شمارهٔ ۱۲ - و برای او همچنین
یا رب نظری کن به من و چشم پر آبم
کز بیم مکافات تو اندر تب و تابم
اما کرمت برده ز دل خوف عذابم
چندان بسر کوی خرابات خرابم
کاسوده ز اندیشه فردای حسابم
تا دام عطای تو بود بر سر راهم
گر بنده فرمانم و گر روی سیاهم
هرگز نبود جانب اعمال نگاهم
گر کار تو فضلست چه پرواز گناهم
ور شغل تو عدل است چه حال به ثوابم
چون من به بدن جامه تذویر نپوشم
آزار دلی ندهم و زهدی نفروشم
الا به ره دوستی دوست نکوشم
افسانه دوزخ همه باد است به گوشم
من ز آتش هجران تو در عین عذابم
هرچند مرا فقر به سر حد کمال است
دستم به کسی باز کی از بهر سئوالست
خاطر ز پی وصل تو سرگرم خیالست
آه سحر و اشک شبم شاهد حالست
کز یاد رخ و زلف تو در آتش و آیم
نایافتم از بیخبری راحت جان را
کندم ز بدن پیرهن شک و گمان را
انداختم از سر هوس کون و مکان را
نخجیر نمودم همه شیران جهان را
تا آهوی چشمت سگ خود کرد خطابم
پنداشتم اول که زبون کرد مرا عشق
چون یافتم از خویش برون کرد مرا عشق
تا برد مرا سلسله موی تو تابم
روزی که دلم جلوه خوبان جهان دید
ز آن جلوه عیان پرتو آن روی نهان دید
آن را که نظر در طلبش بود همان دید
گفتم که به شب چشمه خورشید توان دید
گفت ار بگشایند شبی بند نقابم
ای پیش رو مردم آزاد فروغی
بنیاد محبت ز تو آباد فروغی
جسته ز تو (صامت) ره ارشاد فروغی
از تنگی دل هر چه زدم داد فروغی
یک بار نداد آن مه بیباک جوابم
شمارهٔ ۱۱ - و برای او همچنین: ساقی بیا که دلبرم امروز در بر استشمارهٔ ۱۳ - همچنین: به سر کوی تو با حال تباه آمدهایم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یا رب نظری کن به من و چشم پر آبم
کز بیم مکافات تو اندر تب و تابم
هوش مصنوعی: ای خدا، به من نگاهی کن و به چشمان پر از اشک من توجهی داشته باش، زیرا من از ترس عواقب اعمال خود در نگرانی و اضطراب به سر میبرم.
اما کرمت برده ز دل خوف عذابم
چندان بسر کوی خرابات خرابم
هوش مصنوعی: اما بخشش تو باعث شده که من دیگر از عذاب الهی وحشت نداشته باشم، به حدی که در مسیر خراباتی، که عیش و مستی در آن جاری است، دلم آرام شده است.
کاسوده ز اندیشه فردای حسابم
هوش مصنوعی: من از فکر کردن به حساب و کتاب فردا ناراحتم و مضطربم.
تا دام عطای تو بود بر سر راهم
گر بنده فرمانم و گر روی سیاهم
هوش مصنوعی: تا زمانی که نعمت و بخشش تو بر سر راهم باشد، چه فرقی میکند که من بندهی تو باشم یا چهرهام سیاه باشد؟
هرگز نبود جانب اعمال نگاهم
گر کار تو فضلست چه پرواز گناهم
هوش مصنوعی: هرگز به اعمال خودم نگاه نکردم؛ اگر کار تو نعمت و فضل است، پس گناهان من چگونه میتواند مرا به بلندی ببرد؟
ور شغل تو عدل است چه حال به ثوابم
هوش مصنوعی: اگر کار تو عدالت باشد، حال من به پاداش آن خوش است.
چون من به بدن جامه تذویر نپوشم
آزار دلی ندهم و زهدی نفروشم
هوش مصنوعی: زمانی که من به ظاهر خود تظاهر نکنم و پوششی از نفاق بر تن نزنم، به هیچ دلی آسیبی نمیزنم و از دیانت و تقوی خود چشمپوشی نمیکنم.
الا به ره دوستی دوست نکوشم
افسانه دوزخ همه باد است به گوشم
هوش مصنوعی: تنها در مسیر دوستی تلاش میکنم و چه بسا که داستانهای هولناک دوزخ فقط به گوشم میرسد و برایم اهمیت ندارد.
من ز آتش هجران تو در عین عذابم
هوش مصنوعی: من از دوری تو در حالتی دردناک و سوزان هستم.
هرچند مرا فقر به سر حد کمال است
دستم به کسی باز کی از بهر سئوالست
هوش مصنوعی: هرچند که بسیار فقیر و نیازمند هستم، اما دستم از دیگران کمک نمیطلبد و از آنها سوالی نمیکنم.
خاطر ز پی وصل تو سرگرم خیالست
آه سحر و اشک شبم شاهد حالست
هوش مصنوعی: دل من به یاد وصالت مشغول خیالهای شیرین است و صبحهای زود با اشکهای شب، بر حال من شاهد و ناظر است.
کز یاد رخ و زلف تو در آتش و آیم
هوش مصنوعی: من به خاطر یاد تو و زیباییات در آتش عشق میسوزم و به طریقی به تو نزدیک میشوم.
نایافتم از بیخبری راحت جان را
کندم ز بدن پیرهن شک و گمان را
هوش مصنوعی: به دلیل عدم آگاهی و بیخبریام، نتوانستم آرامش روح را پیدا کنم و به همین خاطر، با شک و تردید، از پیکرم جدا شدم.
انداختم از سر هوس کون و مکان را
نخجیر نمودم همه شیران جهان را
هوش مصنوعی: به خاطر هوس و تمایل، به جستجوی دنیا و همه مکانها پرداختم و در این راه، همگان را تحت کنترل خود درآوردم.
تا آهوی چشمت سگ خود کرد خطابم
هوش مصنوعی: چشمهای تو به قدری زیبا و دلانگیز است که مرا به سوی خود جلب کرده و مرا مانند سگی به دنبال خودش میکشاند.
پنداشتم اول که زبون کرد مرا عشق
چون یافتم از خویش برون کرد مرا عشق
هوش مصنوعی: در ابتدا فکر کردم عشق من را به زبان آورد و بیانگر احساساتم شد، اما وقتی به عمق وجودم نگاه کردم، متوجه شدم که عشق مرا از خودم بیرون کشید و به حقیقت وجودی دیگری رساند.
تا برد مرا سلسله موی تو تابم
هوش مصنوعی: من تا جایی که میتوانم تحت تاثیر زیبایی و جذابیت موهای تو قرار گرفتهام.
روزی که دلم جلوه خوبان جهان دید
ز آن جلوه عیان پرتو آن روی نهان دید
هوش مصنوعی: روزی که دلم زیباییهای دنیا را دید، از آن زیبایی آشکار، نور چهره پنهان را مشاهده کردم.
آن را که نظر در طلبش بود همان دید
گفتم که به شب چشمه خورشید توان دید
هوش مصنوعی: هر کسی که در جستوجوی چیزی باشد، آن را خواهد دید. به او گفتم که میتوان در شب هم نشانههای روشنی را مشاهده کرد، مانند دیدن چشمه خورشید.
گفت ار بگشایند شبی بند نقابم
هوش مصنوعی: اگر شبی پردهی پوشش من را کنار بزنند و مرا آشکار کنند، گفته است.
ای پیش رو مردم آزاد فروغی
بنیاد محبت ز تو آباد فروغی
هوش مصنوعی: ای مردم آزاد! ای همواره پیشرو و راهنما، عشق و محبت از تو به وجود آمده و این عشق زندگی و پایداری را به همراه دارد.
جسته ز تو (صامت) ره ارشاد فروغی
از تنگی دل هر چه زدم داد فروغی
هوش مصنوعی: من برای رسیدن به راهنمایی و روشنایی از جانب تو، به خاطر تنگی دل و ناراحتیهای خود، هر چه توانستم فریاد زدم.
یک بار نداد آن مه بیباک جوابم
هوش مصنوعی: یکی از ویژگیهای آن زن بیپروا این است که هرگز به من پاسخی نداد.