گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۶ - در نعت علی (ع)

ای امیرالمومنین ای شمع دین ای بوالحسن
ای به یک ضربت ربوده جان دشمن از بدن
ای به تیغ تیز رستاخیز کرده روز جنگ
وی به نوک نیزه کرده شمع فرعونان لگن
از برای دین حق آباد کرده شرق و غرب
کردی از نوک سنانت عالمی را پر سنن
تیغ «الا الله» زدی بر فرق «لا» گویان دین
هر که «لا» می‌گفت وی را می‌زدی بر جان و تن
تا جهان خالی نکردی از بتان و بت پرست
تا نکردی لات را شهمات و عزارا حزن
تیغ ننهادی ز دست و درع ننهادی ز پشت
شاد باش ای شاه دین‌پرور چراغ انجمن
گر نبودی زخم تیغ و تیرت اندر راه دین
دین نپوشیدی لباس ایمنی بر خویشتن
لاجرم اکنون چنان کردی که در هر ساعتی
کافری از جور دین بر خود بدرد پیرهن
مرحبا ای مهتری کز بیم نیغت در جهان
پیش چشم دشمنانت خون همی آید لبن
فرش کفر از روی عالم در نوشتی سر بسر
ناصر دین هدی و قاهر کفر و وثن
کهترانت را سزد گر مهتری دعوی کنند
ای امیر نام گستر وی سوار نیزه زن
هیچ کس را در جهان این مایهٔ مردی نبود
کو به میدان خطر سازد برای دین وطن
راه دین بودست مخوف از ابتدا لیکن به جهد
آن همه مخوف را موقوف کردی در زمن
از برای نصرت دین ساختی هر روز و شب
طبل و منجوق و عراده نیزه و خود و مجن
پای این مردان نداری جامهٔ ایشان مپوش
برگ بی‌برگی نداری لاف درویشی مزن
روز حرب از هیبت تیغت بلرزیدی زمین
همچنان کز بیم خصمی تند مردی ممتحن
ذوالفقارت گر بدیدی کرگدن در روز جنگ
کاه گشتی در زمان گر کوه بودی کرگدن
سرکشان را سر بسر نابود کردی در جهان
تختهاشان تخته کردی حله‌هاشان را کفن
این جلال و این کمال و این جمال و منزلت
نیست کس را در جهان جز مر ترا ای بوالحسن
هر دلی کو مهرت اندر دل ندارد همچو جان
هر دلی کو عشقت اندر جان ندارد مقترن
روی جنات العلی هرگز نبیند بی خلاف
لایزالی ماند اندر نار با گرم و حزن
گر نبودی روی و مویت هم نبودی روز و شب
گر نبودی رنگ و بویت گل نبودی در چمن
چون تو صاحب دولتی هرگز نبودی در جهان
هم نخواهد بود هرگز چون تویی در هیچ فن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای امیرالمومنین ای شمع دین ای بوالحسن
ای به یک ضربت ربوده جان دشمن از بدن
هوش مصنوعی: ای امیرالمؤمنان، ای روشنایی دین، ای بوالحسن، ای کسی که با یک ضربه جان دشمن را از بدنش گرفتی.
ای به تیغ تیز رستاخیز کرده روز جنگ
وی به نوک نیزه کرده شمع فرعونان لگن
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به مبارزه در روز قیامت اشاره می‌کند و از شمشیر تیز رستاخیز صحبت می‌کند. او به تصویرسازی قدرت و عظمت این روز می‌پردازد و از نیزه‌ای که شمع فرعونان را روشن کرده است، یاد می‌کند. این تصویر به نوعی نشان‌دهنده پیروزی حق بر باطل و نابودی ستمگران است.
از برای دین حق آباد کرده شرق و غرب
کردی از نوک سنانت عالمی را پر سنن
هوش مصنوعی: برای دین حق، شرق و غرب را ساخته‌ای و با شمشیری که در دست داری، جهانی را پر از سنت‌ها کرده‌ای.
تیغ «الا الله» زدی بر فرق «لا» گویان دین
هر که «لا» می‌گفت وی را می‌زدی بر جان و تن
هوش مصنوعی: تیغ «الا الله» بر سر کسانی که «لا» می‌گفتند فرود می‌آوردی؛ هر کسی که منکر بود، جان و تنش را هدف قرار می‌دادی.
تا جهان خالی نکردی از بتان و بت پرست
تا نکردی لات را شهمات و عزارا حزن
هوش مصنوعی: تا زمانی که جهان از وجود بت‌ها و بت‌پرستان پاک نشده، درد و اندوهی که با لات و عزارا همراه است، پایان نخواهد یافت.
تیغ ننهادی ز دست و درع ننهادی ز پشت
شاد باش ای شاه دین‌پرور چراغ انجمن
هوش مصنوعی: با شادی و افتخار، ای پادشاهی که دین را پاس می‌داری و روشنی‌بخش محفل‌ها هستی، تو همیشه با دلیری و قدرت در میدان حضور داری و از سلاح و زره خود دست نکشیده‌ای.
گر نبودی زخم تیغ و تیرت اندر راه دین
دین نپوشیدی لباس ایمنی بر خویشتن
هوش مصنوعی: اگر زخم شمشیر و تیر تو در مسیر دین نبود، هرگز لباس ایمنی بر خود نمی‌پوشیدی.
لاجرم اکنون چنان کردی که در هر ساعتی
کافری از جور دین بر خود بدرد پیرهن
هوش مصنوعی: به ناچار اکنون به گونه‌ای عمل کردی که در هر لحظه، انسانی به دلیل ستم دین، در دل خود احساس درد و رنج می‌کند.
مرحبا ای مهتری کز بیم نیغت در جهان
پیش چشم دشمنانت خون همی آید لبن
هوش مصنوعی: سلام و درود بر تو، ای بزرگوار! تو چنان قوتی داری که دشمنانت از ترس تو در برابر چشمانت، از شدت وحشت خونشان به جای لبن (شیر) می‌ریزد.
فرش کفر از روی عالم در نوشتی سر بسر
ناصر دین هدی و قاهر کفر و وثن
هوش مصنوعی: دروغ و ناپاکی از زندگی بشر حذف شد و فقط نام ناصر دین و راهنمایی او در برابر کفر و بت‌پرستی باقی ماند.
کهترانت را سزد گر مهتری دعوی کنند
ای امیر نام گستر وی سوار نیزه زن
هوش مصنوعی: اگر فرزندان کوچک‌تر از تو ادعای بزرگ‌تری کنند، شایسته است که تو، ای امیر نامی که شجاعت را گسترش می‌دهی، به آن‌ها پاسخ دهی.
هیچ کس را در جهان این مایهٔ مردی نبود
کو به میدان خطر سازد برای دین وطن
هوش مصنوعی: هیچ کس در این جهان به اندازه او جرات ندارد که در میدان خطر برای دین و میهن خود جانفشانی کند.
راه دین بودست مخوف از ابتدا لیکن به جهد
آن همه مخوف را موقوف کردی در زمن
هوش مصنوعی: راه دین از ابتدا ترسناک بود، اما به تلاش تو، همه‌ی آن ترس‌ها و دشواری‌ها در زمانه‌ای خاص متوقف شد.
از برای نصرت دین ساختی هر روز و شب
طبل و منجوق و عراده نیزه و خود و مجن
هوش مصنوعی: تو برای حمایت از دین، هر روز و شب مشغول ساختن ابزارها و وسایل جنگی مثل طبل، منجوق، نیزه و زره بوده‌ای.
پای این مردان نداری جامهٔ ایشان مپوش
برگ بی‌برگی نداری لاف درویشی مزن
هوش مصنوعی: بهتر است به سراغ افرادی نروی که خود را صاحب مقام و قدرت می‌دانند، زیرا تو هم از نظر مالی و هم از نظر روحی در شرایطی نیستی که شبیه آنان باشی. در واقع این افراد، در حالی که از نظر ظاهر و لباس خود را آراسته کرده‌اند، ممکن است از درون خالی باشند و نباید در مورد خود بزرگ‌نمایی کنی.
روز حرب از هیبت تیغت بلرزیدی زمین
همچنان کز بیم خصمی تند مردی ممتحن
هوش مصنوعی: در روز نبرد، زمین از شدت ترس از شمشیر تو می‌لرزید، همان‌طور که زمین از خوف یک دشمن سرسخت می‌لرزد.
ذوالفقارت گر بدیدی کرگدن در روز جنگ
کاه گشتی در زمان گر کوه بودی کرگدن
هوش مصنوعی: اگر ذوالفقار را در نبرد می‌دیدی، مانند کرگدن می‌شدی و در روز جنگ، اگر هم کوه بودی، باز هم مثل کرگدن ‌می‌شدی.
سرکشان را سر بسر نابود کردی در جهان
تختهاشان تخته کردی حله‌هاشان را کفن
هوش مصنوعی: تو حاکمان مستبد را در جهان نابود کردی و تخت‌هایشان را به تخته تبدیل کردی و لباس‌هایشان را همچون کفن بر تنشان پیچیدی.
این جلال و این کمال و این جمال و منزلت
نیست کس را در جهان جز مر ترا ای بوالحسن
هوش مصنوعی: هیچ کس در جهان به اندازه تو، ای بوالحسن، دارای جلال، کمال، جمال و منزلت نیست.
هر دلی کو مهرت اندر دل ندارد همچو جان
هر دلی کو عشقت اندر جان ندارد مقترن
هوش مصنوعی: هر دلی که عشق تو را در دل ندارد، مانند جانی است که عشق تو را در وجودش نداشته باشد.
روی جنات العلی هرگز نبیند بی خلاف
لایزالی ماند اندر نار با گرم و حزن
هوش مصنوعی: هرگز کسی که در بهشت است، درد و رنج نخواهد کشید و همواره در آرامش خواهد بود، اما کسی که در جهنم قرار دارد، باید با گرما و اندوه دست و پنجه نرم کند.
گر نبودی روی و مویت هم نبودی روز و شب
گر نبودی رنگ و بویت گل نبودی در چمن
هوش مصنوعی: اگر تو را نداشتم، نه روز و شبی وجود داشت و نه رنگ و بوی تو، گل‌ها در چمن نمی‌روییدند.
چون تو صاحب دولتی هرگز نبودی در جهان
هم نخواهد بود هرگز چون تویی در هیچ فن
هوش مصنوعی: تو که دارای مقام و منصبی، هیچ‌گاه در جهان کسی مثل تو نبوده و نخواهد بود. تو در هیچ رشته‌ای همتای خود نداری.