قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۴ - در نعت رسول اکرم
مرحبا ای رایت تحقیق رایت را حشم
رای تو باشد حشم توفیق به فرزاد علم
گر نبودی بود تو موجود کلی را وجود
حق به جان تو نکردی یاد در قرآن قسم
گر نخواندی «رحمةللعالمین» یزدان ترا
در همه عالم که دانستی صمد را از صنم
چون «لعمرک» گفت اینجا جای دیگر «والضحی»
گشتمان روشن که تو بوالقاسمی نه بوالحکم
تا نسیم روی و مویت پرده از رخ بر نداشت
نه ظلم از نور پیدا بود نه نور از ظلم
عالمی بیمار غفلت بود اندر راه لا
حق ترا از حقهٔ تحقیق فرمودش: نعم
کای محمد رو طبیب حاذق و صادق تویی
خلق کن با خلق و بر نه درد ایشان را مرم
هر کرا شربت بود شافی بده آنک قدح
هر کرا حجت بود حاجت بخواه اینک کرم
منبر و اسرار تو هردم تمام و مطلع
گر کنندت کافران از روی غیرت متهم
هر کجا مهر تو آمد بهره برگیرد مراد
هر کجا داد تو آمد رخت بر بندد ستم
زان بتو دادست یزدان این سرای و آن سرای
تا هم اینجا محترم باشی هم آنجا محتشم
مدتی بگذشت تا قومی ز فراشان روح
بردهاند بر بام عالم رخت از بیتالحرام
«طرقوا» گویان همه در انتظارت سوختند
آب از سر گذشت ای مهتر عالی همم
ای جبین هر جنین را مهر مهر تو نگار
مهر مهرت را مگر اندک شکستی داد جم
ناگهان خاتم برون شد چند روز از دست او
ملکت از دستش برون شد همچو خاتم لاجرم
کحل حجت بود آن در چشم هر بینندهای
یعنی از مهر تو نتوان دور بودن یک دو دم
جام مالامال دادی عاشقان را زان قبل
نعرههای خون چکان برخاست آنجا از امم
صدهزاران جان فدای خاک نعلین تو باد
کو به خدمت بر سر کوی تو آمد یک قدم
هر کرا در بر گرفتی «لاتخافوا» ملک اوست
هر کرا بر در نهادی شد ز «لاشری» به غم
آن چه دولت بد که شاگرد تو دید اندر ازل
و آن چه حرمت بد که مولای تو دید اندر عجم
گر سنایی را سنایی باشد اندر انس تو
عمر او همچون شکر گردد نبیند طعم سم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۳ - در نعت رسول اکرم: چون به صحرا شد جمال سید کون از عدمقصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۵ - در مدح امام زکیالدین بن حمزهٔ بلخی و نکوهش خواجه اسعد هروی: دوش چون صبح بر کشید علم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرحبا ای رایت تحقیق رایت را حشم
رای تو باشد حشم توفیق به فرزاد علم
هوش مصنوعی: سلام و درود بر تو ای علم حقیقی! پرچم تو نشاندهنده تحقیق و جستجوست و کسانی که از علم و دانایی تو بهرهمند میشوند، موفقیت را به دست میآورند.
گر نبودی بود تو موجود کلی را وجود
حق به جان تو نکردی یاد در قرآن قسم
هوش مصنوعی: اگر تو وجود نداشتی، خداوند هم این موجود کلی را به خاطر تو نمیآفرید و در قرآن به تو سوگند نمیخورد.
گر نخواندی «رحمةللعالمین» یزدان ترا
در همه عالم که دانستی صمد را از صنم
هوش مصنوعی: اگر تو "رحمت برای جهانیان" را نخواندهای، بدان که خداوند تو را در تمام عالم شناخته است، همانطور که تو حقیقت مطلق را از مجسمه و بت تشخیص دادهای.
چون «لعمرک» گفت اینجا جای دیگر «والضحی»
گشتمان روشن که تو بوالقاسمی نه بوالحکم
هوش مصنوعی: وقتی «به جانت» گفته شد، بدان که در اینجا یک معنای دیگر نهفته است. صبح روشن ما مثل نوری است که از وجود تو، ای کسی که از نسل پیامبر هستی، میتابد و تو اصل و ریشهات با مقام والای پیامبر متفاوت است.
تا نسیم روی و مویت پرده از رخ بر نداشت
نه ظلم از نور پیدا بود نه نور از ظلم
هوش مصنوعی: تا وقتی نسیم لطیف، پوشش مو و چهرهات را کنار نزنند، نه ظلمت و تاریکی به نور آشکار میشود و نه نور از تاریکی قابل شناسایی است.
عالمی بیمار غفلت بود اندر راه لا
حق ترا از حقهٔ تحقیق فرمودش: نعم
هوش مصنوعی: انسانی که به علت بیتوجهی و غفلت بیمار است، در مسیر حقیقت قرار دارد. اما در راه دستیابی به حقیقت، او را به تصدیق و تأیید حقیقت رهنمون میشود.
کای محمد رو طبیب حاذق و صادق تویی
خلق کن با خلق و بر نه درد ایشان را مرم
هوش مصنوعی: ای محمد، تو پزشک ماهر و راستگویی هستی. با مردم با نیکی و محبت رفتار کن و دردهای آنها را درمان کن.
هر کرا شربت بود شافی بده آنک قدح
هر کرا حجت بود حاجت بخواه اینک کرم
هوش مصنوعی: هر کسی که شربت شفابخشی دارد، به او بدهید و هر کس که دلیلی مستحکم دارد، از او حاجت بخواهید؛ این اکنون موقع کرم و بخشش است.
منبر و اسرار تو هردم تمام و مطلع
گر کنندت کافران از روی غیرت متهم
هوش مصنوعی: هر لحظه پردهدار و راز تو برملا میشود. اگر کافران به خاطر حسادت تو را متهم کنند، چیزی از حقیقت تو کم نخواهد شد.
هر کجا مهر تو آمد بهره برگیرد مراد
هر کجا داد تو آمد رخت بر بندد ستم
هوش مصنوعی: هر جا که محبت و عشق تو حضور داشته باشد، مردم از آن نعمت و فایده میبرند. و هر جا که تو به کسی کمک کنی، ظلم و ستم از آنجا دور میشود.
زان بتو دادست یزدان این سرای و آن سرای
تا هم اینجا محترم باشی هم آنجا محتشم
هوش مصنوعی: خداوند این دنیا و آخرت را به تو عطا کرده است تا در اینجا هم محترم باشی و هم در آنجا با احترام زندگی کنی.
مدتی بگذشت تا قومی ز فراشان روح
بردهاند بر بام عالم رخت از بیتالحرام
هوش مصنوعی: مدتی گذشت و گروهی از اهل خدا با روحی رفیع، از سرزمین مقدس به عرش آسمان پرواز کردند.
«طرقوا» گویان همه در انتظارت سوختند
آب از سر گذشت ای مهتر عالی همم
هوش مصنوعی: همه به امید تو در انتظار سوختند و به نقطهای رسیدند که دیگر تحملشان تمام شده است، ای سرور بزرگ.
ای جبین هر جنین را مهر مهر تو نگار
مهر مهرت را مگر اندک شکستی داد جم
هوش مصنوعی: ای پیشانی تو نشاندهنده مهر و محبتت است. مهر تو به مانند مهر بزرگ و درخشان است و حتی اگر کمی از آن آسیب ببیند، باز هم زیباییاش کم نمیشود.
ناگهان خاتم برون شد چند روز از دست او
ملکت از دستش برون شد همچو خاتم لاجرم
هوش مصنوعی: ناگهان انگشتری از دست او افتاد و بعد از چند روز سلطنت او هم از دستش رفت، مثل همان انگشتری که به راحتی از دست رها میشود.
کحل حجت بود آن در چشم هر بینندهای
یعنی از مهر تو نتوان دور بودن یک دو دم
هوش مصنوعی: کحل به عنوان نشانهای از عشق و محبت در چشم هر کسی دیده میشود، یعنی هیچکس نمیتواند حتی برای یک لحظه از محبت تو دور باشد.
جام مالامال دادی عاشقان را زان قبل
نعرههای خون چکان برخاست آنجا از امم
هوش مصنوعی: شما به عاشقان بسیار از جام پر عشق دادهاید، و قبل از این، صداهای ناله و گریه از آن جمعیت بلند شد.
صدهزاران جان فدای خاک نعلین تو باد
کو به خدمت بر سر کوی تو آمد یک قدم
هوش مصنوعی: صدها هزار جان فدای خاک زیر نعلین تو باد، که آن نعلینی که در خدمت توست، یک قدم به کوی تو گذاشته است.
هر کرا در بر گرفتی «لاتخافوا» ملک اوست
هر کرا بر در نهادی شد ز «لاشری» به غم
هوش مصنوعی: هر کس را که در آغوش بگیری، دیگر از چیزی نترسد، زیرا آن فرد متعلق به توست. و هر کس را که بر در خانهات قرار دهی، به خاطر او غم بر دلت نخواهد نشست.
آن چه دولت بد که شاگرد تو دید اندر ازل
و آن چه حرمت بد که مولای تو دید اندر عجم
هوش مصنوعی: هر چیزی که خوشبختی و سعادت تو را در آغاز امر تعیین کرد و هر چیزی که مقام و احترام تو را در سرزمین عجم مشخص ساخت، همگی به خاطر تو بوده است.
گر سنایی را سنایی باشد اندر انس تو
عمر او همچون شکر گردد نبیند طعم سم
هوش مصنوعی: اگر سنایی در نزد تو باشد، عمر او همچون شکر شیرین خواهد شد و طعم زهر را نخواهد چشید.