قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۶ - در صفات ذات اقدس باری
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
هر که گوید که خدا را به قیامت بتوان دید
correct word is
هر که گوید که خدا را به قیامت نتوان دید
با سلام . به جز از دیدن صنعت نبود عادت چشمم
با عــــــرض درود ؛
از خواندن این شعر واقعاً لذت بردم در حفظ و امان رب الجلیل باشید.
آن دم از خـــاک برانگیــــزم در روز قیامت
در چنـــان انجمنـــی پــرده ز رازت ندرانم
بگــــذرانم ز صــــراط و برهـــانم ز عذابت
در بهشت آرم و بر خوان نعیـمت بنشانم
من فرستادهٔ فرقانم و ماه رمضانم
من فرستنده ی قرآن به ماه رمضانم
شعر بسیار زیبا ، عرفانی و با احساسی است فقط به نظر بنده برای استفاده عمومی تر یه ویرایشی که به اصالت شعر لطمه نزند نیاز دارد. تا همانند شعر" ملکا ذکر تو گویم" ورد زبان مردم شود
عارفا فخر به من کن که خداوند جهانم ملک عالمم و عالم اسرار نهانم
غیب من دانم وکس غیب نداند به جز از من منم آن عالم اسرار که هر غیب بدانم
پاک و بیعیبم و بینندهٔ عیب همه خلقان در گذارنده و پوشندهٔ عیب همگانم
همه من بینم و بیننده بی دیده و چشمم همه من گویم و گوینده بی کام زبانم
ذره ذره ز تو طاعت به کریمی بپذیرم کوه کوه از تو معاصی زکرم در گذرانم
کفر صد ساله ببخشم به یک اقرار زبانی جرم صد ساله به فضل و کرمم در گذرانم
حی و قیومم و آن دم که کس از خلق نماند من یکی مقتدر وقادر و قیوم بمانم
نه بترسم نه بلرزم نه بخندم نه بگریم نه بخوابم نه بخیزم نه کنارم نه میانم
نه ز تحتم نه ز فوقم نه ز نورم نه ز ظلمت نه ز جوهر نه ز عنصر ملک کون و مکانم
هر چه در خاطرات آید که من آنم نه من آنم وانچه در فهم تو گنجد که چنینم نه چنانم
شیئم از روی حقیقت نه از این شیء مجازی آفرینندهٔ اشیاء و خداوند جهانم
هر عطایی که فرستم برت ای بندهٔ مومن خوش نشین بنده که من دادهٔ خود را نستانم
من فرستادهٔ توراتم و انجیل و زبورم من فرستادهٔ قرآن به ماه رمضانم
بعد مردن برمت زیر لحد باز در آنجا خوش بخوابانم و راحت به روانت برسانم
پس برانگیزمت ای بنده به فردای قیامت در چنان انجمنی پرده ز کارت ندرانم
بگذرانم ز صراط و برهانم ز عذابت در بهشت آرم و بر خوان جلام بنشانم
شربت شوق دهم تا تو شوی مست تجلی پرده بردارم و آن گه به خودت مینگرانم
هر چه گویند خدا را به قیامت نتوان دید کس ندیده است و نبیند نه از آن گمشدگانم
بار الاها تو بر آری همه امید سنایی که مسلمانم و یارب نه از آن بیخبرانم
بنده در یک مجلسی این شعر را بصورت بالا شنیدم و ضبط کردم و پیاده کردم
امواج آرزوهای سنایی درین چامه متجلی ست
ولی در بسیاری ابیات با خدای قاسم جبار و منتقم که در قرآن آمده در تعارض است .
در صفات ذات اقدس الهی
عارفا فخر به من کن که خداوند جهانم
غیب من دانم وکس غیب نداند به جز از من
پاک و بیعیبم و بینندهٔ عیب همه خلقان
همه من بینم و بیننده بی دیده و چشمم
ذره ذره ز تو طاعت به کریمی بپذیرم
کفر صد ساله ببخشم به یک اقرار زبانی
حی و قیومم و آن دم که کس از خلق نماند
نه بترسم نه بلرزم نه بخندم نه بگریم
نه ز تحتم نه ز فوقم نه ز نورم نه ز ظلمت
هرچه درخاطرات آید که من آنم نه من آنم
شیئم از روی حقیقت نه از این شیء مجازی
هر عطایی که فرستم برت ای بندهٔ مومن
من فرستادهٔ توراتم و انجیل و زبورم
بعد مردن برمت زیر لحد باز در آنجا
پس برانگیزمت ای بنده به فردای قیامت
بگذرانم ز صراط و برهانم ز عذابت
شربت شوق دهم تا تو شوی مست تجلی
هر چه گویند خدا را به قیامت نتوان دید
بار الاها تو بر آور همه امید سنایی ملک عالمم و عالم اسرار نهانم
منم آن عالم اسرار، که هر غیب بدانم
در گذارنده و پوشندهٔ عیب همگانم
همه من گویم و گوینده بی کام زبانم
کوه کوه از تو معاصی زکرم در گذرانم
جرم صد ساله به فضل و کرمم در گذرانم
من یکی مقتدر و قادر و قیوم بمانم
نه بخوابم نه بخیزم نه کنارم نه میانم
نه ز جوهر نه ز عنصر ملک کون و مکانم
وانچه در فهم تو گنجد که چنینم نه چنانم
آفرینندهٔ اشیاء و خداوند جهانم
خوش نشین بنده که من دادهٔ خود را نستانم
من فرستادهٔ قرآن به ماه رمضانم
خوش بخوابانم و راحت به روانت برسانم
در چنان انجمنی پرده ز کارت ندرانم
در بهشت آرم و بر خوان جلام بنشانم
پرده بردارم و آن گه به خودت مینگرانم
کس ندیده است و نبیند نه از آن گمشدگانم
که مسلمانم و یارب نه از آن بیخبرانم

سنایی