قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۷
مرحبا ای رایت تحقیق رایت را حشم
رای تو باشد حشم توفیق به فرزاد علم
گر نبودی بود تو موجود کلی را وجود
حق به جان تو نکردی یاد در قرآن قسم
گر نخواندی «رحمةللعالمین» یزدان ترا
در همه عالم که دانستی صمد را از صنم
چون «لعمرک» گفت اینجا جای دیگر «والضحی»
گشتمان روشن که تو بوالقاسمی نه بوالحکم
تا نسیم روی و مویت پرده از رخ بر نداشت
نه ظلم از نور پیدا بود نه نور از ظلم
عالمی بیمار غفلت بود اندر راه لا
حق ترا از حقهٔ تحقیق فرمودش: نعم
کای محمد رو طبیب حاذق و صادق تویی
خلق کن با خلق و بر نه درد ایشان را مرم
هر کرا شربت بود شافی بده آنک قدح
هر کرا حجت بود حاجت بخواه اینک کرم
منبر و اسرار تو هردم تمام و مطلع
گر کنندت کافران از روی غیرت متهم
هر کجا مهر تو آمد بهره برگیرد مراد
هر کجا داد تو آمد رخت بر بندد ستم
زان بتو دادست یزدان این سرای و آن سرای
تا هم اینجا محترم باشی هم آنجا محتشم
مدتی بگذشت تا قومی ز فراشان روح
بردهاند بر بام عالم رخت از بیتالحرام
«طرقوا» گویان همه در انتظارت سوختند
آب از سر گذشت ای مهتر عالی همم
ای جبین هر جنین را مهر مهر تو نگار
مهر مهرت را مگر اندک شکستی داد جم
ناگهان خاتم برون شد چند روز از دست او
ملکت از دستش برون شد همچو خاتم لاجرم
کحل حجت بود آن در چشم هر بینندهای
یعنی از مهر تو نتوان دور بودن یک دو دم
جام مالامال دادی عاشقان را زان قبل
نعرههای خون چکان برخاست آنجا از امم
صدهزاران جان فدای خاک نعلین تو باد
کو به خدمت بر سر کوی تو آمد یک قدم
هر کرا در بر گرفتی «لاتخافوا» ملک اوست
هر کرا بر در نهادی شد ز «لاشری» به غم
آن چه دولت بد که شاگرد تو دید اندر ازل
و آن چه حرمت بد که مولای تو دید اندر عجم
گر سنایی را سنایی باشد اندر انس تو
عمر او همچون شکر گردد نبیند طعم سم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۶ - در موعظه و نصیحت ابنای زمان: کجایی ای همه هوشت به سوی طبل و علمقصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۸: روحی فداک ای محتشم لبیک لبیک ای صنم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرحبا ای رایت تحقیق رایت را حشم
رای تو باشد حشم توفیق به فرزاد علم
هوش مصنوعی: سلام بر ای پرچم حقیقت! پرچمی که نشاندهندهی رأی و خواستههای توست. دنبالهرو توفیق و موفقیت، در راه علم و دانش خواهی بود.
گر نبودی بود تو موجود کلی را وجود
حق به جان تو نکردی یاد در قرآن قسم
هوش مصنوعی: اگر تو وجود نداشتی، خداوند موجود کلی را نیز به خاطر تو پدید نمیآورد و در قرآن قسم یاد نمیکرد.
گر نخواندی «رحمةللعالمین» یزدان ترا
در همه عالم که دانستی صمد را از صنم
هوش مصنوعی: اگر تو آیه «رحمت برای جهانیان» را نخواندهای، بدان که خداوند تو را در سراسر عالم میشناسد، چرا که توانستهای ذات بینیاز را از مجسمهی بیجان تشخیص دهی.
چون «لعمرک» گفت اینجا جای دیگر «والضحی»
گشتمان روشن که تو بوالقاسمی نه بوالحکم
هوش مصنوعی: زمانی که به «عمر» اشاره میشود، نشاندهنده اهمیت و حسرت در موقعیتی خاص است. در اینجا به روشنایی و زیبایی جایی دیگر اشاره میشود که نشاندهنده امید و روشنی است. همچنین به ویژگیهای خاص و منحصر به فرد یک فرد اشاره کرده و بیان میکند که هر شخص ویژگیهای خاص خود را دارد که او را از دیگران متمایز میکند.
تا نسیم روی و مویت پرده از رخ بر نداشت
نه ظلم از نور پیدا بود نه نور از ظلم
هوش مصنوعی: تا زمانی که نسیم، پرده از چهره و موهای تو برنداشته است، نه ظلمت از نور مشخص است و نه نور از ظلمت.
عالمی بیمار غفلت بود اندر راه لا
حق ترا از حقهٔ تحقیق فرمودش: نعم
هوش مصنوعی: شخصی در حال غفلت و بیخبر از واقعیتها به سر میبرد و در این مسیر کسی به او میگوید که به حقیقت واقعی توجه کند و او نیز با رضایت پاسخ میدهد.
کای محمد رو طبیب حاذق و صادق تویی
خلق کن با خلق و بر نه درد ایشان را مرم
هوش مصنوعی: ای محمد، تو طبیب ماهر و راستگویی هستی. با مردم به خوبی رفتار کن و دردهایشان را درمان کن.
هر کرا شربت بود شافی بده آنک قدح
هر کرا حجت بود حاجت بخواه اینک کرم
هوش مصنوعی: هر کسی که نیاز به درمان دارد، از نوشیدنی شفا بخش بنوشد. و هر کس که به دلیل معتبر نیاز دارد، از او درخواست کند؛ زیرا کرم و generosity همیشه حاضر است.
منبر و اسرار تو هردم تمام و مطلع
گر کنندت کافران از روی غیرت متهم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که با وجود اینکه منبر و رازهای تو هر لحظه کامل و روشن میشوند، دشمنان به خاطر حسادت و غیرت خود، تو را مورد اتهام قرار میدهند.
هر کجا مهر تو آمد بهره برگیرد مراد
هر کجا داد تو آمد رخت بر بندد ستم
هوش مصنوعی: هر کجا که محبت تو حضور داشته باشد، بهره و خوشبختی را به همراه میآورد. و هر جا که تو عطا کنی، ستم و سختی فرا میرسد.
زان بتو دادست یزدان این سرای و آن سرای
تا هم اینجا محترم باشی هم آنجا محتشم
هوش مصنوعی: خداوند این دنیا و آن دنیا را به تو داده است تا هم در اینجا مورد احترام باشی و هم در آنجا بزرگ و ارزشمند.
مدتی بگذشت تا قومی ز فراشان روح
بردهاند بر بام عالم رخت از بیتالحرام
هوش مصنوعی: مدتی سپری شد تا گروهی از پرچمداران روح، از جایی بلند در دنیا به سمت بیتالحرام سفر کنند.
«طرقوا» گویان همه در انتظارت سوختند
آب از سر گذشت ای مهتر عالی همم
هوش مصنوعی: همه منتظر تو سوختند و به تنگنا افتادند. دریغ که کار از کار گذشت، ای مرد بلندمرتبه.
ای جبین هر جنین را مهر مهر تو نگار
مهر مهرت را مگر اندک شکستی داد جم
هوش مصنوعی: ای پیشانی تو نشانی از عشق و محبت است و مهر خاصی در آن نهفته است. آیا ممکن است که محبت تو به کسی کمتر شده باشد، مانند این که تأثیر آن بر دل جم کمی کم رنگ شده باشد؟
ناگهان خاتم برون شد چند روز از دست او
ملکت از دستش برون شد همچو خاتم لاجرم
هوش مصنوعی: ناگهان انگشتر از دستش افتاد و پس از چند روز، سلطنتش هم از چنگش خارج شد، مانند انگشتری که ناگهان از دست رها میشود.
کحل حجت بود آن در چشم هر بینندهای
یعنی از مهر تو نتوان دور بودن یک دو دم
هوش مصنوعی: زیبایی و محبت تو چنان واضح و روشن است که هر بینندهای نمیتواند از آن چشمپوشی کند؛ به گونهای که حتی لحظهای هم نمیتوان از عشق تو دور بود.
جام مالامال دادی عاشقان را زان قبل
نعرههای خون چکان برخاست آنجا از امم
هوش مصنوعی: خداوند به عاشقان محبت بسیار عطا کرده و پیش از این، صداهای دلخراشی از دلهای آنها بلند شده است.
صدهزاران جان فدای خاک نعلین تو باد
کو به خدمت بر سر کوی تو آمد یک قدم
هوش مصنوعی: صد هزار جان برای خاک کفش تو فدای آن است که یک قدم به خدمت در کوی تو بیفتد.
هر کرا در بر گرفتی «لاتخافوا» ملک اوست
هر کرا بر در نهادی شد ز «لاشری» به غم
هوش مصنوعی: هر کسی که تو را در آغوش بگیرد، از ترس و نگرانی بینیاز است، و هر کسی که به درون خانهاش راه ندهی، در غم و اندوه باقی میماند.
آن چه دولت بد که شاگرد تو دید اندر ازل
و آن چه حرمت بد که مولای تو دید اندر عجم
هوش مصنوعی: هر آن چیزی که تو از ابتدا به عنوان سرنوشت و سعادت خود دیدهای، و آن احترامی که استاد تو در دیار عجم شاهد آن بوده است، ارزشمند و با اهمیت است.
گر سنایی را سنایی باشد اندر انس تو
عمر او همچون شکر گردد نبیند طعم سم
هوش مصنوعی: اگر سنایی در انس و دوستی تو قرار گیرد، عمر او مانند شکر شیرین خواهد شد و هرگز طعم تلخی را نخواهد چشید.