قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۵ - در مدح خواجه معین الدین ابونصر احمدبن فضل غزنوی
عقل محرم تا بود دستور سلطان بدن
کی به ناواجب رود فرمان جان در ملک تن
جان جهانی لشکر عالی نسب دارد همی
هر یکی با کار و باری در جهان خویشتن
ساخته میران این لشکر ز روی مرتبت
شمع اوباشان خود را ز افسر شاهان لگن
شرم دارند ار نهند از تابش زهره کلاه
ننگ دارند ار کنند از عکس پروین پیرهن
بیتکلف مرکبانی آوریده زیر ران
کآفتاب انگیر باشد نعلشان در تاختن
طوطیان معنوی پرند در باغ فلک
در تماشاگاهشان مهد فلک کمتر چمن
سیر ایشان خسته کرده پای سیاحان عرش
لفظ ایشان بسته دست خازنان ذوالمنن
صوتشان راهست حیران گشته بیانگشت گوش
حرفشان را هست سرگردان زبان اندر دهن
با همه شاهنشهی عقل معظم را رهی
با همه بت چهرگان جان مقدس را شمن
ان دو والا هر دو چون شاه و وزیر اندر جسد
وزن دو والی هر دو چون دستور و سلطان در بدن
کرده اندر بزمگه نفس ارادی را قدح
ساخته در رزمگه روح طبیعی را مجن
نفس بیتوقیعشان افگنده در صحرای «لا»
جسم بیمنشورشان افتاده در دریای «لن»
بر فلک مشهور کار و بارشان در هر درج
در زمین مذکور نام و بانگشان در هر وطن
پیش تخت و بارگاه هر دو اندر صف زده
کارداران کلام و پردهداران سخن
هر زمان گویند این دستور کروبی نژاد
شاه روحانی نسب را در میان انجمن
گر همی خواهی که گیرد ملک تو بر تو قرار
هم نگردند این پریوشها به پیشت اهرمن
خدمت عالی معینالدین والدنیا گزین
چنگ در فضل ابونصر احمدبن فضل زن
آن خداوندی که لطف و لفظ او را بندهاند
در یمن نجم یمن واندر عدن در عدن
آن جهانداری که شاگردان عزمش گشتهاند
بادهای سهمناک و بحرهای موج زن
گر قبول عدل او یابد گه جنبش هوا
همچو روی آب روی آسمان گیرد شکن
خاک را در ساکنی گر حلم او تمکین دهد
کی تواند گرد ازو انگیخت باد کوه کن
ور فتد بر خاک تیره عکس رای روشنش
نیکتر تابد کمینتر ریگش از نجم پرن
بیبرات فضل او دری نزاید از صدف
بیجواز خلق او مشکی نخیزد از ختن
از برای خدمت او گر نبودی خلق او
کوژ بالا آمدندی بر زمین خلق زمن
شادباش ای آنکه اندر فرودین خشم تو
در کف بدخواه تو الماس گردد نسترن
دیر زی ای آنکه اندر فر ماه لطف تو
شعلهٔ آتش شود در مجلست شاخ سمن
بیرضایت مرغ اگر بر شاخ دستانی زند
ز آتش خشم تو بر وی شاخ گردد باب زن
در عرین گر شیر بیند آهو از انصاف تو
نرم نرم از بیم آهو شیر بگذارد عرن
مهر جوزا را همی سازد از آن معراج خویش
تا شود فرقش مگر با نعل اسب مقترن
مردهٔ بدخواه اگر بیند گشاده طبع تو
از شتاب خندهٔ تو خرقه گرداند کفن
تا زیادت کرد تشریف تو سلطان جهان
کاخهای بد سگالت شد چو اطلال و دمن
سرفرازی چون ترا زیبا بود در مملکت
خلعت سلطان اعظم خسرو گردون شکن
شد شهاب چرخ بر تشبیه کلکت مبتلا
گشت تاج هور بر شکل دواتت مفتتن
دست دستوری چو تو بر هر دو تا والی بود
اندرین هر دو بود ملک دو سلطان مرتهن
نفس کلی راوی کلکت بود بیحرف و صوت
چون کنی مر امتحان عقلها را ممتحن
روی تو چون ماه و دستت چون اثیر و کلک تو
چون شهابی گشتهاند ملک تو شیطان فگن
آدمی اندر فرایض فر تو جوید ز رب
وز خدا لطفت همی خواهد فرشته در سنن
خضر اگر در انتهای عمر خورد آب حیات
بد ترا ز ابتدا آب حیات اندر لبن
مونس تو دیدهٔ روحانیان زیبد همی
ورچه با روحانیان هرگز نه پیوندد وثن
از تو آموزد جوانمردی جوانمردی از آنک
با جوانمردی رود در ملک تو هر پیرزن
از برای گوهر والا و اصل پاک تست
سنگهای آستانت قبلههای ما و من
چون شوند از عکس باده ساقیانت لعل پوش
مجلس از بالای ایشان همچو باغ از نارون
از بهشت آرند تحفه لعلپوشان ترا
سبزپوشان بهشتی دستههای یاسمن
ای چو عیسی غیب پیش و همت استاده به پای
مردهٔ غم زنده گردد گر که بگشایی دهن
بر خدای ار خاطر این بنده اندر کل کون
جز بت مدح ترا بودست هرگز برهمن
شعر من چون چادر مریم مستمر گشته بود
من به کنجی در همی خوش خوش همی خوردم حزن
کشف آن چادر درین مجلس فتاد از بهر آنک
چادر مریم بر عیسی بسی دارد ثمن
تا نباشد گوی جهل اندر بر چوگان عقل
تا نباشد مرکب تحقیق در میدان ظن
نیکخواهت باد چون تحقیق بر راه طرب
بدسگالت باد چون ظن در بیابان محن
باد جولان تو در میدان عشرت با بتی
کش بود چوگان زلف اندر بر گوی ذقن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۴: بر بساز کم زنان خود را بر آن مهتر نهیمقصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۶ - در نعت علی (ع): ای امیرالمومنین ای شمع دین ای بوالحسن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عقل محرم تا بود دستور سلطان بدن
کی به ناواجب رود فرمان جان در ملک تن
هوش مصنوعی: تا زمانی که عقل در دسترس باشد و به عنوان ناظر بر بدن عمل کند، روح چگونه میتواند به خواستههای غیرضروری و بیفایده سوق داده شود؟ زمانی که عقل حاکم و راهنماست، جان تحت فرمان آن در جهان بدن قرار دارد.
جان جهانی لشکر عالی نسب دارد همی
هر یکی با کار و باری در جهان خویشتن
هوش مصنوعی: هر شخصی در این دنیا دارای ویژگیها و خصوصیات منحصر به فرد خود است و هر کس به نوعی در این جهان مشغول به فعالیت و تلاش است. مانند یک لشکر جهانی که از افراد با خصلتهای اصیل تشکیل شده و هر کدام در راستای وظایف و کارهای خود عمل میکنند.
ساخته میران این لشکر ز روی مرتبت
شمع اوباشان خود را ز افسر شاهان لگن
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف افرادی میپردازد که در میان لشکری بزرگ، خود را برتر از دیگران میدانند. آنان مانند شمعی در میان اوباش، فقط توجه و زینت خود را میخواهند و در عین حال به مقام و مرتبه برتر دیگران احترام نمیگذارند. این بیت به نوعی نشاندهنده تفاوتهای اجتماعی و فکری در بین افراد یک جامعه است.
شرم دارند ار نهند از تابش زهره کلاه
ننگ دارند ار کنند از عکس پروین پیرهن
هوش مصنوعی: اگر از درخشش زهره (مشتری) کلاه بر سر بگذارند، شرم دارند و اگر از تصویر پروین (خورشید) لباس بپوشند، احساس ننگ دارند.
بیتکلف مرکبانی آوریده زیر ران
کآفتاب انگیر باشد نعلشان در تاختن
هوش مصنوعی: بی هیچ زحمتی، اسبهایی که آماده هستند را زیر سوارکاری آوردهاند تا در زیر آفتاب، نعلهایشان را در حین دویدن به نمایش بگذارند.
طوطیان معنوی پرند در باغ فلک
در تماشاگاهشان مهد فلک کمتر چمن
هوش مصنوعی: پرندگان معنوی مانند طوطیها در باغ آسمان در حال تماشا و تزیین هستند، اما در کنار زیباییهای آسمان، مهد زمین و چمن کمتر به چشم میآید.
سیر ایشان خسته کرده پای سیاحان عرش
لفظ ایشان بسته دست خازنان ذوالمنن
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه رفت و آمد و جستوجوی آنها، پای گردشگران را خسته کرده است و کلمات و سخنان آنها، دست دربانان نعمتهای الهی را بسته است. به عبارتی دیگر، حضور و تأثیر آنها به قدری قوی است که دیگران را دچار خستگی و بیتابی میکند و همچنین بر روی تقسیم و توزیع نعمتهای الهی تأثیرگذار است.
صوتشان راهست حیران گشته بیانگشت گوش
حرفشان را هست سرگردان زبان اندر دهن
هوش مصنوعی: صداهای آنها به قدری گیج کننده است که حتی گوشها نمیتوانند درست بشنوند و زبانها نیز در دهان به confusion افتادهاند.
با همه شاهنشهی عقل معظم را رهی
با همه بت چهرگان جان مقدس را شمن
هوش مصنوعی: با وجود مقام و معنای بالای عقل، در کنار زیباییهای ظاهری و دلرباییهای بتها، روح مقدس را به تسخیر درمیآورد.
ان دو والا هر دو چون شاه و وزیر اندر جسد
وزن دو والی هر دو چون دستور و سلطان در بدن
هوش مصنوعی: این دو فرد بزرگوار مانند پادشاه و وزیر در بدن انسان هستند. وزن و اهمیت آنها همچون دو مقام عالیرتبه، یکی فرمانده و دیگری حکمران، در وجود ما قابل مشاهده است.
کرده اندر بزمگه نفس ارادی را قدح
ساخته در رزمگه روح طبیعی را مجن
هوش مصنوعی: در جشن و سرور، اراده خود را به مانند جامی ساختهایم و در میدان زندگی، روح طبیعیمان را به جنون و شوق آوردهایم.
نفس بیتوقیعشان افگنده در صحرای «لا»
جسم بیمنشورشان افتاده در دریای «لن»
هوش مصنوعی: هوا و نفس بینهایت و بینظم آنها در بیابان «نه» پراکنده است و جسم بدون هویتشان در دریای «هرگز» سقوط کرده است.
بر فلک مشهور کار و بارشان در هر درج
در زمین مذکور نام و بانگشان در هر وطن
هوش مصنوعی: نام و آوازهٔ آنان در آسمان و زمین شناخته شده است و در هر جا که بروی، نام و صدای آنها به گوش میرسد.
پیش تخت و بارگاه هر دو اندر صف زده
کارداران کلام و پردهداران سخن
هوش مصنوعی: در برابر تخت و کاخ، هر دو گروه از سخنپردازان و پردهداران در صف ایستادهاند.
هر زمان گویند این دستور کروبی نژاد
شاه روحانی نسب را در میان انجمن
هوش مصنوعی: هر زمان که صحبت از اصول و قوانین شاهان روحانی میشود، این موضوع در جمع و میان مردم مطرح میگردد.
گر همی خواهی که گیرد ملک تو بر تو قرار
هم نگردند این پریوشها به پیشت اهرمن
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که سلطنت و قدرتت بر تو ثبات و آرامش بیاورد، باید بدانی که این زیباییها و دلرباییها نمیگذارند که تو به آرامش برسی.
خدمت عالی معینالدین والدنیا گزین
چنگ در فضل ابونصر احمدبن فضل زن
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به جایگاه و فضیلت افرادی دارد که در علم و فضل برجسته هستند. در اینجا از معینالدین به عنوان یک خدمتگذار بزرگ یاد شده و به تمجید از ابونصر احمدبن فضل پرداخته میشود. به نوعی، شاعر در تلاش است تا با اشاره به ویژگیهای این افراد، بر ارزش و اهمیت علم و دانش تأکید کند.
آن خداوندی که لطف و لفظ او را بندهاند
در یمن نجم یمن واندر عدن در عدن
هوش مصنوعی: خداوندی که رحمت و کلامش در اختیار بندگانش است، در سرزمین نجم یمن حضور دارد و در عدن نیز شناخته شده است.
آن جهانداری که شاگردان عزمش گشتهاند
بادهای سهمناک و بحرهای موج زن
هوش مصنوعی: آن فرمانروایی که شاگردانش به او فکر کردهاند، مانند طوفانهای شدید و دریاهای پر از امواج خروشانی است.
گر قبول عدل او یابد گه جنبش هوا
همچو روی آب روی آسمان گیرد شکن
هوش مصنوعی: اگر عدالت او پذیرفته شود، حرکت نسیم همانند رنگ و حالتی که بر روی آب است، اثر خود را بر آسمان نیز بر جا میگذارد و آن را شکننده و پرتحرک میکند.
خاک را در ساکنی گر حلم او تمکین دهد
کی تواند گرد ازو انگیخت باد کوه کن
هوش مصنوعی: اگر خاکی در ساکن باشد و صبر و حوصلهاش به او اجازه دهد، چه کسی میتواند با یک وزش باد، آن را به ارتعاش درآورد و حرکت بدهد؟
ور فتد بر خاک تیره عکس رای روشنش
نیکتر تابد کمینتر ریگش از نجم پرن
هوش مصنوعی: اگر بازتاب اندیشه روشنش بر خاک تیره بیفتد، بهتر و درخشانتر خواهد بود و حتی ذرات ریز خاکش از ستارهای درخشانتر به نظر میرسد.
بیبرات فضل او دری نزاید از صدف
بیجواز خلق او مشکی نخیزد از ختن
هوش مصنوعی: بدون اجازه و برکت او، دریا از صدفی به وجود نمیآید و بدون چراغ وجود او، عطر خوش از ختن منتشر نمیشود.
از برای خدمت او گر نبودی خلق او
کوژ بالا آمدندی بر زمین خلق زمن
هوش مصنوعی: اگر برای خدمت او نبودند، آیا آفرینش او به شکل نادرست و معیوب روی زمین ظاهر میشد؟
شادباش ای آنکه اندر فرودین خشم تو
در کف بدخواه تو الماس گردد نسترن
هوش مصنوعی: تبریک میگویم ای کسی که در زمان سختی، خشم تو باعث میشود که دشمنانت، نرگسِ زیبا را به الماس تبدیل کنند.
دیر زی ای آنکه اندر فر ماه لطف تو
شعلهٔ آتش شود در مجلست شاخ سمن
هوش مصنوعی: ای محبوب من، مدتهاست که در انتظار حضورت هستم، چرا که در چهرهات، نوری وجود دارد که میتواند شعلههای عشق را در جمع دوستان روشن کند، مانند شاخ سمن که زیبایی و لطافت خاصی دارد.
بیرضایت مرغ اگر بر شاخ دستانی زند
ز آتش خشم تو بر وی شاخ گردد باب زن
هوش مصنوعی: اگر مرغی بدون رضایت و خواست تو بر شاخهای بنشیند، خشم تو به قدری زیاد خواهد شد که باعث میشود آن شاخه به سمت او خشمگینانه خم شود.
در عرین گر شیر بیند آهو از انصاف تو
نرم نرم از بیم آهو شیر بگذارد عرن
هوش مصنوعی: اگر آهو در جایی که شیر وجود دارد، شیر را ببیند، به خاطر صداقت و فطرت نیکو، شیر به آرامی و با احتیاط از مقابل آهو عبور میکند.
مهر جوزا را همی سازد از آن معراج خویش
تا شود فرقش مگر با نعل اسب مقترن
هوش مصنوعی: مهر جوزا به مانند آن است که از بالا، به واسطهی معراج خود، به زمین میآید تا شکاف و تفاوتی که دارد به گونهای با نعل اسب پیوند بخورد.
مردهٔ بدخواه اگر بیند گشاده طبع تو
از شتاب خندهٔ تو خرقه گرداند کفن
هوش مصنوعی: اگر دشمنی مرده باشد و ببیند که تو با دل باز و خندهای شاد زندگی میکنی، احتمالاً از حسادت یا ناراحتی، آن خرقهای که به عنوان کفن به تن دارد را دچار آسیب میکند.
تا زیادت کرد تشریف تو سلطان جهان
کاخهای بد سگالت شد چو اطلال و دمن
هوش مصنوعی: وقتی مقام و شکوه تو در جهان افزایش یافت، کاخهای ظالم و ستمگر به مانند ویرانهها و تلهای خاکی شدند.
سرفرازی چون ترا زیبا بود در مملکت
خلعت سلطان اعظم خسرو گردون شکن
هوش مصنوعی: سرفرازی تو به واسطه زیباییات در سرزمین، مانند پوشش با ارزشی از سوی پادشاه بزرگ به تو ارزانی شده است.
شد شهاب چرخ بر تشبیه کلکت مبتلا
گشت تاج هور بر شکل دواتت مفتتن
هوش مصنوعی: شهاب آسمانی بر روی تلمیح جلوهگری تو تاثیر گذاشت و تاج نورانی بر روی قلمت نمایان شد.
دست دستوری چو تو بر هر دو تا والی بود
اندرین هر دو بود ملک دو سلطان مرتهن
هوش مصنوعی: اگر دستوری مانند تو بر هر دو سرزمین حاکم باشد، در این صورت دو حاکم در این دو سرزمین وجود خواهد داشت که به نوعی به هم وابستهاند.
نفس کلی راوی کلکت بود بیحرف و صوت
چون کنی مر امتحان عقلها را ممتحن
هوش مصنوعی: نفس و روح اصلی تو به عنوان یک راوی، سرشار از معانی و مفاهیم است و نیازی به کلمات و صدا برای بیان آنها نیست. اگر بخواهی به آزمون عقلها بپردازی، باید خود را به گونهای امتحان کنی که تواناییهایت را نشان دهد.
روی تو چون ماه و دستت چون اثیر و کلک تو
چون شهابی گشتهاند ملک تو شیطان فگن
هوش مصنوعی: چهرهات مانند ماه، دستهایت مانند مرجان و قلم تو مانند شهاب میدرخشد؛ به همین دلیل، ملک تو را نمیتوان به شیطان واگذار کرد.
آدمی اندر فرایض فر تو جوید ز رب
وز خدا لطفت همی خواهد فرشته در سنن
هوش مصنوعی: انسان در انجام فرایض و وظایفش به دنبال لطف و رحمت خداوند است و امیدوار است که فرشتهها او را در پیروی از سنتها یاری کنند.
خضر اگر در انتهای عمر خورد آب حیات
بد ترا ز ابتدا آب حیات اندر لبن
هوش مصنوعی: اگر خضر در پایان عمرش آب حیات بنوشد، این برای تو بدتر از آن است که از ابتدا آب حیات را در شیر یافته باشی.
مونس تو دیدهٔ روحانیان زیبد همی
ورچه با روحانیان هرگز نه پیوندد وثن
هوش مصنوعی: دوستی و همراهی با روحانیان و افراد معنوی برای تو شایسته است، زیرا آنها به حقیقت و روحانیت نزدیکترند، اما نباید با این افراد که در ذات خود بتپرست هستند، ارتباط برقرار کرد و پیوندی داشت.
از تو آموزد جوانمردی جوانمردی از آنک
با جوانمردی رود در ملک تو هر پیرزن
هوش مصنوعی: جوانمردی را از تو یاد میگیرد، چون در سرزمین تو هر پیرزنی با جوانمردی رفتار میکند.
از برای گوهر والا و اصل پاک تست
سنگهای آستانت قبلههای ما و من
هوش مصنوعی: به خاطر ارزش و اصالت تو، سنگهای درگاه تو برای ما مانند قبلهای هستند که به سوی آنها میرویم.
چون شوند از عکس باده ساقیانت لعل پوش
مجلس از بالای ایشان همچو باغ از نارون
هوش مصنوعی: وقتی که ساقیهای تو به زیبایی خود مشغول میشوند، رنگ لبهایشان مانند سنگهای قیمتی میدرخشد و مجلس به زیبایی باغی پر از گلهای زینتی تبدیل میشود.
از بهشت آرند تحفه لعلپوشان ترا
سبزپوشان بهشتی دستههای یاسمن
هوش مصنوعی: از بهشت، هدیههایی برای تو میآورند؛ کسانی که لباس سبز به تن دارند، دستههای یاسمن را تقدیم میکنند.
ای چو عیسی غیب پیش و همت استاده به پای
مردهٔ غم زنده گردد گر که بگشایی دهن
هوش مصنوعی: ای تو که مانند عیسی (پیامبر) هستی و در غیب حضور داری، اگر به پای مردهای که غم و اندوه بر او حاکم است، دست یاری بدهی و برای او سخن بگویی، او زنده خواهد شد.
بر خدای ار خاطر این بنده اندر کل کون
جز بت مدح ترا بودست هرگز برهمن
هوش مصنوعی: اگر قلب این بنده در سراسر جهان جز به تو و ستودن تو تعلق داشته باشد، هرگز به پرستش هیچ بت دیگری نپرداختهام.
شعر من چون چادر مریم مستمر گشته بود
من به کنجی در همی خوش خوش همی خوردم حزن
هوش مصنوعی: شعر من مانند چادر مریم همیشه و پیوسته بوده است، و من در گوشهای نشسته بودم و با خوشحالی غم و اندوه خود را تحمل میکردم.
کشف آن چادر درین مجلس فتاد از بهر آنک
چادر مریم بر عیسی بسی دارد ثمن
هوش مصنوعی: این شعری اشاره به آن دارد که در جمع و محفل، پردهای برداشته میشود که نشاندهنده واقعیتهای خاصی است. این پرده به نوعی به مریم و عیسی اشاره میکند و بیانگر ارزش و بهایی است که این ارتباطات و شخصیتها دارند. به بیان دیگر، در این مجلس، حقیقتی آشکار میشود که برای حضور جانبها و شخصیتهای بزرگ اهمیت دارد.
تا نباشد گوی جهل اندر بر چوگان عقل
تا نباشد مرکب تحقیق در میدان ظن
هوش مصنوعی: تا زمانی که جهل بر عقل مسلط باشد و فکر و تحقیق در دنیای شک و تردید وجود نداشته باشد، هیچ پیشرفتی حاصل نخواهد شد.
نیکخواهت باد چون تحقیق بر راه طرب
بدسگالت باد چون ظن در بیابان محن
هوش مصنوعی: به آرزوی خوب برای تو هستم، همانطور که بر روی جادهی خوشی تحقیق میکنی. به تو بدی میرسد، همانطور که در دل بیابان، نسبت به سختیها تردید داری.
باد جولان تو در میدان عشرت با بتی
کش بود چوگان زلف اندر بر گوی ذقن
هوش مصنوعی: باد در دشت شادی و خوشی به حرکت درآمده است، و اشتیاق به لبهای دلتنگی و زلفهای زیبا، بر گوی شگفتی و هیجان باریده است.

سنایی