گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۶ - در صفات ذات اقدس باری

ای خدایی که به جز تو ملک‌العرش ندانم
بجز از نام تو نامی نه برآید به زبانم
بجز از دین و صنعت نبود عادت چشمم
بجز از گفتن حمدت نبود ورد زبانم
عارفا فخر به من کن که خداوند جهانم
ملک عالمم و عالم اسرار نهانم
غیب من دانم و پس غیب نداند به جز از من
منم آن عالم اسرار که هر غیب بدانم
پاک و بی‌عیبم و بینندهٔ عیب همه خلقان
در گذارنده و پوشندهٔ عیب همگانم
همه من بینم و بیننده نئی دیده دو چشمم
همه من گویم و گوینده نئی کام زبانم
شنوای سخنان همه خلقم به حقیقت
شنوایان جهان را سخنان میشنوانم
حی و قیومم و آن دم که کس از خلق نماند
من یکی معتمد و واحد و قیوم بمانم
ملک طبعم و سیاره و نه سیارهٔ طبعم
نه چو طبعم متوطن نه چو سیاره روانم
نه بخوابم نه به بحرم نه کنار و نه میانه
نه بخندم نه بگریم نه چنین و نه چنانم
نه ز نورم نه ز ظلمت نه ز جوهر نه ز عنصر
نه ز تحتم نه ز فوقم ملک کان و مکانم
هر چه در خاطرات آید که من آنم نه من آنم
هر چه در فهم تو گنجد که چنینم نه چنانم
هر چه در فهم تو گنجد همه مخلوق بود آن
به حقیقت تو بدان بنده که من خالق آنم
هر شب و روز به لطف و کرم وجود و جلالم
سیصد و شصت نظر سوی دلت می‌کند آنم
گر از آن خسته دلت یک نظر فیض بگیرم
زود باشد که شوی کشتهٔ تیغ خذلانم
شیم از روی حقیقت نه از شیء مجازی
آفرینندهٔ اشیاء و خداوند جهانم
من فرستادهٔ توراتم و انجیل و زبورم
من فرستادهٔ فرقانم و ماه رمضانم
صفت خویش بگفتم که منم خالق بی‌چون
نه کس از من نه من از کس نه ازینم نه از آنم
منم که بار خدایی که دل متقیان را
هر زمانی به دلال صمدی نور چشانم
کفر صد ساله ببخشم به یک اقرار زبانی
جرم صد ساله به یک عذر گنه در گذرانم
بعد مردن برمت زیر لحد با دل پر خون
خوش بخوابانم و راحت به روانت برسانم
آن دم از خاک برانگیزم در روز قیامت
در چنان انجمنی پرده ز رازت ندرانم
بگذرانم ز صراط و برهانم ز عذابت
در بهشت آرم و بر خوان نعیمت بنشانم
شربت شوق دهم تا تو شوی مست تجلی
پرده بردارم و آن گه به خودت می‌نگرانم
ذره ذره حسنات از تو ز لطفم بپذیرم
کوه کوه از تو معاصی به کرم در گذرانم
هر عطایی که بکردم به تو ای بندهٔ من من
خوش نشین بنده که من دادهٔ خود را نستانم
هر که گوید که خدا را به قیامت بتوان دید
او نبیند به حقیقت نه از آن گمشدگانم
بار الاها تو بر آری همه امید سنایی
که مسلمانم و یارب نه از آن بی‌خبرانم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خدایی که به جز تو ملک‌العرش ندانم
بجز از نام تو نامی نه برآید به زبانم
هوش مصنوعی: ای خدایی که جز تو کسی را نمی‌شناسم و هیچ نامی جز نام تو نمی‌توانم به زبان بیاورم.
بجز از دین و صنعت نبود عادت چشمم
بجز از گفتن حمدت نبود ورد زبانم
هوش مصنوعی: جز دین و هنر، عادت چشمانم نیست و غیر از ستایش تو، کلامی برای گفتن ندارم.
عارفا فخر به من کن که خداوند جهانم
ملک عالمم و عالم اسرار نهانم
هوش مصنوعی: ای عارفان، به من افتخار کنید، زیرا من صاحب و فرمانروای جهان هستم و دانش و اسرار پنهان را در اختیار دارم.
غیب من دانم و پس غیب نداند به جز از من
منم آن عالم اسرار که هر غیب بدانم
هوش مصنوعی: من تنها کسی هستم که از رازهای پنهان مطلع هستم و هیچ‌کس جز من به این اسرار آگاه نیست. من همان دانشمندی هستم که به تمامی اسرار غیبی آگاه هستم.
پاک و بی‌عیبم و بینندهٔ عیب همه خلقان
در گذارنده و پوشندهٔ عیب همگانم
هوش مصنوعی: من خودم پاک و بی‌عیب هستم، اما در عین حال کسی هستم که نقص‌های دیگران را می‌بینم و عیب‌ها و کمبودهای آنها را نادیده می‌گیرم و می‌پوشانم.
همه من بینم و بیننده نئی دیده دو چشمم
همه من گویم و گوینده نئی کام زبانم
هوش مصنوعی: من تمام وجودم را می‌بینم و هیچ ناظری وجود ندارد. دو چشم من فقط خودم را می‌بینند. من تنها سخن می‌گویم و هیچ گوینده‌ای غیر از خودم نیست.
شنوای سخنان همه خلقم به حقیقت
شنوایان جهان را سخنان میشنوانم
هوش مصنوعی: من به گفته‌های همه انسان‌ها گوش می‌سپارم و در واقع، به سخنان افرادی که در جهان هستند، توجه دارم.
حی و قیومم و آن دم که کس از خلق نماند
من یکی معتمد و واحد و قیوم بمانم
هوش مصنوعی: من همیشه زنده و پایدارم و در زمانی که هیچ‌کس از مخلوقات باقی نماند، تنها من هستم که مورد اعتماد و یگانه و قوام‌بخش خواهم ماند.
ملک طبعم و سیاره و نه سیارهٔ طبعم
نه چو طبعم متوطن نه چو سیاره روانم
هوش مصنوعی: من محصول طبیعت خودم هستم و نه وابسته به سیارات و نه مانند آنها که در جای خاصی ثابت و ساکن باشند. روح من آزاد و در حال حرکت است.
نه بخوابم نه به بحرم نه کنار و نه میانه
نه بخندم نه بگریم نه چنین و نه چنانم
هوش مصنوعی: نه می‌توانم بخوابم، نه به دریا می‌روم، نه در کنار کسی هستم و نه در میانه. نمی‌خندم و نمی‌گریم، نه به این حال هستم و نه به حال دیگری.
نه ز نورم نه ز ظلمت نه ز جوهر نه ز عنصر
نه ز تحتم نه ز فوقم ملک کان و مکانم
هوش مصنوعی: من نه از نور و روشنایی هستم و نه از تاریکی و ظلمت، نه از جوهر و ماده تشکیل شده‌ام و نه از عناصر. من نه به چیزی وابسته‌ام و نه از بالای چیزی قرار دارم، بلکه خودم هستم، فراتر از هر آنچه که در دنیا وجود دارد.
هر چه در خاطرات آید که من آنم نه من آنم
هر چه در فهم تو گنجد که چنینم نه چنانم
هوش مصنوعی: هر چیزی که در خاطراتت به یاد من می‌آید، نشان‌دهنده‌ی واقعی من نیست. همچنین آنچه که در درک تو جا می‌گیرد، نمی‌تواند تمام وجود من را به درستی نمایان کند.
هر چه در فهم تو گنجد همه مخلوق بود آن
به حقیقت تو بدان بنده که من خالق آنم
هوش مصنوعی: هر چیزی که در درک تو جای بگیرد، همه آن مخلوق است و در حقیقت تو را به عنوان بنده‌ای از آن می‌شناسم، زیرا من خالق آن هستم.
هر شب و روز به لطف و کرم وجود و جلالم
سیصد و شصت نظر سوی دلت می‌کند آنم
هوش مصنوعی: هر شب و روز، با مهربانی و بزرگواری‌ام، توجه و نگاهی خاص به دل تو دارم. این توجه‌ها به تعداد سیصد و شصت بار در روز است.
گر از آن خسته دلت یک نظر فیض بگیرم
زود باشد که شوی کشتهٔ تیغ خذلانم
هوش مصنوعی: اگر از آن محبوب خسته دل شوم و تنها یک نگاه از او بگیرم، به زودی قربانی ناامیدی‌ها و سستی‌هایم خواهم شد.
شیم از روی حقیقت نه از شیء مجازی
آفرینندهٔ اشیاء و خداوند جهانم
هوش مصنوعی: باید از حقیقت و واقعیت زندگی بگذرم و به جای چیزهای ظاهری و مجازی، به خالق واقعی و پروردگار جهان توجه کنم.
من فرستادهٔ توراتم و انجیل و زبورم
من فرستادهٔ فرقانم و ماه رمضانم
هوش مصنوعی: من پیام‌آور کتاب‌های مقدس مانند تورات، انجیل و زبور هستم. همچنین من سفیر فرقان و ماه مبارک رمضان نیز می‌باشم.
صفت خویش بگفتم که منم خالق بی‌چون
نه کس از من نه من از کس نه ازینم نه از آنم
هوش مصنوعی: من ویژگی‌های خود را بیان کردم که من خالق بدون نقص هستم، نه کسی از من وجود دارد و نه من وابسته به کسی هستم؛ نه به این هستم و نه به آن.
منم که بار خدایی که دل متقیان را
هر زمانی به دلال صمدی نور چشانم
هوش مصنوعی: من هستم که بار الهی را به دوش دارم و همواره دل‌های پرهیزگاران را با نور خاصی روشن می‌سازم.
کفر صد ساله ببخشم به یک اقرار زبانی
جرم صد ساله به یک عذر گنه در گذرانم
هوش مصنوعی: من آماده‌ام که به خاطر یک گفتار ساده، تمام ناپسندی‌ها و کج‌روی‌های طولانی‌مدت خود را ببخشم و همچنین می‌توانم به خاطر یک عذر و پوزش، تمام خطاها و گناهانم را فراموش کنم.
بعد مردن برمت زیر لحد با دل پر خون
خوش بخوابانم و راحت به روانت برسانم
هوش مصنوعی: بعد از این که بمیری، من با دل پر از غم و درد تو را در زیر خاک می‌خوابانم و به آرامش می‌رسانمت.
آن دم از خاک برانگیزم در روز قیامت
در چنان انجمنی پرده ز رازت ندرانم
هوش مصنوعی: در روز قیامت که از خاک برخیزم، در آن جمع، راز تو را فاش نخواهم کرد.
بگذرانم ز صراط و برهانم ز عذابت
در بهشت آرم و بر خوان نعیمت بنشانم
هوش مصنوعی: من می‌خواهم از پل صراط عبور کنم و تو را از عذاب‌هایت آزاد کنم، سپس در بهشت، در کنار سفره نعمت‌هایت بنشانم.
شربت شوق دهم تا تو شوی مست تجلی
پرده بردارم و آن گه به خودت می‌نگرانم
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که من به تو نوشیدنی‌ای از شوق می‌دهم تا سرمست زیبایی و نور شود. سپس پرده‌ها را کنار می‌زنم و تو را به خودت می‌سپارم تا به خودت توجه کنی.
ذره ذره حسنات از تو ز لطفم بپذیرم
کوه کوه از تو معاصی به کرم در گذرانم
هوش مصنوعی: لحظه به لحظه خوبی‌هایی که از تو دریافت می‌کنم را می‌پذیرم و بر خلاف آن، با بزرگواری و مهربانی‌ات، گناهانم را فراموش می‌کنم.
هر عطایی که بکردم به تو ای بندهٔ من من
خوش نشین بنده که من دادهٔ خود را نستانم
هوش مصنوعی: هر هدیه‌ای که به تو دادم، ای بنده‌ام، من خوشحال هستم که تو بند این هدیه‌ هستی، چون من هرگز چیزی که به خودم داده‌ام را نخواهم گرفت.
هر که گوید که خدا را به قیامت بتوان دید
او نبیند به حقیقت نه از آن گمشدگانم
هوش مصنوعی: هر کس بگوید که می‌توان خدا را در روز قیامت دید، او حقیقت را درک نکرده است و از کسانی است که در مسیر گمراهی قرار دارند.
بار الاها تو بر آری همه امید سنایی
که مسلمانم و یارب نه از آن بی‌خبرانم
هوش مصنوعی: پروردگارا، تو تمام امید سنایی را برآورده می‌کنی، چون من مسلمان هستم و ای خدای من، نه از آن بی‌خبرانم.

حاشیه ها

1392/02/03 13:05
ناشناس

هر که گوید که خدا را به قیامت بتوان دید
correct word is
هر که گوید که خدا را به قیامت نتوان دید

1392/07/14 14:10
رحیم غلامی

با سلام . به جز از دیدن صنعت نبود عادت چشمم

با عــــــرض درود ؛
از خواندن این شعر واقعاً لذت بردم در حفظ و امان رب الجلیل باشید.
آن دم از خـــاک برانگیــــزم در روز قیامت
در چنـــان انجمنـــی پــرده ز رازت ندرانم
بگــــذرانم ز صــــراط و برهـــانم ز عذابت
در بهشت آرم و بر خوان نعیـمت بنشانم

1395/07/21 08:10
مرتضی

من فرستادهٔ فرقانم و ماه رمضانم
من فرستنده ی قرآن به ماه رمضانم
شعر بسیار زیبا ، عرفانی و با احساسی است فقط به نظر بنده برای استفاده عمومی تر یه ویرایشی که به اصالت شعر لطمه نزند نیاز دارد. تا همانند شعر" ملکا ذکر تو گویم" ورد زبان مردم شود

1395/11/30 10:01
کیانی

عارفا فخر به من کن که خداوند جهانم ملک عالمم و عالم اسرار نهانم
غیب من دانم وکس غیب نداند به جز از من منم آن عالم اسرار که هر غیب بدانم
پاک و بی‌عیبم و بینندهٔ عیب همه خلقان در گذارنده و پوشندهٔ عیب همگانم
همه من بینم و بیننده بی دیده و چشمم همه من گویم و گوینده بی کام زبانم
ذره ذره ز تو طاعت به کریمی بپذیرم کوه کوه از تو معاصی زکرم در گذرانم
کفر صد ساله ببخشم به یک اقرار زبانی جرم صد ساله به فضل و کرمم در گذرانم
حی و قیومم و آن دم که کس از خلق نماند من یکی مقتدر وقادر و قیوم بمانم
نه بترسم نه بلرزم نه بخندم نه بگریم نه بخوابم نه بخیزم نه کنارم نه میانم
نه ز تحتم نه ز فوقم نه ز نورم نه ز ظلمت نه ز جوهر نه ز عنصر ملک کون و مکانم
هر چه در خاطرات آید که من آنم نه من آنم وانچه در فهم تو گنجد که چنینم نه چنانم
شیئم از روی حقیقت نه از این شیء مجازی آفرینندهٔ اشیاء و خداوند جهانم
هر عطایی که فرستم برت ای بندهٔ مومن خوش نشین بنده که من دادهٔ خود را نستانم
من فرستادهٔ توراتم و انجیل و زبورم من فرستادهٔ قرآن به ماه رمضانم
بعد مردن برمت زیر لحد باز در آنجا خوش بخوابانم و راحت به روانت برسانم
پس برانگیزمت ای بنده به فردای قیامت در چنان انجمنی پرده ز کارت ندرانم
بگذرانم ز صراط و برهانم ز عذابت در بهشت آرم و بر خوان جلام بنشانم
شربت شوق دهم تا تو شوی مست تجلی پرده بردارم و آن گه به خودت می‌نگرانم
هر چه گویند خدا را به قیامت نتوان دید کس ندیده است و نبیند نه از آن گمشدگانم
بار الاها تو بر آری همه امید سنایی که مسلمانم و یارب نه از آن بی‌خبرانم
بنده در یک مجلسی این شعر را بصورت بالا شنیدم و ضبط کردم و پیاده کردم

1395/11/30 18:01
حسین ۱

امواج آرزوهای سنایی درین چامه متجلی ست
ولی در بسیاری ابیات با خدای قاسم جبار و منتقم که در قرآن آمده در تعارض است .

1395/11/07 13:02
کیانی

در صفات ذات اقدس الهی
عارفا فخر به من کن که خداوند جهانم
غیب من دانم وکس غیب نداند به جز از من
پاک و بی‌عیبم و بینندهٔ عیب همه خلقان
همه من بینم و بیننده بی دیده و چشمم
ذره ذره ز تو طاعت به کریمی بپذیرم
کفر صد ساله ببخشم به یک اقرار زبانی
حی و قیومم و آن دم که کس از خلق نماند
نه بترسم نه بلرزم نه بخندم نه بگریم
نه ز تحتم نه ز فوقم نه ز نورم نه ز ظلمت
هرچه درخاطرات آید که من آنم نه من آنم
شیئم از روی حقیقت نه از این شیء مجازی
هر عطایی که فرستم برت ای بندهٔ مومن
من فرستادهٔ توراتم و انجیل و زبورم
بعد مردن برمت زیر لحد باز در آنجا
پس برانگیزمت ای بنده به فردای قیامت
بگذرانم ز صراط و برهانم ز عذابت
شربت شوق دهم تا تو شوی مست تجلی
هر چه گویند خدا را به قیامت نتوان دید
بار الاها تو بر آور همه امید سنایی ملک عالمم و عالم اسرار نهانم
منم آن عالم اسرار، که هر غیب بدانم
در گذارنده و پوشندهٔ عیب همگانم
همه من گویم و گوینده بی کام زبانم
کوه کوه از تو معاصی زکرم در گذرانم
جرم صد ساله به فضل و کرمم در گذرانم
من یکی مقتدر و قادر و قیوم بمانم
نه بخوابم نه بخیزم نه کنارم نه میانم
نه ز جوهر نه ز عنصر ملک کون و مکانم
وانچه در فهم تو گنجد که چنینم نه چنانم
آفرینندهٔ اشیاء و خداوند جهانم
خوش نشین بنده که من دادهٔ خود را نستانم
من فرستادهٔ قرآن به ماه رمضانم
خوش بخوابانم و راحت به روانت برسانم
در چنان انجمنی پرده ز کارت ندرانم
در بهشت آرم و بر خوان جلام بنشانم
پرده بردارم و آن گه به خودت می‌نگرانم
کس ندیده است و نبیند نه از آن گمشدگانم
که مسلمانم و یارب نه از آن بی‌خبرانم