قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۱ - شکایت از دگرگونی حال روزگار
بس کنید آخر محال ای جملگی اصحاب مال
در مکان آتش زنید ای طایفهٔ ارباب حال
زینهار و زینهار از گرم رفتن دم زنید
زین یجوز و لایجوز و خرقه و حال و محال
خرقهپوشان گشتهاند از بهر زرق و مخرقه
دین فروشان گشتهاند ار آرزوی جاه و مال
ای نظامالدین و فخر ملت ای شیخ الشیوخ
چند ازین حال و محال و چند ازین هجر و وصال
کی توان مر ذوالجلال و ذوالبقا را یافتن
در خط خوب تکین و در خم زلف ینال
پای بند خیر و شری کی شود در راه عشق
آنکه باشد تشنهٔ شوق و کمال ذوالجلال
از دو بیرون نیست الا شربتی یا ضربتی
گر نعیم آید مناز و گر جحیم آید منال
مردن آن باشد که متواری شود سیمرغوار
هشت جنت زیر پر و هفت دوزخ زیر بال
نیست نقصانی ز نا آورده طاعتهای خلق
هست مستغنی ز آب و گل، کمال لایزال
ای جنید و بایزید از خاک سرها برکنید
تا جهانی بر جدل بینید و قومی در جدال
این میان را بسته اندر راه معنی چون الف
و آن شده بیشک ز دعویهای بیمعنی چو دال
ای دریغان صادقان گرم رو در راه دین
تیر ایشان دیده دوز و عشق ایشان سینه مال
کی خبر داری تو ای نامحرم نا اهل راه
از جفاهای صهیب و از بلاهای بلال
عالمی زاغ سیاه و نیست یک باز سپید
یک رمه افراسیاب و نیست پیدا پور زال
تا حشر گردند شاگردان دونالفلتین
پردگی گشتند زین غم اوستادان کمال
بی مزه شد عشقبازی زین جهان بیمزه
عاشقان را قحط آمد زین تباه تنگ سال
وین ظریفان بین کز ایشان تنگ شد پهنای عشق
وین جمیلان بین کز ایشان ننگ میدارد جمال
صف دیوان بینم اینک در مقام جبرییل
بیشهٔ شیران شرزه شد پناه هر شکال
عشق یعقوب ار نداری صبر ایوبیت کو
قدر بدر ار نیستت باری کم از قدر هلال
دولتی بود آن دوالی کش عمر در کف گرفت
ورنه عمر هست بسیاری نمیبینم دوال
یا همه جان باش یا جانان که اندر راه عشق
در یکی قالب نباشد جان و جانان را مجال
ناریان بین با سه دوزخ سرد مانده در تموز
ابلهان بین با دو دریا غرق گشته در سفال
در جهان آزاد مردی کو که با وی دم زنیم
محرم و شایسته و اهل و مرید و بیملال
کوی صدیقان بدیده رفت باید نز قدم
راه صدیقان به طاعت رفت باید نه به بال
گر به عقبی دیده داری کوت زاد آخرت
ور به دنیا تکیه داری هست دنیا را زوال
صدهزاران رنج بوبکر از یکی این حرف بود
نوح نهصد سال نوحه کرد تا شد همچو نال
گردم بوبکر خواهی بخشش یک نانت کو
ور کمال نوح جویی نوحهات کو نیم سال
بود آن گه وقت «کان الکاس مجریها الیمین»
هست اکنون گاه «کان الکاس مجریها الشمال»
کاسد و فاسد شد آن سحر حرام سامری
هست گفتار سنایی عشق را سحر حلال
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۰ - در باره علی بن محمد طبیب غزنوی: ای حل شده از علم تو صد گونه مسائلقصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۲ - در نکوهش دنیاداران: ای گرفتار نیاز و آز و حرص و حقد و مال
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بس کنید آخر محال ای جملگی اصحاب مال
در مکان آتش زنید ای طایفهٔ ارباب حال
هوش مصنوعی: دیگر بس است، ای دوستان ثروتمند! در جایی که آتش وجود دارد، بیهوده سرمایهتان را خرج نکنید، ای گروه صاحبان حال و اندیشه.
زینهار و زینهار از گرم رفتن دم زنید
زین یجوز و لایجوز و خرقه و حال و محال
هوش مصنوعی: هرگز به اشتباه نیفتید و مراقب باشید که در دام افکار پیچیده و حرفهای بیهوده نیفتید. از قطبنماهای غیرمشروع و ظاهری خود فاصله بگیرید و به حقیقت، حال و سرنوشت واقعی خود توجه کنید.
خرقهپوشان گشتهاند از بهر زرق و مخرقه
دین فروشان گشتهاند ار آرزوی جاه و مال
هوش مصنوعی: زاهدان و عابدان تنها به خاطر ظاهر و زرق و برق دنیا به دین و مذهب روی آوردهاند و بسیاری از آنها برای کسب مقام و ثروت به این کار مشغول شدهاند.
ای نظامالدین و فخر ملت ای شیخ الشیوخ
چند ازین حال و محال و چند ازین هجر و وصال
هوش مصنوعی: ای نظامالدین و افتخار ملت، ای شیخ بزرگ، چه مدت باید بر این وضع و تغییر و چند بار باید دوری و نزدیکیت را تجربه کنیم؟
کی توان مر ذوالجلال و ذوالبقا را یافتن
در خط خوب تکین و در خم زلف ینال
هوش مصنوعی: چگونه میتوان به جمال و زیبایی کسی که دارای شکوه و جاودانگی است، دست یافت؟ او در سرخی زلفهایش و در ظرافت خطش، دلها را مسحور میکند.
پای بند خیر و شری کی شود در راه عشق
آنکه باشد تشنهٔ شوق و کمال ذوالجلال
هوش مصنوعی: هیچ کس در مسیر عشق گرفتار خوبی و بدی نخواهد شد، مگر اینکه آن شخص به شوق و کمال الهی عطش داشته باشد.
از دو بیرون نیست الا شربتی یا ضربتی
گر نعیم آید مناز و گر جحیم آید منال
هوش مصنوعی: از دو حالت خارج نیستیم: یا باید نوشیدنی خوشایند را بنوشیم یا ضربهای را تحمل کنیم. اگر لذت و نعمت بیارد، با آن منازعه نکن و اگر عذاب و جحیم بیاید، از آن دوری جوی.
مردن آن باشد که متواری شود سیمرغوار
هشت جنت زیر پر و هفت دوزخ زیر بال
هوش مصنوعی: مرگ واقعی زمانی است که آدمی چون سیمرغ، از همه چیز دلبرکند و از هشت بهشت و هفت دوزخ فراتر رود.
نیست نقصانی ز نا آورده طاعتهای خلق
هست مستغنی ز آب و گل، کمال لایزال
هوش مصنوعی: هیچ کمبودی از نافرمانی و عدم اطاعت مردم وجود ندارد. او از آب و خاک بینیاز است و کمال و زیبایی او همیشگی و بیپایان است.
ای جنید و بایزید از خاک سرها برکنید
تا جهانی بر جدل بینید و قومی در جدال
هوش مصنوعی: ای جنید و بایزید، از خاک سرها بلند شوید تا جهانی را ببینید که در حال جدال است و قومی درگیر نزاع.
این میان را بسته اندر راه معنی چون الف
و آن شده بیشک ز دعویهای بیمعنی چو دال
هوش مصنوعی: در اینجا، مسیر درک معنای واقعی چیزی بسته شده است، درست مثل حرف "الف" که به خودی خود معنایی ندارد. همچنین، این وضعیت به خاطر ادعاهای بیمعنی و بیپایهای است که مثل حرف "دال" فقط ظاهری دارند و به عمق مطلب نمیپردازند.
ای دریغان صادقان گرم رو در راه دین
تیر ایشان دیده دوز و عشق ایشان سینه مال
هوش مصنوعی: افراد صادق و وفادار در دفاع از دین و اعتقادشان به سختی تلاش میکنند، چشمان آنها از تیرگی و مشکلات میبیند، و عشقشان به این مسیر، قلبشان را به تپش میآورد.
کی خبر داری تو ای نامحرم نا اهل راه
از جفاهای صهیب و از بلاهای بلال
هوش مصنوعی: ای شخص ناآشنا، تو که در این عرصه مجاز نیستی، چطور از ستمهای صهیب و مشکلات بلال خبر داری؟
عالمی زاغ سیاه و نیست یک باز سپید
یک رمه افراسیاب و نیست پیدا پور زال
هوش مصنوعی: در این جهان، فقط یک زاغ سیاه وجود دارد و نشانی از باز سفید نیست. همچنین، هیچ نشانی از رمه افراسیاب و فرزند زال دیده نمیشود.
تا حشر گردند شاگردان دونالفلتین
پردگی گشتند زین غم اوستادان کمال
هوش مصنوعی: شاگردان بیمقدار و بیکفایت در روز قیامت جمع خواهند شد و از درد و اندوه اوستادان بزرگ و دانا به زانو درآمده و به حالتی ذلیل و شرمنده در میآیند.
بی مزه شد عشقبازی زین جهان بیمزه
عاشقان را قحط آمد زین تباه تنگ سال
هوش مصنوعی: عشق ورزی در این دنیا دیگر طعم و لذتی ندارد و عاشقان به خاطر مشکلات و سختیهای زندگی دچار کمبود عشق و احساس شدهاند.
وین ظریفان بین کز ایشان تنگ شد پهنای عشق
وین جمیلان بین کز ایشان ننگ میدارد جمال
هوش مصنوعی: این افراد نازکدل را ببین که چگونه عشق را محدود کردهاند و زیباییهای این زیبایان را ببین که به خاطر آنها، از زیبایی خود احساس شرم میکنند.
صف دیوان بینم اینک در مقام جبرییل
بیشهٔ شیران شرزه شد پناه هر شکال
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن یک صف بلند از دیوان و موجودات قدرتمند است. در این تصویر، فرد به مقام جبرئیل اشاره میکند که در دل جنگلی پر از شیران نیرومند، پناهگاهی برای هر موجودی است. به نوعی میتوان گفت که این صحنه بیانگر قدرت و سلطهگری در برابر چالشها و دشمنان است.
عشق یعقوب ار نداری صبر ایوبیت کو
قدر بدر ار نیستت باری کم از قدر هلال
هوش مصنوعی: اگر عشق یعقوب را نداری، پس صبر ایوب تو کجاست؟ ارزش و قدر ستاره بدر را ندانستهای، پس تو کم از ارزش هلال نیستی.
دولتی بود آن دوالی کش عمر در کف گرفت
ورنه عمر هست بسیاری نمیبینم دوال
هوش مصنوعی: عمر در دست کسی بود که از آن به درستی استفاده میکرد، وگرنه عمر به خودی خود زیاد است و من نمیبینم که کسی بتواند از آن بهرهبرداری کند.
یا همه جان باش یا جانان که اندر راه عشق
در یکی قالب نباشد جان و جانان را مجال
هوش مصنوعی: یا تمام وجودت را به معشوق بده، یا خود معشوق باش، زیرا در مسیر عشق نمیتوان جان و معشوق را در یک شکل و قالب نگه داشت.
ناریان بین با سه دوزخ سرد مانده در تموز
ابلهان بین با دو دریا غرق گشته در سفال
هوش مصنوعی: آتشپرستان را ببین که در وسط گرما به سه دوزخ سرد گرفتار شدهاند و احمقها را ببین که در دو دریا غرق شدهاند و در گلی سفالی جا ماندهاند.
در جهان آزاد مردی کو که با وی دم زنیم
محرم و شایسته و اهل و مرید و بیملال
هوش مصنوعی: در دنیای ما، آیا کسی هست که با او صحبت کنیم و احساس نزدیکی و راحتی کنیم؟ کسی که دوست و همراه ما باشد، و بتوانیم با او بیهیچ نگرانی و اندوهی به صحبت بپردازیم.
کوی صدیقان بدیده رفت باید نز قدم
راه صدیقان به طاعت رفت باید نه به بال
هوش مصنوعی: برای رسیدن به جمع صادقان و اهل راستین، باید با دیدهای باز و جستجوگر مسیر را دنبال کرد. در این راه، تنها قدمهای عملی و هدفمند اهمیت دارد و نباید به خیال و آرزوهای بلندپروازانه تکیه کرد.
گر به عقبی دیده داری کوت زاد آخرت
ور به دنیا تکیه داری هست دنیا را زوال
هوش مصنوعی: اگر در زندگی به آینده و آخرت خود فکر کنی، به خوشبختی میرسی، اما اگر فقط به دنیای مادی توجه داشته باشی، بدانی که دنیا زودگذر و فانی است.
صدهزاران رنج بوبکر از یکی این حرف بود
نوح نهصد سال نوحه کرد تا شد همچو نال
هوش مصنوعی: بسیاری از زحمتها و مشقتهایی که بوبکر متحمل شد، تنها به خاطر یک جمله بود. نوح نیز به مدت نهصد سال گریه و زاری کرد تا به حالتی مشابه رسید.
گردم بوبکر خواهی بخشش یک نانت کو
ور کمال نوح جویی نوحهات کو نیم سال
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که بگویم به من کمکی کن، نانی به من بده. اما اگر به کمال و عظمت نوح تمایل داری، پس نوحهات را بخوان چون نیم سال به طول میانجامد.
بود آن گه وقت «کان الکاس مجریها الیمین»
هست اکنون گاه «کان الکاس مجریها الشمال»
هوش مصنوعی: در آن زمان که خنکایی به دست میرسید که نوشیدن و شادی در آن ممکن بود، اکنون زمانی است که این لذتها به سمت دیگر رفته و حال و هوای دلگیر و ناامیدی حاکم است.
کاسد و فاسد شد آن سحر حرام سامری
هست گفتار سنایی عشق را سحر حلال
هوش مصنوعی: دستنخورده و بیاثر شد آن جادوی ناپاک سامری، سنایی درباره عشق صحبت میکند که جادوی حلال و حقیقی است.
حاشیه ها
1390/09/30 15:11
حسن زاده
مصرع اول را بهتر است اینگونه نوشت :
بس کنید آخر محال، ای جملگی اصحاب قال
زیرا آنچه بعد از بیت اول می آید به وسیه «قال» معنای بهتری می گیرد