شمارهٔ ۱ - کتاب التضمین والمصائب
گفت شاه تشنهکامان بر سر میدان عشق
بر سر بازار جانبازان منم سلطان عشق
وه چه خوش لذت بود در باده رخشان عشق
بس که بنشسته است تا پر بر تنم پیکان عشق
طایر پران شدم از طایر پران عشق
هر که را نبود هوای درگه جانان بسر
هرگز از معشوقه جانی نگردد با خبر
نیست این فیض شهادت لایق هر بیبصر
گوشه ابروی معوقت نیاید درنظر
تا نریزد خونت از شمشیر خون افشان عشق
تا نگردی آشنا رویت ز خون ترکی شود
روی نامحرم قرین روی دلبر کی شود
جسم نالایق فراز تخت و افسر کی شود
توده خاکسترت گوگرد احمر کی شود
تا نسوزد پیکرت در آتش سوزان عشق
صبر و طاقتپیشه کن ای زینب حسرت نصیب
بعد قتلم چون بمانی اندر این صحرا غریب
عازم کوی لقایم نیست هنگام شکیب
یا که لب را تر کنم از باده وصل حبیب
یا که سر راه میگذارم برسر پیمان عشق
هاتفی میگفت از نزد خدای ذوالمنن
کای قتیل تیغ عدوان باد و صد جور و محن
نیستی آگه چه مقصود است از جان باختن
سر سرگردانی خود را نخواهی یافتن
یا نگردد تارکت گوی خم چوگان عشق
گفت (صامت) از غم دل کس هم آوازم نشد
سبل خونین شرمسار از چهره زردم نشد
دلبر آگه از درون درد پردرم نشد
از طبیبان هم فروغی چاره دردم نشد
جان من بر لب رسد از درد بیدرمان عشق
گفت (صامت) از غم دل کس هم آوازم نشد
سیل خوننین شرمسار از چهره زردم ند
دلبر آگه از درون درد پردردم نشد
از طبیبان هم فروغی چاره دردم نشد
جان من برلب رسید از درد بیدرمان عشق
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفت شاه تشنهکامان بر سر میدان عشق
بر سر بازار جانبازان منم سلطان عشق
هوش مصنوعی: شاه عشق در میدان نبرد، به تشنهکامان میگوید که من در این بازار دلیران، پادشاه عشق هستم.
وه چه خوش لذت بود در باده رخشان عشق
بس که بنشسته است تا پر بر تنم پیکان عشق
هوش مصنوعی: چه لذتی دارد نوشیدن این شراب زیبا و روشن عشق، به حدی که زخمهای عشق بر تنم نشسته و به من تعلّق دارند.
طایر پران شدم از طایر پران عشق
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق به او به اوج و آزادی رسیدم.
هر که را نبود هوای درگه جانان بسر
هرگز از معشوقه جانی نگردد با خبر
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش در انتظار محبوب نیست، هرگز از عشق و جانان خود خبری نخواهد داشت.
نیست این فیض شهادت لایق هر بیبصر
گوشه ابروی معوقت نیاید درنظر
هوش مصنوعی: این نعمت شهادت برای هر کسی مناسب نیست. کسی که بینا نیست و درک ندارد، نمیتواند زیبایی و عمق این مفهوم را ببیند.
تا نریزد خونت از شمشیر خون افشان عشق
هوش مصنوعی: تا زمانی که عشق به تو آسیب نرساند و خونت به زمین نریزد، نباید نگران باشی.
تا نگردی آشنا رویت ز خون ترکی شود
روی نامحرم قرین روی دلبر کی شود
هوش مصنوعی: تا زمانی که با کسی آشنا نشوی، چهرهات از خون و غم به سرخی میزند و هیچگاه نزدیک شدن به دلبر و معشوق ممکن نخواهد بود.
جسم نالایق فراز تخت و افسر کی شود
توده خاکسترت گوگرد احمر کی شود
هوش مصنوعی: جسم نازک و ناتوان هرگز نمیتواند بر روی تخت و تاج بایستد. خاک بیارزش و ناچیز هرگز به چیزی باارزش تبدیل نخواهد شد.
تا نسوزد پیکرت در آتش سوزان عشق
هوش مصنوعی: تا وقتی که قلبت به عشق میتپد و احساسات شدید را تجربه میکند، نمیتوانی از گرما و شدت آن رهایی یابی.
صبر و طاقتپیشه کن ای زینب حسرت نصیب
بعد قتلم چون بمانی اندر این صحرا غریب
هوش مصنوعی: ای زینب، صبر و شکیبایی کن؛ وقتی من کشته شوم، تو چگونه در این بیابان غریب خواهی ماند؟ حسرتی که نصیب تو خواهد شد، خیلی دردناک است.
عازم کوی لقایم نیست هنگام شکیب
یا که لب را تر کنم از باده وصل حبیب
هوش مصنوعی: من در سفر به سوی محبوبم، دیگر وقتم برای صبر کردن نیست؛ یا اینکه باید به نوشیدن شراب وصال محبوب بپردازم.
یا که سر راه میگذارم برسر پیمان عشق
هوش مصنوعی: من یا در مسیر عشقم با عشق پیمان میبندم.
هاتفی میگفت از نزد خدای ذوالمنن
کای قتیل تیغ عدوان باد و صد جور و محن
هوش مصنوعی: هاتفی به ما پیام میدهد از جانب خداوند قدرتمند، که ای کشتهٔ ظلم و ستم، تو با انواع سختیها و دردها مواجه شدهای.
نیستی آگه چه مقصود است از جان باختن
سر سرگردانی خود را نخواهی یافتن
هوش مصنوعی: اگر از معنای زندگی و هدف جانباختن آگاه نباشی، هرگز به آرامش و فراوانی که دنبالش هستی نخواهی رسید.
یا نگردد تارکت گوی خم چوگان عشق
هوش مصنوعی: اگر عشق را جدی نگیری، ممکن است به هدف نرسی.
گفت (صامت) از غم دل کس هم آوازم نشد
سبل خونین شرمسار از چهره زردم نشد
هوش مصنوعی: صامت بیان میکند که در درد و غم خود نتوانسته با کسی همصدا شود و هیچکس او را درک نکرده است. او از اینکه خون دلش را در چهره زردش نمیتوان به نمایش بگذارد، شرمنده است.
دلبر آگه از درون درد پردرم نشد
از طبیبان هم فروغی چاره دردم نشد
هوش مصنوعی: محبوب من از درد و رنجی که در دل دارم باخبر نیست و هیچ یک از پزشکان هم نتوانستهاند برای این درد من درمانی پیدا کنند.
جان من بر لب رسد از درد بیدرمان عشق
هوش مصنوعی: دل من از شدت درد عشق به رتبهای رسیده که دیگر تاب و تحمل ندارم.
گفت (صامت) از غم دل کس هم آوازم نشد
سیل خوننین شرمسار از چهره زردم ند
هوش مصنوعی: گفت صامت (سخنگوی خاموش) که از درد دل هیچکس با من همدرد نشد. سیل اشکهای خونینم باعث خجالت از چهره زردم شده است.
دلبر آگه از درون درد پردردم نشد
از طبیبان هم فروغی چاره دردم نشد
هوش مصنوعی: عشقم از حال و روز غمگین و دردم آگاه است، اما هیچ یک از پزشکان نتوانستند به من کمک کنند و دردهایم را درمان کنند.
جان من برلب رسید از درد بیدرمان عشق
هوش مصنوعی: جانم به روزهای سخت و دردناک عشق نزدیک شده و از شدت بیتابی و اندوه، احساس میکنم که به پایان نزدیک است.