قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در تواضع اهل حق
شاه را خواهی که بینی، خاک شو درگاه را
ز آبرو آبی بزن درگاه شاهنشاه را
نعل کن چون چتر او دیدی کلاه چرخ را
چاک زن چون روی او دیدی قبای ماه را
چون کله بر سر نشین دزدان افسر جوی را
چون خرد در جان نشان رندان لشکرگاه را
از برای عز دیدار سیاوخشی و شش
همچو بیژن بند کن در چاه خواری جاه را
عافیت را سر بزن بهر کمال عشق را
عاقبت را دم بزن بهر جمال راه را
هم به چشم شاه روی شاه خواهی دید و بس
دیده اندر کار شه کن کوری بدخواه را
آه غمازست اندر راه عشق و عاشقی
بند برنه در نهانخانهٔ خموشی آه را
از سر آزاد مردی تیغی از غیرت بزن
هم شفاعت جوی را کش، هم شفاعت خواه را
درد عشق از مرد عاشق پرس از عاقل مپرس
کگهی نبود ز آب و جاه یوسف چاه را
عقل بافندهست منشان عقل را بر تخت عشق
آسمان عشاق را به ریسمان جولاه را
گر سپر بفگند عقل از عشق گو بفگن رواست
روی خاتون سرخ باید خاک بر سر داه را
پیش گیر اندر طلب راه دراز آهنگ و تنگ
گو دل اندر شک شکن، صبر زبان کوتاه را
درد موسیوار خواهی جام فرعونی طلب
بادههای عافیت سوز و ملامت کاه را
هر غم و شادی که از عشقت هم عشقست از آنک
بار عندالله باشد تخم عبدالله را
کاه گرداند وفای عشق تا برجانت نیز
حکم نبود عقل شغل افزای کارآگاه را
باد کبر از سر بنه در دل برافراز آتشی
پس برآن آتش بسوزان آبگون درگاه را
چون شدی کاهی سنایی گردکاهی گرد و بس
زان که کاهی به شناسد قدر و قیمت کاه را
قصیدهٔ شمارهٔ ۹ - در توحید: آراست جهاندار دگرباره جهان راقصیدهٔ شمارهٔ ۱۱: ای خواجه چه تفضیل بود جانوری را
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شاه را خواهی که بینی، خاک شو درگاه را
ز آبرو آبی بزن درگاه شاهنشاه را
هوش مصنوعی: اگر میخواهی شاه را ببینی، باید به مقام و منزلت او احترام بگذاری و از این رو، خود را در خاک درگاه او قرار دهی و با ارادت به او نزدیک شوی.
نعل کن چون چتر او دیدی کلاه چرخ را
چاک زن چون روی او دیدی قبای ماه را
هوش مصنوعی: وقتی او را مشاهده کردی، مانند چتر درخشان بر سرش، باید به خودت بیایی و از او حمایت کنی. و وقتی زیباییاش را دیدی، باید به او احترام بگذاری و سجده کن.
چون کله بر سر نشین دزدان افسر جوی را
چون خرد در جان نشان رندان لشکرگاه را
هوش مصنوعی: وقتی که سردمداران دزدان بر سر خود تاج و افسر میگذارند، نشانوارهی جوانمردی در دل رندان و در میان سپاه نمایان میشود.
از برای عز دیدار سیاوخشی و شش
همچو بیژن بند کن در چاه خواری جاه را
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و دیدار زیبایی، همچون بیژن که در چاه گرفتار شد، در افت دلتنگی و بیاحترامی خود را نگهدار.
عافیت را سر بزن بهر کمال عشق را
عاقبت را دم بزن بهر جمال راه را
هوش مصنوعی: بهتر است گاهی به بهشت سلامی بدهی و به دنبال کمال عشق باشی، چون در نهایت باید به زیبایی و جمال آن برسیم. همچنین باید به راه دنبال شده توجه کنیم.
هم به چشم شاه روی شاه خواهی دید و بس
دیده اندر کار شه کن کوری بدخواه را
هوش مصنوعی: در نگاه شاه، تنها زیبایی شاه را خواهید دید. بنابراین، در کارهای او، توجه کرده و به دشمنان کور و بدخواه اجازه ندهید که تأثیری بگذارند.
آه غمازست اندر راه عشق و عاشقی
بند برنه در نهانخانهٔ خموشی آه را
هوش مصنوعی: عشق و عاشقی با درد و غم همراه است و این درد، در دل خاموشی و سکوت پنهان است. در واقع، این غم به عنوان یک شاهد و نشانهای در مسیر عشق نمایان میشود.
از سر آزاد مردی تیغی از غیرت بزن
هم شفاعت جوی را کش، هم شفاعت خواه را
هوش مصنوعی: از سر آزادگی و مردانگی، با غیرت عمل کن و همزمان هم از کسی که شفاعت میخواهد، دفاع کن و هم کسی که شفاعت میکند را از خطر نجات بده.
درد عشق از مرد عاشق پرس از عاقل مپرس
کگهی نبود ز آب و جاه یوسف چاه را
هوش مصنوعی: درد عشق را باید از کسی که عاشق است بپرسی، نه از عاقل. زیرا عاقل نمیتواند درک کند که یوسف چطور به خاطر آب و جاه به چاه افتاد.
عقل بافندهست منشان عقل را بر تخت عشق
آسمان عشاق را به ریسمان جولاه را
هوش مصنوعی: عقل مانند بافندهای است که افکار و اندیشهها را میبافد. در اینجا، عشق مانند یک آسمان بزرگ برای عاشقان است و آنها را با ریسمان به هم متصل میکند، مانند اینکه یک جولاهه (بافنده پارچه) رشتهها را به هم میزند.
گر سپر بفگند عقل از عشق گو بفگن رواست
روی خاتون سرخ باید خاک بر سر داه را
هوش مصنوعی: اگر عقل از عشق آسیب ببیند، این را میتوان پذیرفت. اما زیبایی آن خانم باید بر سر مردی که میداند، خاک بیفشاند.
پیش گیر اندر طلب راه دراز آهنگ و تنگ
گو دل اندر شک شکن، صبر زبان کوتاه را
هوش مصنوعی: در طلب علمی عمیق و راهی سخت و دشوار، دل را به شک و تردید واگذار نکن و صبر کن تا زبانت به سخن گفتن نرسد.
درد موسیوار خواهی جام فرعونی طلب
بادههای عافیت سوز و ملامت کاه را
هوش مصنوعی: اگر میخواهی مانند موسی درد و رنج را تحمل کنی، باید از زندگی فرعونوار دوری کنی و به دنبال شرابهای آرامشبخش، که هم درد را کاهش دهند و هم ملامت را کم کنند، بروی.
هر غم و شادی که از عشقت هم عشقست از آنک
بار عندالله باشد تخم عبدالله را
هوش مصنوعی: هر حس غم و شادی که در ارتباط با عشق تو وجود دارد، ناشی از عشق است. این احساسات به خاطر این است که در نزد خداوند، میوههایی که از محبت عبدالله به وجود میآید، با ارزش و محترم است.
کاه گرداند وفای عشق تا برجانت نیز
حکم نبود عقل شغل افزای کارآگاه را
هوش مصنوعی: عشق همیشه وفادار است و حتی اگر عقل بر کار انسان حاکم باشد، عشق میتواند به معنای عمیقتری برسد. عشق به ما کمک میکند تا به چیزهایی فراتر از منطق و عقل رفتاری عمل کنیم و در این مسیر، گاهی به کارهایی بپردازیم که از نظر عادی قابل توجیه نیست.
باد کبر از سر بنه در دل برافراز آتشی
پس برآن آتش بسوزان آبگون درگاه را
هوش مصنوعی: از خودخواهی و تکبر دست بردار و در دل خود آتشی روشن کن، سپس با آن آتش، آبی که ورودیات را میسازد، بسوزان.
چون شدی کاهی سنایی گردکاهی گرد و بس
زان که کاهی به شناسد قدر و قیمت کاه را
هوش مصنوعی: وقتی تبدیل به چیز بیارزشی مثل کاه شدی، در نظر دیگران هم به همین شکل دیده میشوی و اهمیت تو را تنها همان افرادی میفهمند که خودشان به آن چیز بیارزش آشنا هستند.