شمارهٔ ۲ - مصیبت
به شاه تشنه جگر گفت زینب غمناک
دمی که دید تن چون گلشن ز خنجر چاک
فتاده بیکفن و غرقه خون به دامن خاک
تویی خلاصه ارکان و انجم و افلاک
ولی چه سود که قدرت نمیکنند ادراک
بگو به خواهر زارت تو را چه بود گنه
که بیگنه شدهای دستگیر هر روبه
نبود قاتلت از قتل تو مگر آگه
غرص تویی ز وجود جهانیان ورنه
«لما یکون فیالکون کاتن لولاک»
تویی که بود در آغوش مصطفات مکان
تویی شد ز وجودت بنای کون و مکان
تویی که نوح نجی را رهاندی از طوفان
تو مهر مشرق جانی به غرب جسم نهان
تو در گوهر پاکی فتاده در دل خاک
تویی که بر همه شاهان و سروران شاهی
تویی که بر فلک عزت و علا ماهی
سبب ز چیست که مقتول تیغ بدخواهی
تویی که آیینه ذات پاک اللهی
ولی چه سود که هستی ذلیل هر ناپاک
بپای خیز برادر که لشگر عدوان
نمود اهل و عیالت اسیر و سرگردان
یکی است تشنه آب و یکی گرسنه نان
همه ز قتل تو شادند و خرم و خندان
تو از برای چه درخاک خفته غمناک
ربود شد شهادت عجب ز دست تو دل
که گشتی این همه بر قتل خویشتن مایل
نموده بر دل ما لشگر غمت منزل
همه جهان به تو گریان و تو ز خود غافل
همه ز غفلت تو خائفند و تو بیمناک
ز گردش فلک کجروش کنم فریاد
که در زمانه ز دست کسی گره نگشاد
مشو ز بیش و کم دهر (صامتا) دلشاد
اگرچه مغربی آئی ز کائنات آزاد
به یک قدم بتوانی شد از سمک به سماک
شمارهٔ ۱ - کتاب التضمین والمصائب: گفت شاه تشنهکامان بر سر میدان عشقشمارهٔ ۳ - و برای او همچنین: شیعیان بار دگر نخل عزا میبندند
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به شاه تشنه جگر گفت زینب غمناک
دمی که دید تن چون گلشن ز خنجر چاک
هوش مصنوعی: زینب با دلدرد و اندوه به شاه گفت که وقتی تن او را مانند گلشن پارهپاره از خنجر دید، غمگین و نگران شد.
فتاده بیکفن و غرقه خون به دامن خاک
تویی خلاصه ارکان و انجم و افلاک
هوش مصنوعی: تو در دل خاک هستی و به خاطر خون و جانت به بالای زمین رفتهای، در واقع تو نمایانگر تمامی عناصر و ستارهها و آسمانها هستی.
ولی چه سود که قدرت نمیکنند ادراک
هوش مصنوعی: اما چه فایده که نمیتوانند درک کنند.
بگو به خواهر زارت تو را چه بود گنه
که بیگنه شدهای دستگیر هر روبه
هوش مصنوعی: بگو به خواهرت که تو را چه گناهی بود که به ناحق و بیدلیل گرفتار شدهای و هر بیخبر و نادانی تو را به چنگ آورده است.
نبود قاتلت از قتل تو مگر آگه
غرص تویی ز وجود جهانیان ورنه
هوش مصنوعی: خودت را به خاطر وجود دیگران، دلیل اصلی کشته شدنت قرار نده. اگر اطلاعی از وجود خودت نداری، پس چرا به وجود دیگران اهمیت میدهی؟
«لما یکون فیالکون کاتن لولاک»
هوش مصنوعی: اگر تو در این جهان نبودي، هیچ چیز وجود نمیداشت.
تویی که بود در آغوش مصطفات مکان
تویی شد ز وجودت بنای کون و مکان
هوش مصنوعی: تو هستی کسی که در آغوش پیامبر، وجودت موجب خلق جهان و مکان شده است.
تویی که نوح نجی را رهاندی از طوفان
تو مهر مشرق جانی به غرب جسم نهان
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که نوح، پیامبر الهی، را در زمان طوفان نجات دادی و عشق تو مانند نوری است که جان را در غربت جسم پنهان میسازد.
تو در گوهر پاکی فتاده در دل خاک
هوش مصنوعی: تو به مانند یک گوهر با ارزش هستی که در دل خاک پنهان شدهای.
تویی که بر همه شاهان و سروران شاهی
تویی که بر فلک عزت و علا ماهی
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که بر تمام پادشاهان و بزرگان برتری. تو همچون ماهی در آسمانِ عزت و عظمت میدرخشی.
سبب ز چیست که مقتول تیغ بدخواهی
تویی که آیینه ذات پاک اللهی
هوش مصنوعی: علت چیست که قربانی خنجر کینه تو هستی، در حالی که تو همان آیینه وجود پاک خداوندی؟
ولی چه سود که هستی ذلیل هر ناپاک
هوش مصنوعی: اما چه فایدهای دارد که وجود هر کسی که ناپاک است، در پستی و ذلت باشد؟
بپای خیز برادر که لشگر عدوان
نمود اهل و عیالت اسیر و سرگردان
هوش مصنوعی: برادر، آماده باش چون دشمنان به ما حمله کردهاند و خانوادهات در خطر گرفتار و سرگردان شدهاند.
یکی است تشنه آب و یکی گرسنه نان
همه ز قتل تو شادند و خرم و خندان
هوش مصنوعی: یک نفر به آب نیاز دارد و دیگری به نان. اما همه از قتل تو خوشحال و شادماناند.
تو از برای چه درخاک خفته غمناک
هوش مصنوعی: تو به چه دلیل در خاک خوابیدهای و غمگینی؟
ربود شد شهادت عجب ز دست تو دل
که گشتی این همه بر قتل خویشتن مایل
هوش مصنوعی: شهادت و گواهی خانه از دل تو ربوده شد، چه شگفت که تو اینقدر به کشتن خود تمایل پیدا کردهای.
نموده بر دل ما لشگر غمت منزل
همه جهان به تو گریان و تو ز خود غافل
هوش مصنوعی: غم تو بر دل ما همچون لشکری اردو زده است و همهی جهان به خاطر تو بیتابی میکنند، در حالی که تو از حال ما بیخبر هستی.
همه ز غفلت تو خائفند و تو بیمناک
هوش مصنوعی: همه از بیتوجهی و غفلت تو نگران و ترسیدهاند، اما تو خودت در ترس و نگرانی هستی.
ز گردش فلک کجروش کنم فریاد
که در زمانه ز دست کسی گره نگشاد
هوش مصنوعی: از چرخش زمان و سرنوشت شکایت میکنم، چرا که در این دنیا هیچ کس نتوانسته است به من کمکی کند و گرهای از کارم باز کند.
مشو ز بیش و کم دهر (صامتا) دلشاد
اگرچه مغربی آئی ز کائنات آزاد
هوش مصنوعی: در زندگی به کم و زیاد آن دلخوش نباش، حتی اگر از سمت غرب بیایی و از همه چیز آزاد باشی.
به یک قدم بتوانی شد از سمک به سماک
هوش مصنوعی: با یک قدم، میتوانی از جایگاه پایین به مرتبهای بلند و والا دست یابی.