گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۴

برگ بی‌برگی نداری لاف درویشی مزن
رخ چو عیار‌ان نداری جان چو نامرد‌ان مکن
یا برو همچون زنان رنگی و بویی پیش گیر
یا چو مردان اندر آی و گوی در میدان فگن
هر چه بینی جز هوا آن دین بود بر جان نشان
هر چه یابی جز خدا آن بت بود در هم شکن
چون دل و جان زیر پایت نطع شد پایی بکوب
چون دو کون اندر دو دستت جمع شد دستی بزن
سر بر آر از گلشن تحقیق تا در کوی دین
کشتگان زنده بینی انجمن در انجمن
در یکی صف کشتگان بینی به تیغی چون حسین
در دگر صف خستگان بینی به زهری چون حسن
درد دین خود بوالعجب دردی‌ست کاندر وی چو شمع
چون شوی بیمار بهتر گردی از گردن زدن
اندرین میدان که خود را می دراندازد جهود
وندرین مجلس که تن را می‌بسوزد برهمن
اینت بی همت شگرفی کاو برون ناید ز جان
و آنت بی دولت سواری کاو برون ناید ز تن
هر خسی از رنگ گفتاری بدین ره کی رسد‌؟
درد باید عمر سوز و مرد باید گام زن
سال‌ها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب
لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن
ماه‌ها باید که تا یک پنبه دانه ز آب و خاک
شاهد‌ی را حله گردد یا شهید‌ی را کفن
روزها باید که تا یک مشت پشم از پشت میش
زاهد‌ی را خرقه گردد یا حمار‌ی را رسن
عمر‌ها باید که تا یک کودکی از روی طبع
عالمی گردد نکو یا شاعری شیرین سخن
قرن‌ها باید که تا از پشت آدم نطفه‌ای
بوالوفای کرد گردد یا شود ویس قرن
چنگ در فتراک صاحب‌دولتی زن تا مگر
برتر آیی زین سرشت گوهر و صرف زمن
روی بنمایند شاهان شریعت مر ترا
چون عروسان طبیعت رخت بندند از بدن
تا تو در بند هوایی از زر و زن چاره نیست
عاشقی شو تا هم از زر فارغ آیی هم ز زن
نفس تو جویای کفر‌ست و خرد جویا‌ی دین
گر بقا خواهی به دین آی ار فنا خواهی به تن
جان‌ فشان و پای کوب و راد زی و فرد باش
تا شوی باقی چو دامن بر‌فشانی زین دمن
کز پی مردانگی پاینده ذات آمد چنار
وز پی تَر دامنی اندک حیات آمد سمن
راه رو تا دیو بینی با فرشته در مصاف
ز امتحان نفس حسی چند باشی ممتحن
چون برون رفت از تو حرص آن‌گه در‌آمد در تو دین
چون در‌آمد در تو دین آن‌گه برون شد اهرمن
گر همی‌خواهی که پر‌ها رویدت زین دام‌گاه
همچو کرم پیله جز گرد نهاد خود متن
بار معنی بند ازینجا زان که در صحرای حشر
سخت کاسد بود خواهد تیز بازار سخن
باش تا طومار دعوی‌ها فرو شوید خرد
باش تا دیوان معنی‌ها بخواند ذوالمنن
باش تا از پیش دل‌ها پرده بردارد خدای
تا جهانی بوالحسن بینی به معنی بوالحزن
از جمال حال مردان بی‌اثر باشد مکان
وز شعاع شمع تابان بی‌خبر باشد لگن
بارنامهٔ ما و من در عالم حس‌ست و بس
چون ازین عالم برون رفتی نه ما بینی نه من
از برون پرده بینی یک جهان پر شاه و بت
چون درون پرده رفتی این رهی گشت آن شمن
پوشش از دین ساز تا باقی بمانی بهر آنک
گر برین پوشش نمیری هم تو ریزی هم کفن
این جهان و آن جهانت را به یک دم در کشد
چون نهنگ درد دین ناگاه بگشاید دهن
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست
یا رضا‌ی دوست باید یا هوای خویشتن
سوی آن حضرت نپوید هیچ دل با آرزو
با چنین گل‌رخ نخسبد هیچ کس با پیرهن
پردهٔ پرهیز و شرم از روی ایمان بر مدار
تا به زخم چشم نااهلان نگردی مفتتن
گرد قرآن گرد زیرا هر که در قرآن گریخت
آن جهان رست از عقوبت این جهان جست از فتن
چون همی‌دانی که قرآن را رسن خوانده‌ست حق
پس تو در چاه طبیعت چند باشی با وسن
چرخ گردان این رسن را می‌رساند تا به چاه
گر همی صحرات باید چنگ در زن در رسن
گَرد سم اسب سلطان شریعت سرمه کن
تا شود نور الهی با دو چشمت مقترن
گر عروس شرع را از رخ براندازی نقاب
بی‌خطا گردد خطا و بی‌خطر گردد ختن
سنی دین‌دار شو تا زنده مانی ز‌آن که هست
هر‌چه جز دین مردگی و هر چه جز سنت حزن
مژه در چشم سنایی چون سنانی باد تیز
گر سنایی زندگی خواهد زمانی بی‌سنن
با سخن‌های سنایی خاصه در زهد و مثل
فخر دارد خاک بلخ امروز بر بحر عدن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برگ بی‌برگی نداری لاف درویشی مزن
رخ چو عیار‌ان نداری جان چو نامرد‌ان مکن
هوش مصنوعی: اگر هیچ چیزی از خودت نداری، از درویشی و بی‌نیازی صحبت نکن. اگر ظاهر زیبا و دلربایی مانند عیارها نداری، پس جان و روح خود را مانند نامردها بی‌ارزش نکن.
یا برو همچون زنان رنگی و بویی پیش گیر
یا چو مردان اندر آی و گوی در میدان فگن
هوش مصنوعی: یا مثل زنان با زیبایی و ناز و فریبی خود را معرفی کن، یا مثل مردان وارد عرصه شو و در میدان رقابت بجنگ.
هر چه بینی جز هوا آن دین بود بر جان نشان
هر چه یابی جز خدا آن بت بود در هم شکن
هرچیزی جز هوس و هوای خویشتن‌ دیدی‌، آن دین است، عزیزش بدار؛ هرچیزی که یابی جز خدا، آن بت است، درهم شکن و مپرست.
چون دل و جان زیر پایت نطع شد پایی بکوب
چون دو کون اندر دو دستت جمع شد دستی بزن
هوش مصنوعی: وقتی که دل و جانت فدای تو می‌شود و در زیر پاهایت قرار می‌گیرد، باید با قدرت و اراده جلو بروی. وقتی همه چیز در اختیارت جمع می‌شود، باید با عمل و تلاش به پیش بروی.
سر بر آر از گلشن تحقیق تا در کوی دین
کشتگان زنده بینی انجمن در انجمن
هوش مصنوعی: از دنیای مؤثر و گویای تحقیق و دانش بیرون بیایید و به دنیای دین و معنویت نظر کنید؛ آنجا می‌توانید افرادی را ببینید که با اعتقادات خود زنده و به هم پیوسته‌اند، جمع‌هایی از کسانی که در راه ایمان تلاش می‌کنند.
در یکی صف کشتگان بینی به تیغی چون حسین
در دگر صف خستگان بینی به زهری چون حسن
هوش مصنوعی: در یک گروه، کشته‌شدگانی را می‌بینی که به شمشیری چون شمشیر حسین به زمین افتاده‌اند و در گروه دیگر، افرادی را می‌بینی که به زهر و زخم‌هایی چون زخم‌های حسن زخم خورده‌اند.
درد دین خود بوالعجب دردی‌ست کاندر وی چو شمع
چون شوی بیمار بهتر گردی از گردن زدن
هوش مصنوعی: درد و مشکلات مربوط به دین، نوع عجیبی از درد است که وقتی به آن دچار می‌شوی، مانند شمعی می‌شوی که هر چه بیشتر دچار زخم و بیمار می‌شود، در واقع به نوعی بهبود پیدا می‌کند و از بارش کاسته می‌شود.
اندرین میدان که خود را می دراندازد جهود
وندرین مجلس که تن را می‌بسوزد برهمن
هوش مصنوعی: در این میدان که یهودی در حال آسیب زدن به خود است و در این گردهمایی که برهمن ناراحتی تن را به وجود می‌آورد.
اینت بی همت شگرفی کاو برون ناید ز جان
و آنت بی دولت سواری کاو برون ناید ز تن
هوش مصنوعی: این ابیات به این موضوع اشاره دارد که فردی بزرگ و بی‌نظیر از جان و دل خود خارج نمی‌شود، و همچنین فردی با مقام و امتیاز هم از جسم و تن خود جدا نمی‌گردد. به عبارت دیگر، تکیه بر وجود واقعی و قابلیت‌های درونی انسان نشان‌دهنده عظمت و تفاوت اوست.
هر خسی از رنگ گفتاری بدین ره کی رسد‌؟
درد باید عمر سوز و مرد باید گام زن
هوش مصنوعی: هر کس که بدون تلاش و با حرف‌های بی‌محتوا بخواهد به موفقیت برسد، هرگز به هدفش نخواهد رسید. برای رسیدن به مقصود، باید صبر و رنج کشید و با اراده و استقامت پیش رفت.
سال‌ها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب
لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن
هوش مصنوعی: سال‌ها طول می‌کشد تا سنگی در نور خورشید به حالت قیمتی و زیبا درآید، همان‌طور که سنگ‌های قیمتی مانند لعل در بدخشان یا عقیق در یمن به وجود می‌آیند.
ماه‌ها باید که تا یک پنبه دانه ز آب و خاک
شاهد‌ی را حله گردد یا شهید‌ی را کفن
هوش مصنوعی: برای اینکه یک دانه پنبه از آب و خاک به کمال برسد و تبدیل به چیزی ارزشمند شود، زمان زیادی باید بگذرد. این بیان به شکل سمبلیک نشان‌دهنده‌ی سختی‌ها و زمان لازم برای تکامل و رسیدن به نتیجه است، حتی در مورد افرادی که به سرنوشت سختی دچار می‌شوند و نیاز به حمایت و احترام دارند.
روزها باید که تا یک مشت پشم از پشت میش
زاهد‌ی را خرقه گردد یا حمار‌ی را رسن
هوش مصنوعی: روزها باید بگذرد تا اینکه یک تکه پشم از پشت میش یک زاهد برای دوخته شدن ردا (خرقه) استفاده شود یا اینکه یک الاغ برای بستن ریسمان (رسن) نیاز داشته باشد.
عمر‌ها باید که تا یک کودکی از روی طبع
عالمی گردد نکو یا شاعری شیرین سخن
هوش مصنوعی: برای اینکه یک کودک به طور طبیعی و به زیبایی احساسات و افکارش را بیان کند یا شاعری خوش‌ذوق شود، زمان‌های زیادی لازم است. امری که نیازمند عمرهای زیادی است تا به این نتایج برسد.
قرن‌ها باید که تا از پشت آدم نطفه‌ای
بوالوفای کرد گردد یا شود ویس قرن
هوش مصنوعی: بسیاری از زمان‌ها و نسل‌ها باید بگذرد تا از پشت آدم، موجودی بزرگ و شگفت‌انگیز به وجود آید، یا اینکه به شخصیتی مانند ویس تبدیل شود.
چنگ در فتراک صاحب‌دولتی زن تا مگر
برتر آیی زین سرشت گوهر و صرف زمن
هوش مصنوعی: به تلاش بپرداز و در پی موفقیت برو تا شاید بتوانی از این وضعیت و سرنوشت دشوار فراتر بروی و به مقام و موقعیت بهتری دست یابی.
روی بنمایند شاهان شریعت مر ترا
چون عروسان طبیعت رخت بندند از بدن
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاهان قوانین الهی خود را به نمایش بگذارند، تو را مانند عروسان طبیعت به آراستگی و زیبایی معرفی می‌کنند و مانند آن‌ها از بدنت لباس‌های زشت و ناپسند را می‌گیرند.
تا تو در بند هوایی از زر و زن چاره نیست
عاشقی شو تا هم از زر فارغ آیی هم ز زن
هوش مصنوعی: تا زمانی که به دنبال مال و زیبایی‌های دنیا هستی، در عشق نمی‌توانی موفق باشی. پس عاشق شو تا هم از دغدغه‌های مادی رهایی یابی و هم از وابستگی‌های عاطفی.
نفس تو جویای کفر‌ست و خرد جویا‌ی دین
گر بقا خواهی به دین آی ار فنا خواهی به تن
هوش مصنوعی: نفست به دنبال بی‌دینی است و ذهنت به دنبال دین. اگر به دنبال ماندگاری هستی، به دین بپیوند. اما اگر به دنبال فنا و زوال هستی، به جسم خود دل ببند.
جان‌ فشان و پای کوب و راد زی و فرد باش
تا شوی باقی چو دامن بر‌فشانی زین دمن
هوش مصنوعی: جان خود را فدای عشق کن و با اشتیاق در مسیر درست قدم بردار تا به جاودانی برسی، مانند دامن که در گلزار بهاری پراکنده می‌شود.
کز پی مردانگی پاینده ذات آمد چنار
وز پی تَر دامنی اندک حیات آمد سمن
هوش مصنوعی: از آنجا که یاران نیک و برجسته خود را پیروی می‌کند، درخت چنار قد بر افراشته است و به دنبال زندگی کوتاه خود، گیاه سمن به شکل زیبایی رشد کرده است.
راه رو تا دیو بینی با فرشته در مصاف
ز امتحان نفس حسی چند باشی ممتحن
هوش مصنوعی: هر زمان که در مسیر خود با چالش‌ها و مشکلاتی مواجه شدی، مانند دیوها، به یاد داشته باش که همچنین احتمال دارد با فرشتگان و خوبی‌ها نیز روبه‌رو شوی. در این امتحان‌های زندگی، تو باید خود را بسنجی و ببینی که تا چه اندازه می‌توانی از احساسات و هوس‌های خود دور شوی.
چون برون رفت از تو حرص آن‌گه در‌آمد در تو دین
چون در‌آمد در تو دین آن‌گه برون شد اهرمن
هوش مصنوعی: وقتی حرص و طمع از وجود تو بیرون می‌شود، ایمان و دیانت در قلب تو وارد می‌شود و وقتی که ایمان در دل تو جا می‌گیرد، نیروهای منفی و شیطانی از تو خارج می‌شوند.
گر همی‌خواهی که پر‌ها رویدت زین دام‌گاه
همچو کرم پیله جز گرد نهاد خود متن
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از این محیط به سوی اوج و ترقی بروی، باید مانند کرم ابریشم تنها بر روی خودت تمرکز کنی و بیشتر بر تلاش‌ها و تلاش‌های خودت تکیه کنی.
بار معنی بند ازینجا زان که در صحرای حشر
سخت کاسد بود خواهد تیز بازار سخن
هوش مصنوعی: از اینجا بار معنایی را بر زمین بگذار، چون در روز قیامت بازار سخن ساکت و بی‌حرکت خواهد بود و تو باید برای آنجا آماده و سریع باشی.
باش تا طومار دعوی‌ها فرو شوید خرد
باش تا دیوان معنی‌ها بخواند ذوالمنن
هوش مصنوعی: صبر کن تا کینه‌ها و دعواها پایان یابد و با خردمندی، به درک واقعیات و معانی بپرداز.
باش تا از پیش دل‌ها پرده بردارد خدای
تا جهانی بوالحسن بینی به معنی بوالحزن
هوش مصنوعی: صبر کن تا خدا از دل‌ها پرده بردارد و آن وقت جهانی را مشاهده خواهی کرد که پر از حیرت و شگفتی است.
از جمال حال مردان بی‌اثر باشد مکان
وز شعاع شمع تابان بی‌خبر باشد لگن
هوش مصنوعی: جمال و زیبایی تو باعث می‌شود که حضور مردان دیگر بی‌اهمیت شود و مانند شمعی که نورش به دوردست‌ها می‌تابد، کسی از آن خبری ندارد.
بارنامهٔ ما و من در عالم حس‌ست و بس
چون ازین عالم برون رفتی نه ما بینی نه من
هوش مصنوعی: در زندگی مادی، ما فقط به حضور خودمان و دیگران توجه داریم. اما وقتی از این دنیا عبور کنیم، دیگر نه من وجود دارد و نه تو.
از برون پرده بینی یک جهان پر شاه و بت
چون درون پرده رفتی این رهی گشت آن شمن
هوش مصنوعی: وقتی از بیرون به دنیا نگاه می‌کنی، می‌بینی که پر از پادشاهان و زیبایی‌هاست، اما وقتی به درون خودت نگاه می‌کنی، متوجه می‌شوی که راه دیگری در پیش داری که فقط خودت باید آن را طی کنی.
پوشش از دین ساز تا باقی بمانی بهر آنک
گر برین پوشش نمیری هم تو ریزی هم کفن
هوش مصنوعی: برای اینکه در دنیا باقی بمانی، باید از دین خود محافظت کنی. زیرا اگر این محافظت را نداشته باشی، هم به خودت آسیب می‌زنی و هم بر تن تو پوششی نخواهد بود.
این جهان و آن جهانت را به یک دم در کشد
چون نهنگ درد دین ناگاه بگشاید دهن
هوش مصنوعی: این دنیا و دنیای دیگر را مانند نهنگی که در یک لحظه می‌تواند دهانش را باز کند، در یک بازدم و به سرعت می‌بلعد. در لحظه‌ای ناگهانی، درد دین و مسائل معنوی ممکن است نمایان شده و بر انسان فشار وارد کند.
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست
یا رضا‌ی دوست باید یا هوای خویشتن
هوش مصنوعی: برای رسیدن به حقیقت توحید، نمی‌توان با دو دیدگاه متفاوت پیش رفت. یا باید فقط به خواسته‌های دوست (خدا) توجه کرد یا به خواسته‌های خودمان.
سوی آن حضرت نپوید هیچ دل با آرزو
با چنین گل‌رخ نخسبد هیچ کس با پیرهن
هوش مصنوعی: هیچ دلی با آرزو به سمت آن بزرگوار نمی‌شتابد و هیچ‌کس نمی‌تواند در کنار کسی با چهره‌ی گلگون آرام بگیرد.
پردهٔ پرهیز و شرم از روی ایمان بر مدار
تا به زخم چشم نااهلان نگردی مفتتن
هوش مصنوعی: باید با ایمان و احتیاط رفتار کنی تا از آسیب دیدن و آسیب رساندن ناآگاهان در امان باشی.
گرد قرآن گرد زیرا هر که در قرآن گریخت
آن جهان رست از عقوبت این جهان جست از فتن
هوش مصنوعی: هر کسی که به قرآن پناه ببرد و در آیات آن را ملاحظه کند، از عذاب‌های این دنیا نجات خواهد یافت و در آن دنیای دیگر، از آزمایش‌ها و فتنه‌ها رها خواهد شد.
چون همی‌دانی که قرآن را رسن خوانده‌ست حق
پس تو در چاه طبیعت چند باشی با وسن
هوش مصنوعی: وقتی می‌دانی که خداوند قرآن را به مثابه یک طناب نجات در نظر گرفته است، پس چرا هنوز در چاه طبیعت و دلدادگی‌های دنیوی گرفتار بمانی؟
چرخ گردان این رسن را می‌رساند تا به چاه
گر همی صحرات باید چنگ در زن در رسن
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که در شرایط پیچیده و دشوار، اگر به درستی تلاش کنیم و به کارهایی که باید انجام دهیم ادامه دهیم، می‌توانیم به هدف خود برسیم، حتی اگر مسیر به سمت چاه یا سختی باشد. اگر نیاز به مواجهه با مشکلات داریم، باید با عزم و اراده به جلو برویم و بر مشکلات غلبه کنیم.
گَرد سم اسب سلطان شریعت سرمه کن
تا شود نور الهی با دو چشمت مقترن
هوش مصنوعی: گرد و غبار سم اسب حاکم دینی را به سرمه تبدیل کن، تا نور الهی با چشمانت در اتحاد باشد.
گر عروس شرع را از رخ براندازی نقاب
بی‌خطا گردد خطا و بی‌خطر گردد ختن
هوش مصنوعی: اگر چهره عروس دین را بپوشانی، گناه از بین می‌رود و سرزمین ختن (سرزمین پاکی) نیز در امنیت قرار می‌گیرد.
سنی دین‌دار شو تا زنده مانی ز‌آن که هست
هر‌چه جز دین مردگی و هر چه جز سنت حزن
هوش مصنوعی: به دین‌دار تبدیل شو تا که زنده بمانی؛ زیرا هر چیزی جز دین، به مثابه مردگی است و هر چیزی غیر از سنت، غم و اندوه به همراه دارد.
مژه در چشم سنایی چون سنانی باد تیز
گر سنایی زندگی خواهد زمانی بی‌سنن
هوش مصنوعی: مژه در چشم سنایی مانند سنان تیز است و اگر سنایی زندگی کند، زمانی بدون سنن خواهد بود.
با سخن‌های سنایی خاصه در زهد و مثل
فخر دارد خاک بلخ امروز بر بحر عدن
هوش مصنوعی: سخنان سنایی به ویژه در مورد زهد و عبادت، سبب افتخار خاک بلخ شده است، به طوری که امروزه بلخ خود را به دریای عدن نسبت می‌دهد.

حاشیه ها

1392/01/10 05:04
رضا میرزازاده

بوالعلای کرد گردد یا اویس اندر قرن

1393/01/19 02:04
رحمان

دربدخشان لعل گشتن یاعقیق اندر یمن
سهل باشدلاجرم انسان گشتن مشکل است

1393/05/21 22:08
سامان طاهرنژاد

قرن ها باید که تا از لطف حق پیدا شود
بایزیدی در خراسان یا اویسی در قرن

1393/05/21 22:08
سامان طاهرنژاد

قرن ها باید که تا از لطف حق پیدا شود
بایزیدی در خراسان یا اویسی در قرن

1393/05/21 22:08
سامان طاهرنژاد

در یک کتاب دست نویس قدیمی این بیت رو نوشته بود که در بالا به آن اشاره کردم والله اعلم که مقصود شاعر گران مایه

1393/11/09 14:02

قرنها باید که تا از پشت آدم نطفه‌ای
بوالوفای کرد گردد یا شود ویس قرن
درود بر سنایی رح

1394/07/25 17:09
سیدمحمدعلی حسینی

بوالفای کرد گردد یا اویس اندر قرن

1394/07/25 17:09
سیدمحمدعلی حسینی

منظور از بوالفا بوالفای جزجانی است در نظر حضرت ثنایی مجدودبن ادم ...انی اشم رائحه الجنه من الیمن

1394/07/25 17:09
سیدمحمدعلی حسینی

همه هم می دانیم که ناقل جاذبه داشتن زمین هم از کتب پیشینیان خود ش همین مهندس گرانمایه حضرت ابوالفا است

1395/05/16 14:08
مجتبی آموزگار

تا آنجا که می‌دانم با توجه به عصر ثنایی، منظور وی از بوالوفا، ابوالوفا محمد بوزجانی است، اما جوزجانی اهل بوژگان تربت جام خراسان بود و کرد نبود. البته من هم در بیشتر تصحیح‌ها "بوالوفای کرد" دیده‌ام. بنابراین، شاید آنچه جناب طاهرنژاد گفته‌آند صحیح‌تر باشد؛ هرچند که بسطام در حال حاضر در سمنان است، ولی در عصر خود جناب بایزید جزء ولایت خراسان محسوب میشده است.

1395/05/16 14:08
مجتبی آموزگار

در متن بالا به اشتباه ثنایی نوشتم که عذرخواهی میکنم

1396/07/06 15:10
شکیب shakib.falaki@gmail.com

روزها باید که تا گردون گردان یک شبی
عاشقی را وصل بخشد یا غریبی را وطن
و ...
سالها باید که تا یک کودکی از ذات طبع
عالِمی دانا شود یا شاعری شیرین سخن
و ....
قرنها باید که تا از لطف حق پیدا شود
بایزیدی در خراسان یا اویسی در قرن
آنچه که من در منابع محدودی دیده ام، در واقع حکیم سنائی در بخشی از این قصیده از روزها، هفته ها ، ماه ها، سالها و قرن ها به ترتیب استفاده مینماید.
ادیبان گرانقدر
موید باشید

1396/11/26 14:01
رحیم غلامی

با سلام لطفا تصحیح کنید: باد و قبله در ره توحید نتوان رفت راست
به این صورت: با دو قبله ...

1396/11/13 11:02
مجتبی

مصراع2 بیت اول در بعضی از چاپهای دیوان چنین است:
رخ چو عیاران میارا، جان چو نامردان مکن!
به نظر میرسد این صورت صحیح تری باشد، بویژه با آمدن دو فعل نهی میارا و مَکَن.

1396/11/13 11:02
مجتبی

بیت 28 به جای ای جمال حال مردان... به نظر می رسد به شکل زیر صحیح تر است:
از جمال حال مردان بیخبر باشد مکان
که در این صورت در رویارویی با مصراع دوم نیز اسلوب معادله برقرار می شود: همچنانکه مکان از جمال حال مردان بی خبراست، لگن _که شمع درون آن قرار دارد_ نیز از درخشش شمع بیخبر وبی بهره است.

1397/08/18 12:11
عبدالله

چون دو کون اندر دو دستت جمع شد دستی بزن
معنی این بیت را نفهمیدم کسی میتونه توضیح بده لطفا

1401/01/08 00:04
سیدعلی علوی

به نظرم شاید یعنی اگه دو جهان هم توی دستت جمع شد یه دست بزن بریز بره نگه ندار. رها باش. آزاد باش. دنبال خود حق باش نه دنیا و آخرت.

1397/08/19 02:11
nabavar

عبدالله جان
چون دو کون اندر دو دستت جمع شد دستی بزن
وقتی هر دو جهان را به دست آوردی شاد باش

1398/08/04 14:11
محمدحسن

ظاهرا در مصرع:
چون درون پرده رفتی این رهی گشت آن شمن
رهی به معنای غلام است در برابر شاه و شمن به معنای بت پرست و عابد بودائی
می‌فرماید در دنیا همه چیز را شاه و بت می‌بینی و مستقل و دارای سیطره و ولایت می‌پنداری ولی وقتی به عالم باطن سفر کنی می‌بینی همه مسخر دست قدرت الهی است و خود عابد و پیرو دیگری است و استقلالی از خود ندارد.

1398/11/05 01:02
یوسف یزدانی جید

منظور ابوالوفا محمد بوزجانی ریاضیدان و منجم قرن چهارم می باشد

1399/10/22 08:12
براتی

رخ چو عیاران نداری، جان چو نامردان مکن یعنی چه؟

1399/10/22 16:12
nabavar

گرامی براتی
رخ چو عیاران نداری، جان چو نامردان مکن
اگر ظاهرت مانندعیاران و جوانمردان نیست
اگر توانایی چون عیاران بودن را نداری
نامرد نباش، میتوانی مانند مردان عمل کنی
لااقل از نظر روحی و شخصیتی جوانمرد باش

1400/01/23 19:03
بی‌نام

در بیت "با دو قبله در ره توحید نتوان رفت و راست..." به اشتباه باد و قبله نوشته شده، لطفا بویرایید.

1400/03/12 15:06
امیرعلی

با سلام  و تشکر

1400/05/08 21:08
عطا

باد و قبله در ره توحید نتوان رفت راست

با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست

1401/01/08 00:04
سیدعلی علوی

به نظر من این شعر از شاهکارهای سنایی هست

اگه به دنبال سیر و سلوک هستید این شعر رو حفظ کنید و همیشه باخودتون زمزمه کنید.

عالی است! عالی!

1401/05/07 05:08
زازان کوردیزادە

 تاج العارفیـن أبو الوفاء الحلوانی الکردی  

من علماء الاکراد الافاضل, محمد بن محمد عریضی، أبـو الـوفـاء، الحلوانی، تاج العارفیـن، الصوفی المشهور، نقل عنه أنه نرجسی الأصل، قبیلة من الأکراد.
ولد علی التـرجیح فی ثانی عشر رجب سنة 417 (1026 م).
تلمذ علی الشیخ محمد الشنبکی رحمه الله.
تخرج علیه جماعة من مشایخ الصوفیة، منهم: الشیخ علی بن الهیتی، وماجد الکردی، وغیرهما. أختلف فی مذهبه فقیل: حنبلی، وقیل: شافعی.
یروی عن الشیخ عبد القادر الکیلانی ـ رحمه الله ـ أنه قال: لیس علی باب الحق رجل کردی مثل الشیخ أبی الوفاء.
وهو القائل: أمسیت عجمیاً، وأصبحت عربیاً.
توفی فی العشرین من شهر ربیع الأول سنة 551 (1156 م) بقلمینیا

1402/05/12 16:08
حمید عرفان منش

در بیت شماره ۴۰

بی خطا گردد خطا و بی‌خطر گردد ختن

باید اینطور نوشته شود

بی خطا گردد ختا و بی‌خطر گردد ختن

.

خَتا یکی از شهرهای چین هست