گنجور

شمارهٔ ۴ - مرثیه در خرابه شام

باز از غم رقیه دل پر ز آه کردم
چون یاد گفتگویش با نعش شاه کردم
گفت ای سر از فراغت جان را تباه کردم
امشب تو را به خوبی نسبت به ماه کردم
تو خوب تر ز ماهی من اشتباه کردم
بابا بگیر دستم دیگر ز پا فتادم
از بس که وصل رویت بر خویش وعده دادم
شکر خدا که گردید آخر روا مرادم
دوشینه پیش رویت آئینه را نهادم
روز سفید خود را آخر سیاه کردم
اینگونه بی‌وفیی از تو گمان نبودم
پیش از جدایی تو ای کاش مرده بودم
تا طعنه یتیمی از کس نمی‌شنودم
هر صبح فکر رویت تا شامگه نمودم
هر شام یود مویت تا صبحگاه کردم
می‌خواستی ز اول از من جدا نگردی
تا من نمی‌کشیدم ز اطفال رنگ زردی
دردی به سینه دارم اما چگونه دردی
تو آنچه دوش کردی از تیر غمزه کردی
امشب من آنچه کردم از برق آه کردم
آن شب که در ره شام راست به نیزه دیدم
با آن نگاه حسرت آه از جگر کشیدم
پنهان ز خوف اعدا سوی تو می‌دویدیم
صد گوشمال خوردم تا یک سخن شنیدم
صدره به خون طپیدم تا یک نگاه کردم
برگو یزید کافر دیگر به ما ببخشد
سجاد را به غربت زین ابتلا ببخشد
برماستم کند بس گوید خدا ببخشد
خواجه به روز محشر جرم مرا ببخشد
کز وعده عطایش عمری گناه کردم
شاها به ماتم تو شب تا سحر نخفتم
درد دلم تو دانی دیگر به کس نگفتم
چون (صامت) در عزایت در مقال سفتم
در عاشقی فروغی من هر غزل که گفتم
یک جا گریز او را بر نام شاه کردم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز از غم رقیه دل پر ز آه کردم
چون یاد گفتگویش با نعش شاه کردم
هوش مصنوعی: دوباره از درد و اندوه رقیه، دلم پر از آه شد. زمانی که یاد گفتگوی او با جسد شاه افتادم.
گفت ای سر از فراغت جان را تباه کردم
امشب تو را به خوبی نسبت به ماه کردم
هوش مصنوعی: گفت: ای جانم! من امشب به خاطر دوری تو جانم را تباه کرده‌ام و در این شب تو را به زیبایی ماه توصیف کردم.
تو خوب تر ز ماهی من اشتباه کردم
هوش مصنوعی: من در اشتباه بودم، تو از ماه هم زیباتر هستی.
بابا بگیر دستم دیگر ز پا فتادم
از بس که وصل رویت بر خویش وعده دادم
هوش مصنوعی: پدرجان، دستم را بگیر، چون دیگر طاقت ندارم و از بس که به خاطر دیدن پرتو چهره‌ات به خودم وعده داده‌ام، خسته و بی‌رمق شده‌ام.
شکر خدا که گردید آخر روا مرادم
دوشینه پیش رویت آئینه را نهادم
هوش مصنوعی: خوشحالم که در نهایت خواسته‌ام برآورده شد و دیشب نزد تو موفق شدم، مثل این که آینه‌ای را پیش رویت گذاشته‌ام.
روز سفید خود را آخر سیاه کردم
هوش مصنوعی: در نهایت روز روشنی که داشتم را به حالتی تیره و ناامیدکننده تبدیل کردم.
اینگونه بی‌وفیی از تو گمان نبودم
پیش از جدایی تو ای کاش مرده بودم
هوش مصنوعی: اینطور بی‌وفایی از تو انتظار نداشتم. ای کاش قبل از جدایی‌ات می‌مردم.
تا طعنه یتیمی از کس نمی‌شنودم
هر صبح فکر رویت تا شامگه نمودم
هوش مصنوعی: هر روز که به چهره‌ات فکر می‌کنم، احساس یتیمی و تنهایی را از کسی نمی‌شنوم.
هر شام یود مویت تا صبحگاه کردم
هوش مصنوعی: هر شب تا صبح در خیال تو و مویت غرق می‌شوم.
می‌خواستی ز اول از من جدا نگردی
تا من نمی‌کشیدم ز اطفال رنگ زردی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواستی که از ابتدا از من جدا نشوی، من هم هرگز این‌طور نمی‌شدم که از کودکان رنگ‌پریده‌ای آزار ببینم.
دردی به سینه دارم اما چگونه دردی
تو آنچه دوش کردی از تیر غمزه کردی
هوش مصنوعی: درد و رنجی در دل دارم، اما نمی‌دانم چطور بیانش کنم. تو آنچه دیروز با نگاه تند و تیزت بر من تحمیل کردی، خود درد بزرگی به همراه داشت.
امشب من آنچه کردم از برق آه کردم
هوش مصنوعی: امشب من با صدای آه خود چه کارهایی که نکردم و چقدر تأثیرگذار بود.
آن شب که در ره شام راست به نیزه دیدم
با آن نگاه حسرت آه از جگر کشیدم
هوش مصنوعی: آن شب که در راه شام به چهره‌ای زیبا و محزون نگاه کردم، حسرتی عمیق در دل داشتم و آهی از عمق جانم برآمد.
پنهان ز خوف اعدا سوی تو می‌دویدیم
صد گوشمال خوردم تا یک سخن شنیدم
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از دشمنان، به سمتی به شتاب می‌رفتیم و چندین بار تنبیه شدم تا بالاخره یک جمله را شنیدم.
صدره به خون طپیدم تا یک نگاه کردم
هوش مصنوعی: دل خود را به خاطر یک نگاه معشوق به آتش کشیدم و در این حال احساسات شدید و فشاری را تجربه کردم.
برگو یزید کافر دیگر به ما ببخشد
سجاد را به غربت زین ابتلا ببخشد
هوش مصنوعی: برو به یزید بگو که این شخص سجاد را از ظلم و غربت نجات دهد و به او رحمت کند.
برماستم کند بس گوید خدا ببخشد
خواجه به روز محشر جرم مرا ببخشد
هوش مصنوعی: من در حالتی از فراموشی و نگرانی هستم و از خدا می‌خواهم که در روز قیامت، گناهان من را ببخشد و این آرزو را دارم که آقای بزرگوار هم به دعا و صالحی، من را بیامرزد.
کز وعده عطایش عمری گناه کردم
هوش مصنوعی: به خاطر وعده‌های زیبای او، سال‌ها گناه کردم.
شاها به ماتم تو شب تا سحر نخفتم
درد دلم تو دانی دیگر به کس نگفتم
هوش مصنوعی: ای شاه، به خاطر ناراحتی تو تا dawn بیدار ماندم و از درد دلم کسی را خبر نکردم، فقط تو می‌دانی.
چون (صامت) در عزایت در مقال سفتم
در عاشقی فروغی من هر غزل که گفتم
هوش مصنوعی: وقتی که در سوگ تو بی‌صدا هستم، در حضورم در عشق، من شعری را که سروده‌ام، با روشنایی خاصی همراه کرده‌ام.
یک جا گریز او را بر نام شاه کردم
هوش مصنوعی: در یک مکان، برای او فرار را برگزیدم و نام شاه را ذکر کردم.

حاشیه ها

1399/06/01 14:09
زیب الرجال

"هر شام یود مویت تا صبحگاه کردم" یاد مویت اشتباها یود نوشته شده است