شمارهٔ ۸ - همچنین من افکاره
زینب به حسین گفت که ای تاج سر ما
ای قافله سالار من و همسفر ما
آسوده بخوابی چه خوش از رهگذر ما
نگذاشت که بر روی تو افتد نظر ما
دیدی که چها کرد به ما چشم تر ما
طاقت کم و غم بیش زمان کوته که تواند
تا درد گرفتاری ما بر تو رساند
کو مرگ که از قید حیاتم برهاند
احوال دل سوخته دل سوخته داند
از شمع بپرسید ز سوز جگر ما
ای کعبه اسلام کشیدیم سوی دیر
رخت از سوی کوی تو خداوند کند خیر
با شمر ستمکار جفا جوی سبکسیر
گو این همه شادی مکن از رفتن ما غیر
گاهی نبود بیش ز کویش سفر ما
داغ تو بر آورد ز کانون دلم دود
دودی که بسوزد ز تفش آتش نمرود
زین محنت بسیار که دارم همه موجود
غیرم به فسون کرد جدا از تو چه میبود
گر داشت اثر تیر دعای سحر ما
تا دهر چه خواهد ز من سوخته کوکب
کز داغ غمت روز مرا ساخته چون شب
وز سنگ عدو جان ز تعب آمده بر لب
تا از پی آزار که گرد آمده امشب
جمعند رقیبان بسر رهگذر ما
آمد به سر نعش تو خواهر پی دیدن
شد غنچه دیدار تو را موسم چیدن
ده گوش به دردم بود ارمیل شنیدم
شادم که ز کویت نتوانم به پریدن
بشکته شد از سنگ ستم بال و پر ما
تا تاب عطش لاله سیراب تو پژمرد
شمع رخ رنگین تو از صرصر کین برد
بر شیشه بیتابی من سنگ جفا خورد
زین بانک جرس راه به جایی نتوان برد
کو خضر رهی تا که شود راهبر ما
از بس بشه تشنه جگر راز نهان گفت
راز غم پنهان به برادر به عیان گفت
(صامت) به امانم آمده هر دم به فغان گفت
امشب همه مجمر سخن از سوختگان گفت
شمارهٔ ۷ - و برای او همچنین: در مقتل شهیدان با ناله چون هزارانشمارهٔ ۹ - و برای او همچنین: دید چون قاسم عروس از دوریش انکار دارد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زینب به حسین گفت که ای تاج سر ما
ای قافله سالار من و همسفر ما
هوش مصنوعی: زینب به حسین گفت: ای عزیز و گرانقدر ما، ای پیشوای کاروان و همسفر ما.
آسوده بخوابی چه خوش از رهگذر ما
نگذاشت که بر روی تو افتد نظر ما
هوش مصنوعی: آرام بخواب، چون هیچ چیز مانع نشد که ما به تو نگاه کنیم.
دیدی که چها کرد به ما چشم تر ما
هوش مصنوعی: به این فکر کن که چشمان ما چه تأثیری بر ما گذاشتند و چه کارهایی کردند.
طاقت کم و غم بیش زمان کوته که تواند
تا درد گرفتاری ما بر تو رساند
هوش مصنوعی: طاقت ما کم است و غمهایمان زیاد. زمان خیلی کوتاه است و نمیتواند درد و رنجهای ما را به تو برساند.
کو مرگ که از قید حیاتم برهاند
احوال دل سوخته دل سوخته داند
هوش مصنوعی: این شعر به اشتیاق شاعر به مرگ اشاره دارد؛ او احساس میکند که تنها مرگ میتواند او را از رنجهای زندگی و درد دل رها کند. دل او به شدت دردناک و سوخته است و تنها کسی که میتواند این درد را درک کند، مرگ است. شاعر در به تصویر کشیدن وضعیت دلش، نشان میدهد که چقدر در قید رنجهای زندگی به سر میبرد و چقدر خواهان آزادی از این قید است.
از شمع بپرسید ز سوز جگر ما
هوش مصنوعی: از شمع بپرسید که چرا اینقدر میسوزد و درد دل ما چگونه است.
ای کعبه اسلام کشیدیم سوی دیر
رخت از سوی کوی تو خداوند کند خیر
هوش مصنوعی: ای کعبه اسلام، ما در جست و جوی معشوقی به سوی معبد ویران میرویم و از سوی کوی تو، خداوند به ما نیکی عطا کند.
با شمر ستمکار جفا جوی سبکسیر
گو این همه شادی مکن از رفتن ما غیر
هوش مصنوعی: با شمر ستمکار و ظالم که بیرحمی و ظلمش را میشناسیم، بگو که این همه خوشحالی از رفتن ما نکنید، چون غیر از شما کسی از این وضعیت خوشحال نیست.
گاهی نبود بیش ز کویش سفر ما
هوش مصنوعی: گاهی اوقات سفر ما به دوری از او بیشتر از بودن در کنارش احساس میشود.
داغ تو بر آورد ز کانون دلم دود
دودی که بسوزد ز تفش آتش نمرود
هوش مصنوعی: عشق و دلتنگی تو باعث شده که در دل من آتش و دودی بوجود آید، دودی که به شدت برانگیخته شده و به مانند آتش نمرود سوزان است.
زین محنت بسیار که دارم همه موجود
غیرم به فسون کرد جدا از تو چه میبود
هوش مصنوعی: از این همه رنج و سختی که دارم، تمام موجودات دیگر به وسیله سحر و جادو از من فاصله گرفتند. بدون تو، چه برای من باقی مانده است؟
گر داشت اثر تیر دعای سحر ما
هوش مصنوعی: اگر دعاهای سحرگاهی ما تأثیری داشت،
تا دهر چه خواهد ز من سوخته کوکب
کز داغ غمت روز مرا ساخته چون شب
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیای هستی هر چه بخواهد از من بگیرد، من در آتش عشق تو سوختهام و به خاطر غمت، روزهایم مانند شب تاریک شده است.
وز سنگ عدو جان ز تعب آمده بر لب
تا از پی آزار که گرد آمده امشب
هوش مصنوعی: از خستگی و مشقتی که دشمن برایم به وجود آورده، جانم در حال تمام شدن است و من برای انتقام از او، امشب به گرد هم آمدهام.
جمعند رقیبان بسر رهگذر ما
هوش مصنوعی: رقبای ما در مسیر زندگی گرد هم آمدهاند.
آمد به سر نعش تو خواهر پی دیدن
شد غنچه دیدار تو را موسم چیدن
هوش مصنوعی: خواهر تو به سر قبرت آمده تا تو را ببیند و حالا که در اینجا هست، به یاد تو و زیباییات در انتظار روزی است که بتواند تو را در آغوش بگیرد.
ده گوش به دردم بود ارمیل شنیدم
شادم که ز کویت نتوانم به پریدن
هوش مصنوعی: اگر به درد و غم من گوش میدادی، شاد میشدم؛ اما اینکه نمیتوانم به سمت کوی تو پرواز کنم، مرا ناراحت میکند.
بشکته شد از سنگ ستم بال و پر ما
هوش مصنوعی: ما تحت فشار و ستم قرار گرفتهایم و تواناییهایمان نابود شده است.
تا تاب عطش لاله سیراب تو پژمرد
شمع رخ رنگین تو از صرصر کین برد
هوش مصنوعی: تا زمانی که عطش گل لاله برطرف شود، شمع زیبای چهرهات تحت تأثیر باد سرد و سوزان کینه پژمرده میشود.
بر شیشه بیتابی من سنگ جفا خورد
زین بانک جرس راه به جایی نتوان برد
هوش مصنوعی: شیشهای که از بیتابی من آسیب دیده، درد و سختی را تحمل کرده است؛ از صدای زنگ جرس، به جایی نرسیدم و بینتیجه ماندم.
کو خضر رهی تا که شود راهبر ما
هوش مصنوعی: بیمقدمه، به دنبال فردی هستیم که ما را در مسیر زندگی هدایت کند.
از بس بشه تشنه جگر راز نهان گفت
راز غم پنهان به برادر به عیان گفت
هوش مصنوعی: از شدت تشنگی، دل رازهای پنهان خود را به برادرش به وضوح ابراز کرد و از غمهایش گفت.
(صامت) به امانم آمده هر دم به فغان گفت
امشب همه مجمر سخن از سوختگان گفت
هوش مصنوعی: هر لحظه صدای دلنوازی به گوشم میرسد که از آتش عشق و درد سوختگان سخن میگوید و مرا به گفتگو دعوت میکند.