شمارهٔ ۴۳ - دفن اجساد شهدا
از سموم ظلم اعوان یزید
چون خزان بر گلشن یاسین رسید
سبز خطان را ز پیکان هلاک
شد بدن چون پرده گل چاکچاک
کربلا گردید چون خاک تتار
از خط مشگین خوبان مشکبار
هر کف خاکش به سان مادری
در بغل بگرفته جسم بیسری
خاک و خون جسم شهیدان تن به تن
کرده مستغنی ز کافور و کفن
سوی کوفه با سپاه تیرهبخت
عترت میر حرم بستند رخت
کرد مدفون ابن سعد بیحیا
جسم مقتولان اولاد زنا
مانده عریان تا سه روز اندر زمین
جسم پاک سبط خیرالمرسلین
جز طیور و وحشیان در آن دیار
بر سر وی کسی نمیکردی گذار
چند تن از اعراب در آن بادیه
بود ساکن در زمین ماریه
تا سپارند آن بدنها را به خاک
داشتند از لشگر کفار باک
چند زن از آن قبیله با خروش
بیل بگرفتند چون مردان به دوش
طعنه زن بر مردهای خویشتن
کی به روز مردمی کمتر ز زن
گر شما را نیست شرم از مصطفی
هست ما را خجلت از خیرالنسا
آن شما و در پی تیمار جان
ما گذشتیم از سر جان و جهان
چون شما بستید چشم از ننگ و نام
الفت ما با شما باشد حرام
غیرت آن چند زن آمد سبب
از پی تحریک مردان عرب
بهر دفن کشتگان با اشک و آه
آمدند اندر کنار قتلگاه
لیک از آنجا کان جسدها را به تن
دست و سر بر جا نبود اندر بدن
نی پدر را بود فرقی از پسر
نی ز سر دار و نه از لشگر خبر
بهر کشف ححال از بالا و پست
جانب یزدان برآوردند دست
ناگهان مانند خورشید از افق
بست نوری اندر آن صحرا تتق
از میان لمعه نور آشکار
گشت رخشان گوهر گلگون سوار
ظاهر از خورشید رویش در نقاب
معنی (حتی تورات بالحجاب)
آمد و در نزد ایشان ایستاد
غنچه معجز نما را برگشاد
کی به گردابتحیر ماندگان
پشت پا بر ماسوی افشاندگان
گر شما را زین شهیدان هست شک
میشناسم جمله را با من یک به یک
پس به امر آن شه گردون خدم
طوف کردند اندر آن رشک حرم
نعش انصار شه دین را تمام
دفن بنمودند اندر یک مقام
چون ز انصار حسین پرداختند
بار دیگر در بیابان تاختند
گوهری پا تا به سر غلطان به خون
از نجوم آسمان زخمش فزون
آن سوار آن ماه پیکر را چو دید
از دل پردرد آهی بر کشید
گفت باشد این جوان غم نصیب
مایه امید لیلای غریب
این بود آن نوجوان مه جبین
کوفتاده چون ز زین اندر زمین
صبر و تاب عمه را گم کرده است
قد رعنای حسین خم کرده است
این شبیه جد خود پیغمبر است
هیجده ساله علی اکبر است
حالیا نبود مجال دفن او
دیگران را کرد باید جستجو
گردشی کردند آوردند باز
پر پیکان بر تنی چون شاهباز
پیکری صد پاره همچون آفتاب
دست و پایش هر دو اندر خون خضاب
آن جوان از سوز دل آهی کشید
جامه بیطاقتی بر تن درید
گفت باشد این جوان ممتحن
قاسم داماد فرزند حسن
بعد دفن قاسم نسرین عذار
گردشی کردند در آن کارزار
همچو خضر اندر لب عین الحیات
پیکری جستند در جنب فرات
داده بیدستی بار کانش شکست
اوفتاده در کنارش هر دو دست
خانه زنبور گشته پیکرش
قطعهقطعه گشته از پا تا سرش
آمدند اندر بر آن مقتدا
کای تمام گمرهان را رهنما
یک شهیدی دورتر جان داده است
در لب شط فرات افتاده است
گشته از بیداد قوم بنیتمیز
قطعه قطعه پاره پاره ریز ریز
نیست ممکن از زمین برداشتن
هم نشاید آنچنان بگذاشتن
شد روان آن خسرو گردون وقار
سوی شط گریان چو ابر نوبهار
کرد آن صد پاره تن را چون نظر
اوفتاده از پا و دستی زد بسر
گفت این مظلوم مقطوع الیدین
هست سقا و علمدار حسین
این بود آن کس که بنهاده به راه
چشم اطفال حسین در خیمهگاه
هست عباس آن که شاه خون جگر
دست بگرفت از فرقش بر کمر
پس به صد افغان و قلب دردناک
در مکان خود سپردش به خاک
تا دو نوبت آن سوار نیکخو
گفت بنمائید از نو جستجو
هر چه کردند اندر آن خونخوار دشت
همچو صید کوهساری سیر و گشت
کس نشانی اندر آن صحرا ندید
از شهیدان پیکری بر جا ندید
آخر اندر قتلگه شد جلوهگر
تلی از زوبین و خنجر در نظر
خون و خاکی پس به هم آمیخته
سنگ بسیاری در آنجا ریخته
پاره جسمی همچو قرآن مبین
نقش بگرفته است بر لوح زمین
چشم حق بین آن سوار از هم گشود
دستها بر سینه گردن کج نمود
عرض کرد ای شاه بیسرالسلام
زیب آغوش پیمبر السلام
السلام ای مرهم داغ بتول
السلام ای قره العین رسول
پس به یاران گفت کاین صد پاره تن
کفن و دفن وی بوده مخصوص من
با دو دست خویش آن جسم لطیف
جمع کرد از روی آن خاک شریف
تیرهای ظلم کز شصت عدو
بر تن وی بود تا پر مو به مو
جمله را بیرون نمود از پیکرش
در ردا پیچید جسم اطهرش
در بغل بگرفت جان پاک را
دا د زینت از قدومش خاک را
اکبرش را هم به تسکین دلش
داد در پایین پایش منزلش
خواست برگردد سوار از آن مکان
عرض کردند ای امیر لامکان
گرچه ما را نیست چشم حقشناس
تا شناسد شاه را در هر لباس
در نقاب ای آفتاب از چیستی؟
بازگو ای مظهر حق کیستی؟
برگرفت آن ماهرو از رخ نقاب
گشت مهری ظاهر از زیر حجاب
یافتند آن شیعیان شاه دین
کان جگر خون هست زین العابدین
نیست یارای نوشتن خامه را
مختصر کن (صامت) این هنگامه را
شمارهٔ ۴۲ - واقعه شب عاشوراء: شام عاشورا چو آن موج بلاشمارهٔ ۴۴ - در بیان افتادن چهار دست: چاردست ای شیعیان پاکزاد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از سموم ظلم اعوان یزید
چون خزان بر گلشن یاسین رسید
هوش مصنوعی: بیت به توصیف اثرات منفی و ویرانگر ظلم و ستم یزید و پیروان او میپردازد. در اینجا، اشاره شده است که ظلم آنها به اندازهای شدید است که مانند سمومِ مهلکی به سرزمین پاک و دلنواز یاسین آسیب میزند و به فضای زندگی سردی و خشکی میآورد. در واقع، این ظلم موجب خشکی و نابودی جمال و زیباییریزی میشود که نماد سرزندگی و امید بوده است.
سبز خطان را ز پیکان هلاک
شد بدن چون پرده گل چاکچاک
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف وضعیت جسمانی فردی میپردازد که به دلیل تیر و تهاجم دچار آسیب شده است. او اشاره میکند که این آسیب، مانند نمایشی از یک گل در حال چاک خوردن و آسیب دیدن است. به طور کلی، تصویر سازی از ظرافت و fragility در مقابل آسیب و خطر را به نمایش میگذارد.
کربلا گردید چون خاک تتار
از خط مشگین خوبان مشکبار
هوش مصنوعی: کربلا مانند خاکی شده است که در اثر حجوم و تخریب، تحت تأثیر زیباییها و محبتهای دلنشین قرار گرفته است.
هر کف خاکش به سان مادری
در بغل بگرفته جسم بیسری
هوش مصنوعی: هر تکه از خاکش مانند مادری است که بدنی بیسَر را در آغوش گرفته است.
خاک و خون جسم شهیدان تن به تن
کرده مستغنی ز کافور و کفن
هوش مصنوعی: جسم شهیدان در خاک و خون آغشته شده، به گونهای که دیگر نیازی به کافور و کفن ندارند.
سوی کوفه با سپاه تیرهبخت
عترت میر حرم بستند رخت
هوش مصنوعی: به سوی کوفه، سپاه بدبختی که از نسل پیامبر است، به راه افتاد تا برای سفر آماده شود.
کرد مدفون ابن سعد بیحیا
جسم مقتولان اولاد زنا
هوش مصنوعی: ابن سعد، بیشرم و حیا، بدن کشتهشدگان فرزندان زنا را به خاک سپرد.
مانده عریان تا سه روز اندر زمین
جسم پاک سبط خیرالمرسلین
هوش مصنوعی: بدن پاک و مطهر فرزند خوبترین پیامآور، به مدت سه روز در زمین به حالت عریان باقی ماند.
جز طیور و وحشیان در آن دیار
بر سر وی کسی نمیکردی گذار
هوش مصنوعی: در آن سرزمین جز پرندگان و حیوانات وحشی، هیچ انسانی بر سر او نمیگذشت و به او توجه نمیکرد.
چند تن از اعراب در آن بادیه
بود ساکن در زمین ماریه
هوش مصنوعی: تعدادی از اعراب در آن منطقه بیابانی زندگی میکردند و در زمین ماریه سکونت داشتند.
تا سپارند آن بدنها را به خاک
داشتند از لشگر کفار باک
هوش مصنوعی: آنها تا زمانی که بدنها را به خاک بسپارند، از لشکر دشمن هراسی نداشتند.
چند زن از آن قبیله با خروش
بیل بگرفتند چون مردان به دوش
هوش مصنوعی: زنان آن قبیله با قدرت و شجاعت بیل را به دوش گرفتند همانند مردان، و با صدای بلند به کار پرداختهاند.
طعنه زن بر مردهای خویشتن
کی به روز مردمی کمتر ز زن
هوش مصنوعی: زنان همواره به مردان خود انتقاد میکنند، اما این انتقادات در روزهای عادی از خودشان کمتر به چشم میآید.
گر شما را نیست شرم از مصطفی
هست ما را خجلت از خیرالنسا
هوش مصنوعی: اگر شما از پیامبر بزرگوار شرمنده نیستید، ما از بهترین زنان جهان خجالت میکشیم.
آن شما و در پی تیمار جان
ما گذشتیم از سر جان و جهان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شما در پی آرامش و مراقبت از روح و جان ما هستید و ما با تمام وجود از چیزهای مادی و دنیوی خود گذشتیم.
چون شما بستید چشم از ننگ و نام
الفت ما با شما باشد حرام
هوش مصنوعی: زمانی که شما نسبت به عیب و آبروی خود بیتوجهی کردهاید، دوستی و محبت ما با شما دیگر ممکن نیست.
غیرت آن چند زن آمد سبب
از پی تحریک مردان عرب
هوش مصنوعی: غیرت و حس غیرت آن چند زن باعث شد که مردان عرب به تحریک وادار شوند.
بهر دفن کشتگان با اشک و آه
آمدند اندر کنار قتلگاه
هوش مصنوعی: برای دفن کشتهشدگان، مردم با گریه و ناله به محل قتلعام آمدند.
لیک از آنجا کان جسدها را به تن
دست و سر بر جا نبود اندر بدن
هوش مصنوعی: اما از آنجا که دیگر اجسام نمیتوانند دست و سر را در بدن نگه دارند، ناپدید میشوند.
نی پدر را بود فرقی از پسر
نی ز سر دار و نه از لشگر خبر
هوش مصنوعی: نی هیچ تفاوتی میان پدر و پسر نیست؛ نه از نظر مقام اجتماعی و نه از نظر قدرت نظامی خبر داریم.
بهر کشف ححال از بالا و پست
جانب یزدان برآوردند دست
هوش مصنوعی: برای درک حالاتی که در زندگی بالا و پایین وجود دارد، از جانب خداوند، تلاش و استمداد صورت گرفته است.
ناگهان مانند خورشید از افق
بست نوری اندر آن صحرا تتق
هوش مصنوعی: ناگهان مانند خورشید از دور، نوری در آن دشت تابید.
از میان لمعه نور آشکار
گشت رخشان گوهر گلگون سوار
هوش مصنوعی: نور درخشانی از میان تابشها پدیدار شد و چهرهای زیبا و درخشان مانند الماس گلگون ظاهر گشت.
ظاهر از خورشید رویش در نقاب
معنی (حتی تورات بالحجاب)
هوش مصنوعی: ظاهر این شخص مانند خورشیدی است که پشت نقابی پنهان شده است. حتی کتابهای مقدس نیز حجاب و پوششی بر حقایق دارند.
آمد و در نزد ایشان ایستاد
غنچه معجز نما را برگشاد
هوش مصنوعی: او وارد شد و نزد آنها ایستاد و گل کوچکی را که نشانهای از معجزه بود، شکوفا کرد.
کی به گردابتحیر ماندگان
پشت پا بر ماسوی افشاندگان
هوش مصنوعی: کی کسی در دایرهی سردرگمی و حیرت باقی میماند که بر چیزهای دیگر پشت پا بزند و به سوی حقیقت و واقعیت حرکت کند؟
گر شما را زین شهیدان هست شک
میشناسم جمله را با من یک به یک
هوش مصنوعی: اگر شما از این شهیدان و جانباختگان تردیدی دارید، من همه را بهطور جداگانه میشناسم.
پس به امر آن شه گردون خدم
طوف کردند اندر آن رشک حرم
هوش مصنوعی: پس به فرمان آن پادشاه آسمانی، بخشی از خدمتگزاران به دور آن حرم نورانی گردش کردند.
نعش انصار شه دین را تمام
دفن بنمودند اندر یک مقام
هوش مصنوعی: جسد یاران دین را به طور کامل در یک مکان دفن کردند.
چون ز انصار حسین پرداختند
بار دیگر در بیابان تاختند
هوش مصنوعی: پس از اینکه یاران حسین به او کمک کردند، دوباره در بیابان و بر روی اسبها خود به حرکت درآمدند.
گوهری پا تا به سر غلطان به خون
از نجوم آسمان زخمش فزون
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی میپردازد که فردی به شدت آسیبدیده و غمگین است. این شخص مانند یک گوهر با ارزش اما غرق در درد و رنج به نظر میرسد. زخمهای او به قدری زیاد است که نشاندهنده تأثیرات منفی و سختیهای زندگیاش است، گویی که آسمان و ستارهها هم بر او تأثیر گذاشتهاند.
آن سوار آن ماه پیکر را چو دید
از دل پردرد آهی بر کشید
هوش مصنوعی: وقتی آن سوار زیبای ماهی را دید، از دل پر دردش آهی بلند کشید.
گفت باشد این جوان غم نصیب
مایه امید لیلای غریب
هوش مصنوعی: این جوانی که گفتند، شاید غم و اندوهش به خاطر لیلای دور از دسترس باشد.
این بود آن نوجوان مه جبین
کوفتاده چون ز زین اندر زمین
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک جوان با چهرهای زیبا و خوشسیرت میپردازد که به زمین افتاده است. او در حالی که قبلاً بر فراز اسب نشسته بوده، حالا به دلیل شرایطی نامناسب زمینگیر شده است.
صبر و تاب عمه را گم کرده است
قد رعنای حسین خم کرده است
هوش مصنوعی: عمه دیگر شکیبایی و تحمل ندارد، چون زیبایی حسین باعث خمیدگی و ناراحتی او شده است.
این شبیه جد خود پیغمبر است
هیجده ساله علی اکبر است
هوش مصنوعی: این شخص شبیه جد بزرگ خود، پیامبر اسلام، است و در سن هیجده سالگی به سر میبرد و نامش علی اکبر است.
حالیا نبود مجال دفن او
دیگران را کرد باید جستجو
هوش مصنوعی: اکنون وقت آن نیست که دیگران را در مراسم خاکسپاری او فراموش کنیم؛ باید به دنبال او بگردیم.
گردشی کردند آوردند باز
پر پیکان بر تنی چون شاهباز
هوش مصنوعی: گروهی به دور هم جمع شدند و سپس دوباره آمدند، پر پیکان را بر بدنی قرار دادند که مانند شاهین است.
پیکری صد پاره همچون آفتاب
دست و پایش هر دو اندر خون خضاب
هوش مصنوعی: بدنی زخمی و پاره، مانند خورشید که دستان و پاهایش در خون رنگین شده است.
آن جوان از سوز دل آهی کشید
جامه بیطاقتی بر تن درید
هوش مصنوعی: آن جوان از غم عمیقش آهی کشید و به نشانه ناآرامی، لباسش را پاره کرد.
گفت باشد این جوان ممتحن
قاسم داماد فرزند حسن
هوش مصنوعی: جوانی به نام قاسم که به عنوان داماد و فرزند حسن شناخته میشود، در حال امتحان و آزمایش است و این موضوع مورد تأیید قرار گرفته است.
بعد دفن قاسم نسرین عذار
گردشی کردند در آن کارزار
هوش مصنوعی: پس از دفن قاسم، نسرین با چهرهای غمگین و دلbroken به دور آن میدان جنگ چرخید.
همچو خضر اندر لب عین الحیات
پیکری جستند در جنب فرات
هوش مصنوعی: مانند خضر، در کنار چشمه زندگی، صورتی را در نزدیکی رود فرات جستجو کردند.
داده بیدستی بار کانش شکست
اوفتاده در کنارش هر دو دست
هوش مصنوعی: شخصی که هیچ ابزاری در دست ندارد، بار سنگینی را به دوش میکشد و به دلیل سنگینی آن بار شکست و در کنار آن، دستهایش نیز به زمین افتادهاند.
خانه زنبور گشته پیکرش
قطعهقطعه گشته از پا تا سرش
هوش مصنوعی: زنبورها خانهاش را ویران کرده و او را به طور کامل از هم پاشیدهاند.
آمدند اندر بر آن مقتدا
کای تمام گمرهان را رهنما
هوش مصنوعی: به آن مقام والا و پیشوای بزرگ وارد شدند، ای کاملترین راهنما برای تمامی افرادی که در گمراهی به سر میبرند.
یک شهیدی دورتر جان داده است
در لب شط فرات افتاده است
هوش مصنوعی: یک شهید که در فاصلهای دور قرار دارد، جان خود را فدای میهن کرده و در کنار رود فرات به زمین افتاده است.
گشته از بیداد قوم بنیتمیز
قطعه قطعه پاره پاره ریز ریز
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و ستم قوم بنیتمیز، اوضاع به شدت خراب و نابسامان شده و همه چیز به تکههای کوچک و پراکنده تبدیل شده است.
نیست ممکن از زمین برداشتن
هم نشاید آنچنان بگذاشتن
هوش مصنوعی: نمیتوان چیزی را از زمین برداشت، همانطور که نمیتوان بهراحتی آن را گذاشت.
شد روان آن خسرو گردون وقار
سوی شط گریان چو ابر نوبهار
هوش مصنوعی: روح آن پادشاه بزرگ به سمت رودخانه حرکت کرد، مانند ابری در بهار که گریه میکند.
کرد آن صد پاره تن را چون نظر
اوفتاده از پا و دستی زد بسر
هوش مصنوعی: او با نگاهی که انداخت، آن صد پاره تن را به زمین انداخت و به سر آنها ضربهای زد.
گفت این مظلوم مقطوع الیدین
هست سقا و علمدار حسین
هوش مصنوعی: این شخص بیدست که همواره در حال خدمت و یاری است، همان سقا و علمدار حسین میباشد.
این بود آن کس که بنهاده به راه
چشم اطفال حسین در خیمهگاه
هوش مصنوعی: این فرد کسی است که به راه چشمان معصوم کودکان حسین در میدان جنگ، پایهگذار شده است.
هست عباس آن که شاه خون جگر
دست بگرفت از فرقش بر کمر
هوش مصنوعی: عباس کسی است که در میدان جنگ، با دلی پر از شجاعت و فداکاری، خون جگر را به جان خرید و جانفشانی کرد تا از سر و برش محافظت کند.
پس به صد افغان و قلب دردناک
در مکان خود سپردش به خاک
هوش مصنوعی: پس با صدای افغان و دل شکسته، او را در جای خود به خاک سپردند.
تا دو نوبت آن سوار نیکخو
گفت بنمائید از نو جستجو
هوش مصنوعی: دو بار آن سوار خوشاخلاق گفت: دوباره جستجو کنید و پیدا کنید.
هر چه کردند اندر آن خونخوار دشت
همچو صید کوهساری سیر و گشت
هوش مصنوعی: هر کاری که در آن دشت پر از خطر انجام دادند، مانند شکارچیانی که در کوهستان به جستجوی شکار میپردازند، در جستجوی طعمه به این سو و آن سو رفتند.
کس نشانی اندر آن صحرا ندید
از شهیدان پیکری بر جا ندید
هوش مصنوعی: هیچکس در آن بیابان نشانهای از شهیدان ندید و هیچگونه پیکری باقی نمانده است.
آخر اندر قتلگه شد جلوهگر
تلی از زوبین و خنجر در نظر
هوش مصنوعی: در نهایت، در صحنهای خونین نمایشی از انواع نیزهها و چاقوها به چشم میخورد.
خون و خاکی پس به هم آمیخته
سنگ بسیاری در آنجا ریخته
هوش مصنوعی: خونی که از جنگ و درگیری ها به زمین ریخته شده و خاکی که به خاطر این بلاها آلوده شده، باعث شده است که در آنجا سنگ های بسیاری بر زمین بیفتد.
پاره جسمی همچو قرآن مبین
نقش بگرفته است بر لوح زمین
هوش مصنوعی: قطعهای از بدن، مانند قرآن روشنگر، بر روی زمین نقش بسته است.
چشم حق بین آن سوار از هم گشود
دستها بر سینه گردن کج نمود
هوش مصنوعی: چشم همان سوار حقیقتنگر به آرامی باز شد و دستانش را بر سینهاش گذاشت و گردنش را به طرفی کج کرد.
عرض کرد ای شاه بیسرالسلام
زیب آغوش پیمبر السلام
هوش مصنوعی: ای پادشاه، سلام بر تو که زیبایی آغوش پیامبر را به دوش داری.
السلام ای مرهم داغ بتول
السلام ای قره العین رسول
هوش مصنوعی: سلام بر تو ای داروی زخمهای بانوی بزرگ اسلام، سلام بر تو ای روشنی چشم پیامبر.
پس به یاران گفت کاین صد پاره تن
کفن و دفن وی بوده مخصوص من
هوش مصنوعی: او به دوستانش گفت که این صد پاره از تن من، تنها برای کفن و دفن من بوده است.
با دو دست خویش آن جسم لطیف
جمع کرد از روی آن خاک شریف
هوش مصنوعی: با دستان خود آن موجود نازک و زیبا را از روی آن خاک باارزش گرد آورده است.
تیرهای ظلم کز شصت عدو
بر تن وی بود تا پر مو به مو
هوش مصنوعی: تیرهای ستم که از شصت دشمن به او اصابت کرده بود، بر تنش باریده و به اندازهای دردناک بود که رشتههای موهایش را نیز لمس کرده بود.
جمله را بیرون نمود از پیکرش
در ردا پیچید جسم اطهرش
هوش مصنوعی: تمامی سخنان را از وجود او بیرون آورده و در جامهای پیچید که جسم پاکش را در بر گرفته است.
در بغل بگرفت جان پاک را
دا د زینت از قدومش خاک را
هوش مصنوعی: او جان پاک را در آغوش گرفت و زیبایی زمین را از قدمهای او دریافت کرد.
اکبرش را هم به تسکین دلش
داد در پایین پایش منزلش
هوش مصنوعی: اکبر هم در تلاش بود تا دلی آرام برای خودش پیدا کند و در دل زمین، جایی برای زندگیاش انتخاب کرد.
خواست برگردد سوار از آن مکان
عرض کردند ای امیر لامکان
هوش مصنوعی: خواست که سوار به آن محل برگردد، اما به او گفتند: ای امیر، جایی برای برگشت وجود ندارد.
گرچه ما را نیست چشم حقشناس
تا شناسد شاه را در هر لباس
هوش مصنوعی: هرچند در میان ما کسی وجود ندارد که قدر و ارزش پادشاه را در هر لباسی درک کند و بشناسد.
در نقاب ای آفتاب از چیستی؟
بازگو ای مظهر حق کیستی؟
هوش مصنوعی: ای آفتاب، در پشت نقابت چه رازی نهفته است؟ بگو، ای مظهر حقیقت، تو کی هستی؟
برگرفت آن ماهرو از رخ نقاب
گشت مهری ظاهر از زیر حجاب
هوش مصنوعی: چهره زیبا آن ماهچهره را نمایان کرده و مهر و محبت بهوضوح از زیر پردهای آشکار شده است.
یافتند آن شیعیان شاه دین
کان جگر خون هست زین العابدین
هوش مصنوعی: شیعیان امام علی ابن حسین (علیهالسلام) فهمیدند که دل این بزرگوار از درد و غم پر است.
نیست یارای نوشتن خامه را
مختصر کن (صامت) این هنگامه را
هوش مصنوعی: توانایی نوشتن را ندارم، پس لطفاً این وضعیت را کوتاه کن و خلاصهاش کن.