گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۰ - در باره علی بن محمد طبیب غزنوی

ای حل شده از علم تو صد گونه مسائل
وی به شده از دست تو صد علت هایل
ای خواجهٔ فرزانه علی بن محمد
وی نایب عیسی به دو صد گونه دلایل
عقل از تو چنان تیز که سودا ز تخیل
جان از تو چنان زنده که اعضا به مفاصل
فرزانهٔ خلقت شده از کین تو شیدا
دیوانهٔ اصلی شده از مهر تو عاقل
شخصی که بدو شمت خلق تو رسیدست
از خلق تو گل گردد کل گهر و گل
چون شمت شاهسپرم از باد شمالی
شامل شده از خلق تو هر جای شمایل
بی‌غم ز تو خواهنده و خرم به تو مجلس
یاران به تو کوشنده و نازان به تو محفل
تا عقل تو در عالم جان رخت فرو کرد
برداشت از آنجا سپه عارضه محمل
جرم قمر از فر تو در دادن دارو
چون مجتمع النوری‌ست در کل منازل
یک مسهل تو راست چو بیجاده کهی را
می جذب کند خلط بد از بیست انامل
گر مشعلها شمت داروی تو یابند
زان پس نتواند که کشد باد مشاعل
این ذهن و حذاقت که تو داری به طبیبی
هرگز نرسد کشتی عمر تو به ساحل
ای خاک درت سجده گه حاسد و ناصح
وی آب رخت قبله گه شاعر و سائل
از بیم سوال تو عدوی تو چنانست
گویی که برو زحمت آورد تب سل
در دین محمد چو عمر صلبی اگر چند
بر طرف زبان داری احکام اوایل
بر فایدهٔ خلقی ز دو گونه سخن تو
چون معنی زجاج و چو تفسیر مقاتل
حقا که روا باشد کز چون تو طبیبی
بر چرخ مباهات کند خسرو عادل
بودم ز ملولی چو تن مردم کوهی
بودم ز خدوری چو دل مردم غافل
خود حال دگر خلط چگویم که ز سودا
بودم چو کسی کو خورد افیون و هلاهل
در گوش من از ضعف دلم وقت شنودن
چون صور پسین آمدی آواز جلاجل
بنمود مرا شعبده‌هایی که بننمود
از صد یک آن شعبده هاروت به بابل
زان فکرت بیهوده که در خاطر من بود
یک ساعته ره بود ز من تا به سلاسل
بر شاخ حیات از قبل ضعف بهر وقت
نالید ز بس رنج و عنا دل چو عنادل
من در حد غزنین و مرا فکرت فاسد
گه در حد چین بردی و گه در حد موصل
المنةالله که بر من همه سودا
شد سهل به فر تو ازین خوردن مسهل
ترکیب من افگانه شد از زایش علت
زان پس که بد از علت و از عارضه حامل
مقصود من ار عمر ابد بود به عالم
شد لاجرم از مسهل و معجون تو حاصل
بر کند همه قاعدهٔ علت از آنجا
جان ابدی کرد بدان قاعده منزل
شد ذهن من و خاطر من تیز و منور
چون خاطر کودک ز منقا و ز پلپل
پاکند به عرض و به صیانت همه خویشانت
از حرمتت ای خواجه نزد نابخلائل
تا باطنم از شربت تو نقص نپذرفت
حقا که نشد ظاهرم از فایده کامل
شد معتدل این طبع بر آنگونه که در طبع
من باز ندانم متضاد از متشاکل
بر که شمرم خلق تو ای مهتر مکرم
پیش که کنم شکر تو ای خواجه مفضل
تا آتش و آب و ز می و باد مرکب
هر چار خدایند به نزدیک معطل
هر چار گهر دایم بدخواه ترا باد
بر تارک و بر دولت و بر دیده و بر دل
اعدای تو کم چون مثل «استو قد نارا»
عمر تو فزون چون مثل سبع سنابل

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای حل شده از علم تو صد گونه مسائل
وی به شده از دست تو صد علت هایل
هوش مصنوعی: ای علم تو باعث شده است که مسائل زیادی به وجود بیاید و دلایل متعددی نیز از تو سرچشمه می‌گیرد.
ای خواجهٔ فرزانه علی بن محمد
وی نایب عیسی به دو صد گونه دلایل
هوش مصنوعی: ای بزرگوار حکیم، علی بن محمد، تو جانشین عیسی هستی و به دو صد شکل و دلیل بر این موضوع گواهی داری.
عقل از تو چنان تیز که سودا ز تخیل
جان از تو چنان زنده که اعضا به مفاصل
هوش مصنوعی: عقل تو به قدری تیز و هوشمند است که خیالات و آرزوها به وضوح در ذهن تو شکل می‌گیرند. همچنین، جان تو به قدری زنده و پر انرژی است که تمام اعضا و اندام‌هایت به یکدیگر متصل و هماهنگ هستند.
فرزانهٔ خلقت شده از کین تو شیدا
دیوانهٔ اصلی شده از مهر تو عاقل
هوش مصنوعی: فرزانه‌ای که به خاطر عشق تو شیدا و دیوانه شده، همینطور از محبت تو عاقل و خردمند گشته است.
شخصی که بدو شمت خلق تو رسیدست
از خلق تو گل گردد کل گهر و گل
هوش مصنوعی: کسی که به زیبایی و دلربایی تو دست پیدا کند، از همان زیبایی تو به اندازه‌ای به خوشی و زیبایی می‌رسد که می‌تواند گل و جواهر شود.
چون شمت شاهسپرم از باد شمالی
شامل شده از خلق تو هر جای شمایل
هوش مصنوعی: هنگامی که باید بگویم من همچون یک اسب نر شاهانه‌ام که از وزش باد شمالی تحت تأثیر قرار گرفته‌ام و به خاطر زیبایی تو، در هر جایگاه و موقعیتی نمایان شده‌ام.
بی‌غم ز تو خواهنده و خرم به تو مجلس
یاران به تو کوشنده و نازان به تو محفل
هوش مصنوعی: بی‌غم و خوشحال از تو درخواست می‌کنم، دوستانم به خاطر تو خوشحال و خوش‌گذرانند. جلسه‌های ما به خاطر تو پر از نشاط و زیبایی است.
تا عقل تو در عالم جان رخت فرو کرد
برداشت از آنجا سپه عارضه محمل
هوش مصنوعی: زمانی که عقل تو در دنیای جان و روح تو جا گرفت، از آن جایی که بود، بار و بندی را برداشت و به سفری دیگر رفت.
جرم قمر از فر تو در دادن دارو
چون مجتمع النوری‌ست در کل منازل
هوش مصنوعی: قمر به خاطر زیبایی و درخشش تو، جرمش از فر تو کمتر است، همان‌طور که نور در سراسر خانه‌ها و مکان‌ها پخش می‌شود.
یک مسهل تو راست چو بیجاده کهی را
می جذب کند خلط بد از بیست انامل
هوش مصنوعی: یک مسهل برای تو همانند جاده‌ای است که می‌تواند بدی‌ها را از بدن خارج کند، مانند جذب شدن ناخالصی‌ها توسط دست‌هایی که در کارهای بیهوده مشغول‌اند.
گر مشعلها شمت داروی تو یابند
زان پس نتواند که کشد باد مشاعل
هوش مصنوعی: اگر مشعل‌ها به دست تو داروی شفابخش بیابند، دیگر نمی‌توان به آسانی آنها را از تو دور کرد.
این ذهن و حذاقت که تو داری به طبیبی
هرگز نرسد کشتی عمر تو به ساحل
هوش مصنوعی: ذهن و استعداد تو به قدری برجسته است که هیچ طبیبی نمی‌تواند به آن برسد. بنابراین، زندگی تو هرگز به آرامش و ساحل امن نخواهد رسید.
ای خاک درت سجده گه حاسد و ناصح
وی آب رخت قبله گه شاعر و سائل
هوش مصنوعی: ای خاک در بقیع تو، حسودان و مشاوران هم سجده می‌کنند و آبِ صورت تو، قبله‌ای برای شاعران و پرسشگران است.
از بیم سوال تو عدوی تو چنانست
گویی که برو زحمت آورد تب سل
هوش مصنوعی: از ترس این که تو از من سوال کنی، حال و روزی دارم که انگار دچار تب شده‌ام و این تب برایم زحمت‌آور است.
در دین محمد چو عمر صلبی اگر چند
بر طرف زبان داری احکام اوایل
هوش مصنوعی: اگر در دین پیامبر اسلام همچون عمر به سختی و با جدیت عمل کنی، هرچند که زبانت در بیان احکام و دستورات دینی توانا باشد، اما هنوز هم باید به اصول اولیه پایبند باشی.
بر فایدهٔ خلقی ز دو گونه سخن تو
چون معنی زجاج و چو تفسیر مقاتل
هوش مصنوعی: سخنان تو در مورد فایدهٔ مردم از دو جنبه متفاوت است، مشابه تفاوتی که بین معنا و تفسیر وجود دارد.
حقا که روا باشد کز چون تو طبیبی
بر چرخ مباهات کند خسرو عادل
هوش مصنوعی: به راستی شایسته است که چون تویی، که طبیب هستی، بر آسمان ببالد و افتخار کند، ای خسرو عادل.
بودم ز ملولی چو تن مردم کوهی
بودم ز خدوری چو دل مردم غافل
هوش مصنوعی: در حالتی از ناامیدی و اندوه بودم، شبیه به کسی که از زندگی خسته شده است. همچنین، مثل کوهی بودم که از روح و احساسات دیگران بی‌خبر بودم.
خود حال دگر خلط چگویم که ز سودا
بودم چو کسی کو خورد افیون و هلاهل
هوش مصنوعی: حالت من به قدری تغییر کرده که نمی‌توانم به درستی خود را توصیف کنم؛ مانند کسی هستم که به خاطر مصرف مواد مخدر، در وضعیتی گیج و سردرگم به سر می‌برد.
در گوش من از ضعف دلم وقت شنودن
چون صور پسین آمدی آواز جلاجل
هوش مصنوعی: در هنگام شنیدن، احساس ناتوانی قلبم باعث شد که صدای شفاف و دل‌نشینی به گوشم برسد، گویی در انتهای روز به شنیدن آن پرداختم.
بنمود مرا شعبده‌هایی که بننمود
از صد یک آن شعبده هاروت به بابل
هوش مصنوعی: مرا نمایشی از بعضی جادوگری‌ها نشان داد که برابر با یک درصد از جادوگری‌های هاروت در بابل بود.
زان فکرت بیهوده که در خاطر من بود
یک ساعته ره بود ز من تا به سلاسل
هوش مصنوعی: به خاطر بیهوده‌ای که در ذهنم بود، یک ساعت طول کشید تا از من به زنجیرها برسم.
بر شاخ حیات از قبل ضعف بهر وقت
نالید ز بس رنج و عنا دل چو عنادل
هوش مصنوعی: بر روی درخت زندگی، به دلیل ضعف و ناتوانی، همیشه از درد و رنج ناله کرده‌ام، دل من مانند دل پرنده‌ای آزاده است.
من در حد غزنین و مرا فکرت فاسد
گه در حد چین بردی و گه در حد موصل
هوش مصنوعی: من به اندازه شهر غزنین می‌ارزم، اما افکارم گاه به زیبایی چین پرواز می‌کند و گاه به عظمت موصل می‌رسد.
المنةالله که بر من همه سودا
شد سهل به فر تو ازین خوردن مسهل
هوش مصنوعی: خوشحالم که با وجود همه مشکلات، عشق و محبت تو برای من آسان شد و این خوشحالی باعث شده که از تمام سختی‌ها و نگرانی‌هایم رها شوم.
ترکیب من افگانه شد از زایش علت
زان پس که بد از علت و از عارضه حامل
هوش مصنوعی: وجود من تحت تأثیر علت‌ها و اتفاقات مختلف شکل گرفته است، به طوری که پس از ایجاد علت و تأثیرات جانبی آن، ترکیب و هویت من به وجود آمده است.
مقصود من ار عمر ابد بود به عالم
شد لاجرم از مسهل و معجون تو حاصل
هوش مصنوعی: اگر عمر جاودانی هم داشت باشم، به خاطر تو و داروی معجزه‌آسا و شگفت‌انگیزت، به حقیقتی در این دنیا پی خواهم برد.
بر کند همه قاعدهٔ علت از آنجا
جان ابدی کرد بدان قاعده منزل
هوش مصنوعی: روحی که جاودانه است، از قانون علت و معلول فراتر می‌رود و به آنجا بستگی ندارد. این جان ابدی به یک مقام بالاتر رسیده و از این قوانین رهایی یافته است.
شد ذهن من و خاطر من تیز و منور
چون خاطر کودک ز منقا و ز پلپل
هوش مصنوعی: ذهن و یاد من مانند ذهن یک کودک روشن و دقیق شده است، با این تفاوت که از تجربیات و یادداشت‌های گذشته‌ام پر است.
پاکند به عرض و به صیانت همه خویشانت
از حرمتت ای خواجه نزد نابخلائل
هوش مصنوعی: همه کسانی که به خاطر تو و حرمتت محترم و محفوظ هستند، از نظر رفتار و مقام اجتماعی، پاک و سالم‌اند.
تا باطنم از شربت تو نقص نپذرفت
حقا که نشد ظاهرم از فایده کامل
هوش مصنوعی: تا زمانی که درونم از نوشیدنی تو دچار نقص نشود، به حقیقت ظاهر من هم از سود و فایده کامل نخواهد شد.
شد معتدل این طبع بر آنگونه که در طبع
من باز ندانم متضاد از متشاکل
هوش مصنوعی: این شعر به این معنی است که حال و هوای من به گونه‌ای متعادل شده است که دیگر نمی‌توانم تشخیص دهم چه چیزی با روحیات من سازگار است و چه چیزی ناپسند. به بیان دیگر، احساسات و طرز فکر من به حدی به هم آمیخته شده که دیگر قادر به تشخیص تضادها نیستم.
بر که شمرم خلق تو ای مهتر مکرم
پیش که کنم شکر تو ای خواجه مفضل
هوش مصنوعی: ای مولا و بزرگوار، من محبت و لطف تو را بر چه کسی می‌شمارم؟ و پیش از چه کسی از تو سپاسگزاری کنم؟
تا آتش و آب و ز می و باد مرکب
هر چار خدایند به نزدیک معطل
هوش مصنوعی: آتش، آب، شراب و باد هر چهار عنصر حیاتی هستند و در نزدیکی ما به طور طبیعی وجود دارند.
هر چار گهر دایم بدخواه ترا باد
بر تارک و بر دولت و بر دیده و بر دل
هوش مصنوعی: هر چهار گوهری که در زندگی داری، دائم در حال نیک خواهی و خیروبرکت برای تو هستند. آنها بر سر تو، بر مقام و منزلت تو، و بر چشم و دل تو قرار دارند.
اعدای تو کم چون مثل «استو قد نارا»
عمر تو فزون چون مثل سبع سنابل
هوش مصنوعی: شما با وجود اینکه زیبایی‌تان کم‌نظیر است، اما عمر شما بسیار طولانی‌تر از آن است که به نظر می‌رسد. مانند آتش که به زیبایی خود معروف است و مانند خوشه‌های گندم که باروری‌شان بسیار بیشتر از آن چیزی است که در نگاه اول می‌توان دید.