گنجور

شمارهٔ ۵ - و برای او همچنین

قاسم زار با عروس گفت که خوش به سوی تو
می‌کشدم کشان کشان جذبه گفتگوی تو
می‌روم و نمی‌رود از دلم آرزوی تو
وه که به کام دشمنان دور شدم ز کوی تو
بر نگرفته کام دل سیر ندیده روی تو
بین که عموی من ز دل آه و فغان همی کشد
در صف نینوا چون ناله چسان همی کشد
آه مکش که آه سرد رشته جان همی‌کشد
بخت سیاهم از درت موی کشان همی‌کد
آه چگونه بگسلمرشته جان ز موی تو
رفتم و آتش غمت ماند به سینه مشتعل
دست مراد کوته و پای امید منفعل
از پس مرگ سر زند گرگل حسرتم گل
بی‌تو چسان ز بوی گل تازه کنم مشام دل
خار که نیست در جهان هیچ گلی به بوی تو
گفت عروس بینوا با لب خشک و چشم تر
چندم از این سخن زنی تیر فراق بر جگر
سوختن و نمی‌کند بر دلت آه من اثر
خوی تو نیست در ملک خلق تو نیست در بشر
ای ملک و بشر همه بنده خلق و خوی تو
رفتی و بستی از من ای تازه جوان دگر نظر
بود سیاه روز من بعد تو شد سیاه‌تر
پس چه کنم ز داغ تو گر نکنم سیه بسیر
چون روم از جهان بدر خام غم تو در جگر
نشکفد ار مزار من جز گل آرزوی تو
شور مخالفین بپا بنگر و احتراز کن
پا ز عراقیان بکش رو به سوی حجاز کن
یا بنشین ز مرحمت همره دوست راز کن
ای گل تازه یک نفس پرده ز چهره باز کن
تا نفسی برآورد بلبل بذله گوی تو
ای پسرعموی من چند کنی مشوشم؟
ز اشک دو چشم و آه دل غرقه به آب و آتشم
(صامت) از این مثقال تو سوختم و بدین خوشم
پای اگر چو محتشم از ره بندگی کشم
به که به زندگی کشم پا ز حریم کوی تو

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قاسم زار با عروس گفت که خوش به سوی تو
می‌کشدم کشان کشان جذبه گفتگوی تو
هوش مصنوعی: قاسم با حالتی غمگین به عروس می‌گوید که به سوی او به آرامی و با کشش خاصی می‌رود و این احساس جذبه‌ای که از صحبت‌های او ناشی می‌شود، او را به خود جذب کرده است.
می‌روم و نمی‌رود از دلم آرزوی تو
وه که به کام دشمنان دور شدم ز کوی تو
هوش مصنوعی: من می‌روم، اما آرزوی تو از دل من نمی‌رود. افسوس که به دست دشمنان، از راه تو دور شدم.
بر نگرفته کام دل سیر ندیده روی تو
هوش مصنوعی: دل سیر نشده و از جمال تو سیراب نشده‌ام.
بین که عموی من ز دل آه و فغان همی کشد
در صف نینوا چون ناله چسان همی کشد
هوش مصنوعی: ببین که عموی من به شدت از دل خود آه و ناله می‌کشد، در صف نینوا مانند ناله‌ای که از دل برمی‌خیزد.
آه مکش که آه سرد رشته جان همی‌کشد
بخت سیاهم از درت موی کشان همی‌کد
هوش مصنوعی: ناله نکن که این ناله می‌تواند به جانت آسیب برساند. بخت شومم به خاطر درد و عذاب‌هایش به در بسته می‌رسد، گویی که می‌خواهد مرا با موهایم به سمت خودش بکشد.
آه چگونه بگسلمرشته جان ز موی تو
هوش مصنوعی: آه، چطور می‌توانم از تو جدا شوم و زندگی‌ام را بدون تو تصور کنم؟
رفتم و آتش غمت ماند به سینه مشتعل
دست مراد کوته و پای امید منفعل
هوش مصنوعی: رفتم و دل‌نوشته‌ها و اندوهت در سینه‌ام باقی ماند. آرزوهای من به پایان رسید و امیدم به سرانجام نرسید.
از پس مرگ سر زند گرگل حسرتم گل
بی‌تو چسان ز بوی گل تازه کنم مشام دل
هوش مصنوعی: اگر بعد از مرگ من، گل‌ها دوباره بروید، چطور می‌توانم بویی از گل تازه را استشمام کنم در حالی که تو در کنارم نیستی و حسرتی در دلم دارم؟
خار که نیست در جهان هیچ گلی به بوی تو
هوش مصنوعی: در جهان هیچ گلی به خوشبویی تو وجود ندارد، حتی خار هم نیست.
گفت عروس بینوا با لب خشک و چشم تر
چندم از این سخن زنی تیر فراق بر جگر
هوش مصنوعی: عروس غم‌زده گفت: با لب‌های خشک و چشمان اشک‌بار، دیگر چند بار باید از این جدایی صحبت کنم که این درد بر دل من مانند تیر می‌زند؟
سوختن و نمی‌کند بر دلت آه من اثر
خوی تو نیست در ملک خلق تو نیست در بشر
هوش مصنوعی: سوختن من و تأثیری که آه و ناله‌ام بر دل تو ندارد، به خاطر طبیعی بودن توست. این وضعیت نه تنها در تو بلکه در میان تمام انسان‌ها جاری است.
ای ملک و بشر همه بنده خلق و خوی تو
هوش مصنوعی: ای فرشته و انسان، همه در خدمت و تابع ویژگی‌های تو هستند.
رفتی و بستی از من ای تازه جوان دگر نظر
بود سیاه روز من بعد تو شد سیاه‌تر
هوش مصنوعی: رفتی و از من دور شدی، ای جوان خوش سیما. حالا دنیا و زندگی‌ام تاریک‌تر از قبل شده و دیدن خوشی‌ها برایم سخت‌تر است.
پس چه کنم ز داغ تو گر نکنم سیه بسیر
چون روم از جهان بدر خام غم تو در جگر
هوش مصنوعی: پس چه کنم از درد فراق تو، اگر نتوانم خود را سیاه‌پوش کنم؟ وقتی که از این جهان می‌روم، غم تو در دل من باقی خواهد ماند.
نشکفد ار مزار من جز گل آرزوی تو
هوش مصنوعی: اگر بر مزار من، جز گل آرزوی تو نشکفد، این نشان از محبت و یاد توست.
شور مخالفین بپا بنگر و احتراز کن
پا ز عراقیان بکش رو به سوی حجاز کن
هوش مصنوعی: به پر شور مخالفان توجه کن و از آنها دوری کن؛ قدم از عراقی‌ها بردار و به سوی حجاز حرکت کن.
یا بنشین ز مرحمت همره دوست راز کن
ای گل تازه یک نفس پرده ز چهره باز کن
هوش مصنوعی: یا به طور محبت‌ آمیز کنار دوستانت بنشین و رازی را بگویید، ای گل تازه! یک لحظه پرده را از روی چهره‌ات کنار بزن.
تا نفسی برآورد بلبل بذله گوی تو
هوش مصنوعی: تا وقتی که بلبل، با زبان شوخ و دلنشینش آواز می‌خواند.
ای پسرعموی من چند کنی مشوشم؟
ز اشک دو چشم و آه دل غرقه به آب و آتشم
هوش مصنوعی: ای پسرعمو، تا چند مرا نگران می‌کنی؟ من از اشک‌هایی که از چشمانم می‌ریزند و از آه دل پرغصه‌ام، مثل کسی هستم که در آب و آتش گرفتار شده‌ام.
(صامت) از این مثقال تو سوختم و بدین خوشم
پای اگر چو محتشم از ره بندگی کشم
هوش مصنوعی: از این مقدار عشق، من سوختم و خوشحالم که اگر مانند محتشم در مسیر بندگی پیش بروم.
به که به زندگی کشم پا ز حریم کوی تو
هوش مصنوعی: بهتر است که از زندگی خود کناره بگیریم و از مرزهای دنیای تو دور نشویم.