شمارهٔ ۳ - و برای او همچنین
شیعیان بار دگر نخل عزا میبندند
باز بار سفر کرب و بلا میبندند
یا مگر حجله قاسم به مبلا میبندند
باز پیرایه گلشن به حنا میبندند
بوی گلهای چمن را به صبا میبندند
گفت قاسم اگرم لشگر غم چیره شود
تیر صیاد پی صید حرم چیره شود
من نترسم که به من خیل ستم چیره شود
هر کجا چتر دو طاووس به هم چیره شود
نخل قتل دل پر داغ مرا میبندند
هر کجا جان ره جانان ز وفا بسپارد
پای همت بسر کون و مکن بگذارد
گور را حجله دامادی خون پندارد
دلم از خون شدن خویش نشاطی دارد
همچو طفان که شب عید حنا میبندند
ای عمویی که تو را هست خدم خیل ملک
تشنه آب شهادت شدهام همچو ملک
لطف بنما و مکن نام من از دفتر حک
تویی آن آیت رحمت که ملایک به فلک
حرز نام تو به بازوی دعا میبندند
نوعروسا بنگر پیک اجل بر کف جام
دارد و میدهدم از بر جانان پیغام
توهم آماده تاراج شو و رفتن شام
درد هجر است سزای دل و جانم که مدام
تهمت رجم بر آن شوخ بلا میبندند
عاشقی را که شود دیده دل محو صفات
آرزویی به دلش نیست به جز دیدن ذات
(صامتا) از دل عشاق محو صبر و ثبات
تو خیالان همه خوش طبع و ظریفند نجات
لیک کی چون تو سخن را به ادا میبندند
شمارهٔ ۲ - مصیبت: به شاه تشنه جگر گفت زینب غمناکشمارهٔ ۴ - مرثیه در خرابه شام: باز از غم رقیه دل پر ز آه کردم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شیعیان بار دگر نخل عزا میبندند
باز بار سفر کرب و بلا میبندند
هوش مصنوعی: شیعیان دوباره برای عزاداری آماده میشوند و بار سفر به کربلا را میبندند.
یا مگر حجله قاسم به مبلا میبندند
باز پیرایه گلشن به حنا میبندند
هوش مصنوعی: شاید دوباره برای قاسم، جشن و عروسی برپا کنند و با حنا باغ گل را زینت دهند.
بوی گلهای چمن را به صبا میبندند
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی عطر گلهای چمن را به خود میگیرد.
گفت قاسم اگرم لشگر غم چیره شود
تیر صیاد پی صید حرم چیره شود
هوش مصنوعی: قاسم میگوید اگرچه غم و اندوه به من تسلط پیدا کند، باز هم چون تیر صیاد به هدف خود میزنم و بر مشکلات غلبه میکنم.
من نترسم که به من خیل ستم چیره شود
هر کجا چتر دو طاووس به هم چیره شود
هوش مصنوعی: من از این نمیترسم که بر من ظلم و ستم زیادی بیفتد، هر جا که دو طاووس با هم بر هم سایه بیفکنند.
نخل قتل دل پر داغ مرا میبندند
هوش مصنوعی: درختان نخل برای دل زخمخوردهام تنگ و دشوار میشوند.
هر کجا جان ره جانان ز وفا بسپارد
پای همت بسر کون و مکن بگذارد
هوش مصنوعی: هر جا که دل به عشق محبوب بسپارد و وفاداری کند، باید با تلاش و عزم راسخ در آن مسیر ثابت قدم بماند و هرگز از آن مسیر خارج نشود.
گور را حجله دامادی خون پندارد
دلم از خون شدن خویش نشاطی دارد
هوش مصنوعی: دل من گور را مانند سالن عروسی تصور میکند و از اینکه خودم به مرگ و خونریزی دچار شدهام، احساس شادی و سرخوشی میکنم.
همچو طفان که شب عید حنا میبندند
هوش مصنوعی: مانند طوفانی که در شب عید، حنا بر دستان میبندند.
ای عمویی که تو را هست خدم خیل ملک
تشنه آب شهادت شدهام همچو ملک
هوش مصنوعی: ای عموی عزیز، من نیز مانند فرشتگان آسمان، تشنهی آب شهادت شدهام و آمادهام که در راه آرمانهایم فداکاری کنم.
لطف بنما و مکن نام من از دفتر حک
تویی آن آیت رحمت که ملایک به فلک
هوش مصنوعی: لطف و محبت خود را به من نشان بده و نام من را از دفتر وجودت حذف نکن. تو آن نشانهی رحمت الهی هستی که فرشتگان به خاطر آن در آسمانها شادمانند.
حرز نام تو به بازوی دعا میبندند
هوش مصنوعی: نام تو را به عنوان عصای امید و دعا در دستان خود میبندند.
نوعروسا بنگر پیک اجل بر کف جام
دارد و میدهدم از بر جانان پیغام
هوش مصنوعی: عروسها، نگاه کنید که مرگ با جامی در دست آمده و من از دل محبوبم پیغام میفرستم.
توهم آماده تاراج شو و رفتن شام
درد هجر است سزای دل و جانم که مدام
هوش مصنوعی: آماده باش که از تو بهرهبرداری کنند و رفتن به شام، به معنای درد جدایی است و این برای دل و جان من سزاوار است که همیشه این درد را تحمل میکنم.
تهمت رجم بر آن شوخ بلا میبندند
هوش مصنوعی: به او اتهام میزنند و از روی نافرمانی، زبان به عیبجوییاش میگشایند.
عاشقی را که شود دیده دل محو صفات
آرزویی به دلش نیست به جز دیدن ذات
هوش مصنوعی: عاشق واقعی که به زیباییهای محبوبش مجذوب شده، هیچ آرزویی جز دیدن خود محبوب در دلش وجود ندارد.
(صامتا) از دل عشاق محو صبر و ثبات
تو خیالان همه خوش طبع و ظریفند نجات
هوش مصنوعی: عاشقان در دل آرامش و ثبات تو را از دست میدهند، چون تو تصور میکنی که همه خیالپردازانی خوشطبع و باریکاندیش هستند، ولی این تصور نجاتبخش است.
لیک کی چون تو سخن را به ادا میبندند
هوش مصنوعی: اما چه کسی مانند تو میتواند به این زیبایی صحبت کند؟