قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۹ - در مدح علی بن حسن
گر شراب دوست را در دست تو نبود ثمن
خویشت را در خرابات جوانمردی فگن
کان خراباتیست پر سلوی و من بی قیاس
تا سلو یابی ز سلوی منتی یابی ز من
جوی میبینی روان در باغهای دلبران
عاشقان بینی چمان با جام می اندر چمن
های های و هوی و هوی عاشقان و دلبران
هر یکی در امتحان دلفریبی ممتحن
تا شراب عاشقان نوشی ز دست نیکوان
تا زمانی خویشتن بینی جدا از خویشتن
سوخته بینی دلی در بیم هجران ساخته
همچو جان عاشقان در دام زلف پرشکن
ایستاده زان یکی بر پای چون شمعی برنگ
و آن دیگر دست کرده بر سر زانو لگن
آن یکی از خواجگی پیراهن اندر پاکشان
و آن دیگر برکشیده بر سر از تن پیرهن
شاهد حال یکی حالی و آن دیگری
آتش بی دود غیرت گشته پیش باب زن
خاک کوی دوست بر سر کرده مهجوری ز درد
دیگری فتنه شده بر ربع و اطلال و دمن
مطربان در من یزید افگنده نعمتهای خویش
ماهرویان پیش ایشان پای کوب و دست زن
این جهان با تن مساعد آن جهان با روح یار
مژده داده مر روانها را ز لذتها بدن
خیل مستان بر بساط نردبازان گشته جمع
کعبتین گردان و نظاره بمانده مرد و زن
یا کدام از ما بماند یا کدام از ما برد
یا به نام که برآید نعرهای زان انجمن
دل به دست دوست همچون یوسف اندر من یزید
برده او را بیگنه افگنده در چاه ذقن
گر قیامت را به صورت دید خواهی شو ببین
حشر و نشر و دفع و منع و گیر و دار و عفو و من
عاشقی دعوی کنی انصاف معشوقت بده
ناجوانمردی کنی لاف جوانمردی مزن
مردهٔ هجرم حیات من به وصل روی تست
گور من در کوی خود کن دلق خود سازم کفن
زنده گرداند وصال روی تو جسم مرا
راست هم چونان که عالم را جمال بوالحسن
آن علی کز حسن و احسان دهر او را برگزید
تا مقام خویش را در خورد خود سازد وطن
از علو قدر و عدل او زمانه بشکفد
چون ببیند بر سر نامه علی ابن حسین
هر علی را کو اضافت منزلت پیدا کند
ننگرند اندر اضافت زیرکان با فطن
یا اضافت را بدو عزست یا او را بدو
گرچه راهن را نباشد انفعال مرتهن
این حسن را زین اضافت منزلت نفزود و قدر
کاین نسب را کردهام با من جمالش مقترن
ای جمال اهل بیت خویش و فخر دودمان
اهل بیت خویش را گشتستی از طغیان مجن
جود ایشان را وجود اندر عدم پیوسته بود
شخص جود تو گرفت الفاظ ایشان را دهن
گر خرد معنی کند احوال این گردنده را
بر رسد از وی بگوید شرح احوال زمن
لیک ایشان غافلند از گردش چرخ بلند
تا تو اندر پیش ایشانی چو سیف ذوالیزن
این جهان چاهیست هر کس بر حد و مقدار خویش
ساختهست از مکر و از تلبیس مرچه را رسن
هر کرا دایه شود گردون زمین گهواره گیر
روز و شب بستان محنت گشته پستان لبن
هر که داند کو همی با پروریدهٔ خود چه کرد
زو عجب باشد که گردد بر جمالش مفتتن
حبذا مرغی که او را سازی از انگشت بال
تا بر انگشتان رود از دار دنیا محتزن
بر زمین سیم اشک ناب را صورت کند
ذات آن صورت ز چین آرد به ماچین یاختن
شکلها پیدا شود در طبع و عقل از او بر او
گنجها از وی پدید آرند سادات سخن
گاه از آن گنجش فتن برخیزد اندر ملکها
گاه بنشیند چو بر خیزد ز معنیها فتن
بر سمن منقار او از مشک چون شکلی کشد
مشک رخسار ملوک از هیبتش گردد سمن
مر مرا در مرغزار معرفت باشد مقام
صید باز اندر هوا نشناسم از صید زغن
در وثاق من نباشد جز همه باز سفید
در یمین من نباشد جز یمینی از یمن
ای دریغا خانمان من به دست ناکسان
شد چنان برکنده چون صنعا به دست اهرمن
هر که را اخلاص کردم در ضمیر خویش باز
زو لگد خوردم بمالش چون ادیم اندر عدن
چو به تخلیط اندرون کژدم شدند این مردمان
شد فسون کژدم اندر حق ایشان شعر من
تا جهان کون و فسادست و فنا جفت بقاست
تا به چشم عاشقان باشند معشوقان وثن
تا وثن را از شمن امید باشد کهتری
تا سبیل مهتری باشد وثن را بر شمن
عز و دولت با بقا و نعمتت پیوسته باد
دوستانت را مباد از بینواییها حزن
از حزن خالی مبادا خاندان دشمنانت
مر ترا هرگز مبادا درد و اندوه و حزن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۸ - در مدح نصرالله بن داود سرخسی: پیش پریشان مکن از پی آشوب منقصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۰ - در مدح بهرامشاه: چون من و چون تو شد ای دوست چمن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر شراب دوست را در دست تو نبود ثمن
خویشت را در خرابات جوانمردی فگن
هوش مصنوعی: اگر شراب محبوب در دست تو نیست، پس ارزش خود را در میخانههای جوانمردی نگذار.
کان خراباتیست پر سلوی و من بی قیاس
تا سلو یابی ز سلوی منتی یابی ز من
هوش مصنوعی: خانهای است که پر از نعمت و خوشی است و من در آن بینظیرم. اگر به آرامش و سکونت دست یابی، از نعمتهای من بهرهمند میشوی.
جوی میبینی روان در باغهای دلبران
عاشقان بینی چمان با جام می اندر چمن
هوش مصنوعی: در باغهای دلانگیز، جوی آب را مشاهده میکنی که به آرامی حرکت میکند و عاشقان را میبینی که با شادی و سرزندگی در چمنها قدم میزنند و در دستشان جام میباشد.
های های و هوی و هوی عاشقان و دلبران
هر یکی در امتحان دلفریبی ممتحن
هوش مصنوعی: عاشقان و معشوقان هر کدام در حال سر و صدا و هیاهو هستند و هر یک در آزمون جذابیت و فریبندگی خود، مورد سنجش قرار میگیرند.
تا شراب عاشقان نوشی ز دست نیکوان
تا زمانی خویشتن بینی جدا از خویشتن
هوش مصنوعی: تا وقتی که از دست نیکوکاران شراب عشق بنوشی و لذت ببری، خود را از وجود خویش جدا حس خواهی کرد.
سوخته بینی دلی در بیم هجران ساخته
همچو جان عاشقان در دام زلف پرشکن
هوش مصنوعی: دلهایی که در نگرانی جدایی میسوزند، مانند جان عاشقانی هستند که در دام زلف کسی گرفتار شدهاند.
ایستاده زان یکی بر پای چون شمعی برنگ
و آن دیگر دست کرده بر سر زانو لگن
هوش مصنوعی: در این تصویر، یکی از افراد به حالت ایستاده و درست مانند شمعی با ظرافت و استقامت قرار گرفته است، در حالی که دیگری در حالت نشسته و با دستش بر سر زانویش تکیه داده است، و در کنار او ظرفی قرار دارد. این توصیف حالتهای مختلفی از انسانها و موقعیتهایشان را به تصویر میکشد.
آن یکی از خواجگی پیراهن اندر پاکشان
و آن دیگر برکشیده بر سر از تن پیرهن
هوش مصنوعی: یکی از آنها پیراهن را به طور مرتب و تمیز بر تن دارد و دیگری پیراهن را از تن درآورده و آن را بر روی سرش گذاشته است.
شاهد حال یکی حالی و آن دیگری
آتش بی دود غیرت گشته پیش باب زن
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که یکی از افراد در حالتی خاص و ویژه قرار دارد، در حالی که دیگری مانند آتش بدون دود، با حس غیرت و غیرتمداری در برابر زن دیگری دچار دگرگونی شده است. این دو حالت به نوعی تضاد میان احساسات و وضعیت افراد را نشان میدهد.
خاک کوی دوست بر سر کرده مهجوری ز درد
دیگری فتنه شده بر ربع و اطلال و دمن
هوش مصنوعی: آدم در غم دوری از معشوق، خاکهای کوی او را بر سر میریزد و از درد دیگری آشفته شده است. این وضعیت به اوج خود در ویرانی و مراکز یادآوری میرسد.
مطربان در من یزید افگنده نعمتهای خویش
ماهرویان پیش ایشان پای کوب و دست زن
هوش مصنوعی: در این متن، به توصیف حالتی پرداخته شده که هنرمندان و نوازندگان در حال شادی و خوشگذرانی هستند و زیباییهای خود را به نمایش میگذارند. در این فضا، افرادی که زیبایی و جذابیت دارند در کنار آنان پایکوبی کرده و شادی را با دستان خود نشان میدهند. به طور کلی، حالتی از سرور و نشاط را به تصویر میکشد که در آن هنر و زیبایی در هم تنیدهاند.
این جهان با تن مساعد آن جهان با روح یار
مژده داده مر روانها را ز لذتها بدن
هوش مصنوعی: این دنیا با جسم و بدن ما هماهنگ است، در حالی که آن جهان با روح ما ارتباط دارد. خوشحالی را به روحها نوید میدهد و از لذتهای جسمانی خبر میدهد.
خیل مستان بر بساط نردبازان گشته جمع
کعبتین گردان و نظاره بمانده مرد و زن
هوش مصنوعی: گروهی از شادمانان دور هم جمع شدهاند و در حال بازی و سرگرمی هستند، در حالی که معبدها و کعبههایی که بهسوی آنها توجه شده، هنوز باقی مانده و مردان و زنان به تماشا نشستهاند.
یا کدام از ما بماند یا کدام از ما برد
یا به نام که برآید نعرهای زان انجمن
هوش مصنوعی: هر کدام از ما ممکن است به جا بماند یا برنده شود، یا شاید نامی از ما در آن جمع بر سر زبانها بیفتد و صدایی بلند شود.
دل به دست دوست همچون یوسف اندر من یزید
برده او را بیگنه افگنده در چاه ذقن
هوش مصنوعی: دل من مانند یوسف در دستان دوستان است، و یزید بدون گناه او را در چاه افکنده است.
گر قیامت را به صورت دید خواهی شو ببین
حشر و نشر و دفع و منع و گیر و دار و عفو و من
هوش مصنوعی: اگر میخواهی روز قیامت را به چشم ببینی، به صحنههای مختلفی مانند جمع شدن و پخش شدن مردم، و همچنین حالاتی چون جزا و منع، و همچنین بخششها دقت کن.
عاشقی دعوی کنی انصاف معشوقت بده
ناجوانمردی کنی لاف جوانمردی مزن
هوش مصنوعی: اگر در عشق ادعایی داری، باید انصاف و عدالت را رعایت کنی. اگر بیعدالتی و ناامیدانه رفتار کنی، نباید از خودت به عنوان یک مرد شجاع و قابل احترام یاد کنی.
مردهٔ هجرم حیات من به وصل روی تست
گور من در کوی خود کن دلق خود سازم کفن
هوش مصنوعی: درد جدایی من باعث حیات و زنده بودن من است و تنها با وصال تو زندگیام معنایی پیدا میکند. از تو میخواهم که گور من را در محلهات قرار دهی، زیرا من آمادهام تا از دلق خود به عنوان کفن استفاده کنم.
زنده گرداند وصال روی تو جسم مرا
راست هم چونان که عالم را جمال بوالحسن
هوش مصنوعی: عشق و دیدار چهره تو باعث حیات من میشود، درست مانند اینکه زیبایی بوالحسن جهان را زنده نگه میدارد.
آن علی کز حسن و احسان دهر او را برگزید
تا مقام خویش را در خورد خود سازد وطن
هوش مصنوعی: آن علی که به خاطر زیبایی و نیکیهایش از طرف زمانه انتخاب شد تا جایگاه خود را در وجود خود بنا کند، وطنش است.
از علو قدر و عدل او زمانه بشکفد
چون ببیند بر سر نامه علی ابن حسین
هوش مصنوعی: اگر مقام و عدل او در عالم آشکار شود، زمانه همچون گل خواهد شکفت، هنگامی که نام علی ابن حسین را بر سر نامه ببیند.
هر علی را کو اضافت منزلت پیدا کند
ننگرند اندر اضافت زیرکان با فطن
هوش مصنوعی: هر کسی که به مقام بالایی دست پیدا کند، دیگر به کم و کاستیهای او توجه نمیشود. در این حالت، زیرکان و هوشمندان به او از منظر اضافات و جزئیات نمینگرند.
یا اضافت را بدو عزست یا او را بدو
گرچه راهن را نباشد انفعال مرتهن
هوش مصنوعی: این متن به نوعی به روابطی اشاره دارد که میتواند بین دو شخص یا دو مفهوم برقرار شود. به طور کلی میتوان گفت که یا این شخص به عزت و مقام میرسد و یا اینکه او را به عزت میرسانند، هرچند که شخصی که راهنمایی میکند ممکن است تأثیری بر موقعیت او نداشته باشد. به عبارتی، برخی ارتباطات و تأثیرات ممکن است وجود داشته باشد، ولی در عین حال شرایطی نیز وجود دارد که میتواند بیتأثیر باشد.
این حسن را زین اضافت منزلت نفزود و قدر
کاین نسب را کردهام با من جمالش مقترن
هوش مصنوعی: این زیبایی به خاطر این ویژگیهای اضافیاش، منزلت و ارزشش را بیشتر نکرده است، و من هم به خاطر نسبتی که با او دارم، زیباییاش را با خودم مرتبط کردهام.
ای جمال اهل بیت خویش و فخر دودمان
اهل بیت خویش را گشتستی از طغیان مجن
هوش مصنوعی: ای زیبایی اهل بیت خود و افتخار خانوادهات، تو از طغیان مجنون عبور کردی.
جود ایشان را وجود اندر عدم پیوسته بود
شخص جود تو گرفت الفاظ ایشان را دهن
هوش مصنوعی: خیرخواهی و سخاوت آنها همواره وجودی در درون عدم داشت و این ویژگیها باعث شد که کلمات و افکار آنها از زبان تو بیان شود.
گر خرد معنی کند احوال این گردنده را
بر رسد از وی بگوید شرح احوال زمن
هوش مصنوعی: اگر خرد بخواهد احوال این دنیای دورانی را درک کند، بر انسان میرسد و از زبان او داستان حال و روزش را بازگو میکند.
لیک ایشان غافلند از گردش چرخ بلند
تا تو اندر پیش ایشانی چو سیف ذوالیزن
هوش مصنوعی: اما آنها از چرخش دوران غافلند. تو در میان آنها مانند شمشیر ذوالیزن ایستادهای.
این جهان چاهیست هر کس بر حد و مقدار خویش
ساختهست از مکر و از تلبیس مرچه را رسن
هوش مصنوعی: این دنیا مثل چاهی است که هر فردی با توجه به امکانات و ویژگیهای خود، آن را به صورت خاصی درآورده است. هر کس با فریب و تظاهر به نوعی خود را در آن جای میدهد. مانند مرچهای که برای خود نخی درست کرده است.
هر کرا دایه شود گردون زمین گهواره گیر
روز و شب بستان محنت گشته پستان لبن
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دنیا سرپرست و یاوری پیدا کند، مانند یک نوزاد در گهوارهای است که روز و شب از تلاشها و سختیهایش شیرینکام میشود.
هر که داند کو همی با پروریدهٔ خود چه کرد
زو عجب باشد که گردد بر جمالش مفتتن
هوش مصنوعی: هر کسی که بداند چگونه با آنچه خود پرورده روبرو شده، شگفتزده خواهد شد اگر به زیباییاش جلب توجه کند.
حبذا مرغی که او را سازی از انگشت بال
تا بر انگشتان رود از دار دنیا محتزن
هوش مصنوعی: چه خوب که پرندهای را بسازی که از نوک انگشت به سوی انگشتان دیگر پرواز کند و در دنیای فانی اسیر نباشد.
بر زمین سیم اشک ناب را صورت کند
ذات آن صورت ز چین آرد به ماچین یاختن
هوش مصنوعی: بر زمین، اشک خالص و بیآلایش به صورت شکل میگیرد و ذات آن شکل را از چین و تلاطم به ماچین یاختن منتقل میکند.
شکلها پیدا شود در طبع و عقل از او بر او
گنجها از وی پدید آرند سادات سخن
هوش مصنوعی: اشکال و فرمهای مختلف در ذات و عقل به وجود میآید و از او به وجود میآید. از این رو، سخنوران بزرگ گنجینههای گرانبهایی را از او به دست میآورند.
گاه از آن گنجش فتن برخیزد اندر ملکها
گاه بنشیند چو بر خیزد ز معنیها فتن
هوش مصنوعی: گاهی فتنههای عجیب و غریب از میان آن گنجشکها برخیزند و در سرزمینها پراکنده شوند و گاهی نیز آرام میگیرند، اما وقتی برمیخیزند، معانی بسیار عمیقی را به همراه دارند.
بر سمن منقار او از مشک چون شکلی کشد
مشک رخسار ملوک از هیبتش گردد سمن
هوش مصنوعی: بر روی سمن، نوک او عطر و بوی خوشی مانند مشک را میتاباند. به همین دلیل، چهرهی زیبا و باشکوه پادشاهان از زیباییاش تحت تأثیر قرار میگیرد و در نتیجه، سمن نیز به زیبایی مینشیند.
مر مرا در مرغزار معرفت باشد مقام
صید باز اندر هوا نشناسم از صید زغن
هوش مصنوعی: من در میدان شناخت و آگاهی خودم، جایی دارم که به شکار پرندهای مشغولم، اما در آسمان نمیتوانم پرواز و شکار زاغ را تشخیص دهم.
در وثاق من نباشد جز همه باز سفید
در یمین من نباشد جز یمینی از یمن
هوش مصنوعی: در دستان من چیزی جز یک پرنده سفید نیست و در سمت راست من نیز چیزی جز نعمت و برکت نیست.
ای دریغا خانمان من به دست ناکسان
شد چنان برکنده چون صنعا به دست اهرمن
هوش مصنوعی: ای کاش خانهام به دست افراد ناتوان و بیاراده افتاد! مانند اینکه شهر صنعا به دست دیوانگی افتاده باشد و ویران شده باشد.
هر که را اخلاص کردم در ضمیر خویش باز
زو لگد خوردم بمالش چون ادیم اندر عدن
هوش مصنوعی: هر کسی را که با اخلاص در دل خود پذیرای او شدم، دوباره از او آسیب دیدم و همچون گوشت در بهشت نرمش کردم.
چو به تخلیط اندرون کژدم شدند این مردمان
شد فسون کژدم اندر حق ایشان شعر من
هوش مصنوعی: وقتی این مردم دچار اختلاط و بینظمی شدند، مانند کژدمی که درون آنها وجود دارد، شعر من هم در حق آنها به نوعی جادو و فریب تبدیل شد.
تا جهان کون و فسادست و فنا جفت بقاست
تا به چشم عاشقان باشند معشوقان وثن
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا پر از تغییرات و نابودی است و چیزهایی که وجود دارند، ناپایدارند، عشق و چیزهایی که برای عاشقان جذاباند نیز همیشه وجود دارند. معشوقانی که در چشم عاشقان جاویدان به نظر میرسند.
تا وثن را از شمن امید باشد کهتری
تا سبیل مهتری باشد وثن را بر شمن
هوش مصنوعی: تا وقتی که امیدی به رهبری وجود دارد، این امید میتواند برتر از هر برتری دیگر باشد. امیدوار بودن به رهبری موجب میشود که استحقاق و مقام رفیع برای آن آدمی که رهبری را در دست دارد، حتی از ظواهر نیز برتر شود.
عز و دولت با بقا و نعمتت پیوسته باد
دوستانت را مباد از بینواییها حزن
هوش مصنوعی: باشد که آبرو و ثروت و نعمتت همیشه پایدار بماند و دوستانت هرگز با مشکلات و بیپولی مواجه نشوند.
از حزن خالی مبادا خاندان دشمنانت
مر ترا هرگز مبادا درد و اندوه و حزن
هوش مصنوعی: هرگز نگذار که احساس اندوه و درد بر تو غلبه کند، حتی اگر خاندان دشمنانت از خوشحالی خالی باشند.

سنایی