گنجور

شمارهٔ ۱۱ - و برای او همچنین

ساقی بیا که دلبرم امروز در بر است
می دهد که عشرت دو جهانم میسر است
شام غمم به صبح سعادت برابر است
بر دستم آن شبی که سر زلف دلبر است
حقا که از هزار شب قدر بهتر است
آن را که بار منت یاری به دوش نیست
در نزد عقل صاحب ادراک و هوش نیست
خوش‌تر ز ذکر نام تو حرفی به گوش نیست
حاجت به مشک و عنبر و عنبر فروش نیست
از زلف مشک‌بار تو عالم معطر است
ای طره نو فتنه و بالای تو بلا
سروچگل غعزال ختن آهوی ختا
پرده ز رخ بنه گره از زلف برگشا
با کاروان هند بگو ای صبا میا
کانجا که این لیست چه حاجت به شکر است
روزی که شد خیال بکوی تو رهبرم
افکند آرزوی کم و بیش از سرم
از همتت به عین گدایی توانگرم
در انتظار آنکه در آئی تو از درم
چشم بسان حلقه شب و روز بر در است
تا چند مرغ جان به نفس بال و پر زند
هر لحظه نقش تازه و رنگ دگر زند
تا کی گل از وصال تو آخر بسر زند
خورشید اگر مقابل روی تو سر زند
روشن شود به خلق که از ذره کمتر است
تا جلوه جمال تو از بهر سرنوشت
روز ازل نمود تجلی به خوب و زشت
آن یک طریق کعبه گرفت و یکی کنشت
هر کس که دید قدر تو را گفت در بهشت
آن باغ دلگشاست که اینش صنوبر است
تا پی بباغ عارض تو برده است خلد
چشمش به انتظار تو اندر ره است خلد
با آنکه نور چشم گدا و شه است خلد
از گلشن وصال تو یک غنچه است خلد
وز باده جلال تو یک قطره کوثر است
روزی که مرغ جان پرد از آشیان تن
جادر بهشت قرب تو جوید نه در چمن
(صامت) بمخوان حدیث جنان را به گوش من
واعظ دیگر ز روضه رضوان مکن سخن
(ما را وصال دوست ز فردوس خوشتر است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقی بیا که دلبرم امروز در بر است
می دهد که عشرت دو جهانم میسر است
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیا که محبوبم امروز در کنارم است و به من می‌چشد که لذت زندگی‌ام فراهم شده است.
شام غمم به صبح سعادت برابر است
بر دستم آن شبی که سر زلف دلبر است
هوش مصنوعی: شام غم من با صبح خوشبختی یکی است، زیرا در دستانم آن شبی قرار دارد که موی دلبرم را در دست دارم.
حقا که از هزار شب قدر بهتر است
هوش مصنوعی: واقعاً شب قدر از هزار شب دیگر بهتر و ارزشمندتر است.
آن را که بار منت یاری به دوش نیست
در نزد عقل صاحب ادراک و هوش نیست
هوش مصنوعی: کسی که نتواند بار مسؤولیت و کمک دیگران را تحمل کند، در نظر افراد باهوش و آگاه، شخص خردمندی نیست.
خوش‌تر ز ذکر نام تو حرفی به گوش نیست
حاجت به مشک و عنبر و عنبر فروش نیست
هوش مصنوعی: هیچ صدایی خوش‌تر از نام تو نیست و نیازی به عطرها و فروشندگان عطر نیست.
از زلف مشک‌بار تو عالم معطر است
هوش مصنوعی: عطر دل‌انگیز زلف‌های تو، جهان را خوشبو کرده است.
ای طره نو فتنه و بالای تو بلا
سروچگل غعزال ختن آهوی ختا
هوش مصنوعی: ای موی پرچین و فریبنده‌ات باعث زحمت و بلاست، مانند سرو و گل سرخ که در سرزمین ختنه می‌رویند و چوپان‌های ختا را به شیدایی می‌کشند.
پرده ز رخ بنه گره از زلف برگشا
با کاروان هند بگو ای صبا میا
هوش مصنوعی: پرده را از چهره‌ات کنار بزن و گره موهایت را باز کن. به باد صبا بگو که به کاروان هند نرود.
کانجا که این لیست چه حاجت به شکر است
هوش مصنوعی: آنجا که این عشق وجود دارد، نیازی به شکرگزاری نیست.
روزی که شد خیال بکوی تو رهبرم
افکند آرزوی کم و بیش از سرم
هوش مصنوعی: روزی که به یاد تو افتادم، تمام آرزوهایم، چه زیاد و چه کم، از سرم پریشان شدند.
از همتت به عین گدایی توانگرم
در انتظار آنکه در آئی تو از درم
هوش مصنوعی: از تلاش و کوشش تو به دارایی می‌رسم و در انتظارم که تو از دروازه‌ام بیایی.
چشم بسان حلقه شب و روز بر در است
هوش مصنوعی: چشم مانند دایره‌ای است که دائماً به دور و بر خود در حال گردش است و به تماشای وقایع روز و شب می‌پردازد.
تا چند مرغ جان به نفس بال و پر زند
هر لحظه نقش تازه و رنگ دگر زند
هوش مصنوعی: تا چه زمانی این پرنده‌ی جان به نفس خود پر و بال می‌زند و هر لحظه نقشی نو و رنگی تازه به وجود می‌آورد؟
تا کی گل از وصال تو آخر بسر زند
خورشید اگر مقابل روی تو سر زند
هوش مصنوعی: تا کی باید گل از نزدیکی تو شاداب باشد؟ وقتی خورشید هم اگر در برابر چهره‌ات قرار گیرد، به تو نمی‌رسد.
روشن شود به خلق که از ذره کمتر است
هوش مصنوعی: به زودی برای مردم روشن می‌شود که چیزی که به نظر کوچک و ناچیز می‌رسد، در واقع از آن نیز کمتر و بی‌اهمیت‌تر است.
تا جلوه جمال تو از بهر سرنوشت
روز ازل نمود تجلی به خوب و زشت
هوش مصنوعی: جلوه زیبا و خوشایند تو از ابتدا و در سرنوشت انسانی، سبب شده که زیبایی و زشتی در دنیا خود را نشان دهند.
آن یک طریق کعبه گرفت و یکی کنشت
هر کس که دید قدر تو را گفت در بهشت
هوش مصنوعی: هر کس که ارزش تو را فهمید و شناخت، به دو راه رفت: یکی راه کعبه که نماد دیانت و حق است و دیگری کنشت که نماد مذهب دیگر. این نشان‌دهنده‌ی آن است که درک درست از جایگاه تو، افراد را به مسیرهای نیک هدایت می‌کند و نشان‌دهنده‌ی برتری و بها دادن به شخصیت توست.
آن باغ دلگشاست که اینش صنوبر است
هوش مصنوعی: این باغی است که بسیار دلنشین و خوشایند است و در آن درختان صنوبر به زیبایی ایستاده‌اند.
تا پی بباغ عارض تو برده است خلد
چشمش به انتظار تو اندر ره است خلد
هوش مصنوعی: چشم کسی که به باغ زیبایی صورت تو رفته، در انتظار تو همچنان در راه است.
با آنکه نور چشم گدا و شه است خلد
از گلشن وصال تو یک غنچه است خلد
هوش مصنوعی: با اینکه تو نور چشمان گدا و پادشاهی، اما بهشت در مقایسه با وصالت، تنها یک غنچه گل است.
وز باده جلال تو یک قطره کوثر است
هوش مصنوعی: از شراب عظمت و زیبایی تو، یک قطره معادل کوثر است.
روزی که مرغ جان پرد از آشیان تن
جادر بهشت قرب تو جوید نه در چمن
هوش مصنوعی: روزی که روح انسان از بدن جدا می‌شود، در آن زمان ما به دنبال نزدیک‌ترین و بهترین مقام، یعنی بهشت قرب تو خواهیم بود و نه در باغ و چمن‌های دنیا.
(صامت) بمخوان حدیث جنان را به گوش من
واعظ دیگر ز روضه رضوان مکن سخن
هوش مصنوعی: ای واعظ، دیگر از بهشت و نعمت‌های آن برایم نگو، چرا که به چیزهایی که در دل دارم و به من مربوط است، گوش نمی‌دهم.
(ما را وصال دوست ز فردوس خوشتر است
هوش مصنوعی: وصال دوست برای ما از هر گونه بهشت و نعمت‌های آن خوشایندتر است.