قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۲ - در نکوهش دنیاداران
ای گرفتار نیاز و آز و حرص و حقد و مال
ز امتحان نفس حسی چند باشی در وبال
چند در میدان قدس از خیره تازی اسب لاف
چون نداری داغ عشق از حضرت قدس جلال
باطن از معنیت پاک و ظاهر از دعوی پلید
چون تهی طبلی پر از آواز از زخم دوال
مرد باش و برگذار از هفت گردون پای خویش
تا شوی رسته ازین الفاظهای قیل و قال
روح را در عالم روحانیان کن آبخور
نفس را در سم اسب روح کن قطع المنال
جلوه ده طاووس سفلی را ز حکمت تا مگر
با عروس حضرت علوی کند رای وصال
چون مفصل گشتی از احداث نفسانی به علم
از همه اجساد نفسانی کند روح انفصال
جهد آن کن تا ببری منزل اندر نور روح
تا نمانی منقطع در اوسط ظل و ضلال
چون مصفا گشتی از اوصاف نفسانی ترا
دست تقدیر تعالی گوید: ای سید تعال
چون بترک نفس گفتی پس شوی او را یقین
چون ز خود بیزار گشتی روی بنماید جمال
گر بتقلیدی شدستی قانع از صانع رواست
همچنین میباش از انفاس نفس اندر جوال
رو به زیر سایهٔ «لا» خانهٔ «الا» بگیر
تا که از الات بنماید همه راه مجال
کی خبر داری ز صانع کی ازو واقف شوی
تا که خرسندی به مشتی علمهای پر محال
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۱ - شکایت از دگرگونی حال روزگار: بس کنید آخر محال ای جملگی اصحاب مالقصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۳ - در نعت رسول اکرم: چون به صحرا شد جمال سید کون از عدم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای گرفتار نیاز و آز و حرص و حقد و مال
ز امتحان نفس حسی چند باشی در وبال
هوش مصنوعی: ای کسی که در برابر نیازها، آز، حرص، کینه و مال گرفتار شدهای، چند بار باید امتحان نفس را بگذرانی تا از این بار سنگین رهایی یابی؟
چند در میدان قدس از خیره تازی اسب لاف
چون نداری داغ عشق از حضرت قدس جلال
هوش مصنوعی: در میدان قدس، تو بیجهت و با نادانی از قدرت و زیبایی اسب خود سخن میگویی، در حالی که تو هیچگونه عشق و علاقه حقیقی به مقام و عظمت قدسی که صحبتش را میکنی، نداری.
باطن از معنیت پاک و ظاهر از دعوی پلید
چون تهی طبلی پر از آواز از زخم دوال
هوش مصنوعی: باطن انسان از معنای واقعی خالی و ظاهر او از ادعاهای نادرست و زشت پر شده است. مانند این که یک ساز توخالی فقط صداهای دردناک را تولید میکند.
مرد باش و برگذار از هفت گردون پای خویش
تا شوی رسته ازین الفاظهای قیل و قال
هوش مصنوعی: مردی کن و از محدودیتهای زندگی گذر کن تا از این حرفهای بیمعنی رها شوی.
روح را در عالم روحانیان کن آبخور
نفس را در سم اسب روح کن قطع المنال
هوش مصنوعی: روح را در دنیای معنوی و الهی سیر و سیراب کن، و به نفس و روح خود اجازه ده که در سختیها و چالشها مانند سم اسب قرار گیرد، تا به نقطهای برسد که دیگر دسترسی به آن میسر نباشد.
جلوه ده طاووس سفلی را ز حکمت تا مگر
با عروس حضرت علوی کند رای وصال
هوش مصنوعی: طاووس زمین را با زیبایی خود نشان بده تا شاید با دختر حضرت علی به وصلت برسد.
چون مفصل گشتی از احداث نفسانی به علم
از همه اجساد نفسانی کند روح انفصال
هوش مصنوعی: وقتی که از ساختار وجودی خود به درک علمی عمیقتری دست پیدا کنی، روح میتواند از همهی بدنهای مادی و دنیایی جدا شود.
جهد آن کن تا ببری منزل اندر نور روح
تا نمانی منقطع در اوسط ظل و ضلال
هوش مصنوعی: تلاش کن تا به نور حقیقت و روح برسید و از گمراهی و تاریکی فاصله بگیرید، تا در میانسالی زندگی خود دچار سردرگمی نشوید.
چون مصفا گشتی از اوصاف نفسانی ترا
دست تقدیر تعالی گوید: ای سید تعال
هوش مصنوعی: وقتی که از ویژگیهای نفس پاک شوی، تقدیر پروردگار به تو میگوید: ای آقا، به اوج برو.
چون بترک نفس گفتی پس شوی او را یقین
چون ز خود بیزار گشتی روی بنماید جمال
هوش مصنوعی: وقتی که از نفس و خودخواهیات جدا شوی، به یقین به او نزدیکتر میشوی، زیرا وقتی از خود رنجیده شوی، زیبایی او به تو نمایان میشود.
گر بتقلیدی شدستی قانع از صانع رواست
همچنین میباش از انفاس نفس اندر جوال
هوش مصنوعی: اگر از دیگران تقلید کردهای، به دلیل آفرینندهات قناعت کن، همچنین باید از نفس خودت در این دنیا بهرهمند باشی.
رو به زیر سایهٔ «لا» خانهٔ «الا» بگیر
تا که از الات بنماید همه راه مجال
هوش مصنوعی: به سوی سایه "لا" برو و در خانه "الا" بگذر تا تمام وسایل و ابزارها راهی را برایت نشان دهند.
کی خبر داری ز صانع کی ازو واقف شوی
تا که خرسندی به مشتی علمهای پر محال
هوش مصنوعی: آیا میدانی چه زمانی از خالق خود آگاه خواهی شد؟ تا چه زمانی میخواهی به اطلاعات نامعقول سطحی راضی باشی؟