست
باش تا خورشید اقبالت بتابد ز آسمان
هوش مصنوعی: رتبه و مقام والای تو تنها نتیجه‌ی یکی از تاثیرات خوش‌شانسی‌ات است. پس، منتظر بمان تا خورشید موفقیت تو از آسمان نمایان شود.
کز برای خدمتت را ماه بگزیند زمین
وز برای حرمتت را حور در بازد جنان
هوش مصنوعی: برای خدمت به تو، ماه زمین را انتخاب کند و برای محبت تو، حوریان در بهشت در را باز کنند.
رو که تایید سپهر و دانش کلی‌تر است
با چنین تایید و دانش مقتدا بودن توان
هوش مصنوعی: هرکسی که مورد حمایت و تأیید طبیعت و دانش عمیق‌تری باشد، می‌تواند به عنوان یک رهبر و الگو مطرح شود.
تا نباشد گاه کوشش تیغ شهلان چون رماح
تا نباشد وقت بخشش تیر گردون چون کمان
هوش مصنوعی: برای اینکه تلاش و سخت‌کوشی به نتیجه برسد، باید زمان مناسبی برای آن وجود داشته باشد. همچنین، در مواقعی که قسمت می‌شود و مقدر است، فرصت دادن و بخشش مانند تیراندازی با کمان نیازمند زمان و دقت است.
چون طریقت کارخواه و چون حقیقت کارکن
چون شریعت کار جوی و چون طبیعت کامران
هوش مصنوعی: وقتی به راه درست قدم می‌گذاری، به دنبال حقیقت و حقیقت‌طلبی باید باشی. شریعت تو را هدایت می‌کند تا به عمل بپردازی و طبیعت تو را به موفقیت می‌رساند.
باد همچون دور همنام تو دورت پایدار
باد همچون دین همنام تو عمرت جاودان
هوش مصنوعی: باد به دور تو پایدار باشد و همچنان که دین تو باقی و ثابت است، عمر تو نیز همیشگی و جاودان باشد.