گنجور

شمارهٔ ۴۴ - در بیان افتادن چهار دست

چاردست ای شیعیان پاکزاد
در ره حق اوفتاد اندر جهاد
دست اول از معاد نیک قدر
اوفتاد از جسم وی در جنگ بدر
چون به جنگ بدر سرها گرم شد
دست و بازوی دلیران نرم شد
گشت با بوجهل دور از نام و ننگ
چون معاذ شیر دل چیره به جنگ
چون سگی کافتد به ناگه در رمه
از کمین وی درآمد عکرمه
زد به بازویش غضب انگیخته
دست وی با پوست شد آویخته
شد معاذ از روی غیرت در غضب
چون ز دست آویختن بد در غضب
دست را بنهاد اندر زیرپا
با رگ و پی کرد دست خود جدا
آن زمان اندر جدل مردانه شد
گرم در خونریزی به بیگانه شد
همچنان بی‌دست بود آن نوجوان
تا شد اندر عهد عثمان در جنان
بود دست دوم از این چار دست
جعفر طیار شاه حق‌پرست
چون به جنگ موته شد در راه دین
قطع دستش از یسار و از یمین
جانفشانی کرد چندان تا بلند
بر سر نی شد تن آن ارجمند
پس دعا فرمود ختم انبیا
تا دو بال سرخ شد بر وی عطا
از سر نوک سنان شد پر زنان
جعفر طیار در باغ جنان
از زبان سید یاسین حسب
گشت جعفر ذوالجناحینش لقب
دست سوم بود ای اهل ولا
دست سقای زمین کربلا
آن که در حسن و وجاهت در عرب
آمدش ماه بنی‌هاشم لقب
همچو خضر آمد پی آب حیات
تشنه لب چون در لب شط فرات
خواست تا از خوردن آب روان
دور سازد آتشی از جسم و جان
یادش آمد از لب خشک حسین
آب را افشاند چون اشک از دو عین
مشک را پر کرد آن پر دل زیم
تشنه لب بنمود آهنگ حرم
ناگهان بر پور سالار نجف
حمله‌ور شد جیش کفر از هر طرف
از دو سو زان قوم بدتر از یهود
بر دو دستش تیغ کین آمد فرود
غیرت عباس چون دامان گرفت
زود مشک آب بر دندان گرفت
کرد پا را استوار اندر نبرد
تا ز بی‌آبی نگردند رنگ زرد
کز کمان کینه اهل ضلال
سوی مشکین ناو کی بگشود بال
آمد اندر مشک او تا پر نشست
بر جگر عباس را خنجر نشست
همچو بخت تیره بختان واژگون
از سر زین بر زمین شد سرنگون
دست چار کز بدن آمد جدا
بود دست خامس آل عبا
ماند چون از ترک و تاز اهل کین
بی‌کفن جسم حسین اندر زمین
ساربان آمد بوی احسان کند
ما سوی را از غمش گریان کند
کرد کاری آن لعین کافند شور
در میان خلق تا یوم النشور
سوخت قلب سید ختمی مآب
ساربان از قطع دست آن جناب
نیست یارای نوشتن خامه را
مختصر کن (صامت) این هنگامه را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چاردست ای شیعیان پاکزاد
در ره حق اوفتاد اندر جهاد
هوش مصنوعی: ای شیعیان با ایمان و پاک‌نهاد، در مسیر حقیقت و راه راست، با عزمی راسخ به میدان جهاد پا گذاشته‌اید.
دست اول از معاد نیک قدر
اوفتاد از جسم وی در جنگ بدر
هوش مصنوعی: در جنگ بدر، دست اول به معنای مقام و منزلت عظیم او از بدن او جدا شد.
چون به جنگ بدر سرها گرم شد
دست و بازوی دلیران نرم شد
هوش مصنوعی: در جنگ بدر، وقتی که نبرد آغاز شد، اعضای بدن دلیران تحت تأثیر هیجان و درگیری، خسته و نرم شد.
گشت با بوجهل دور از نام و ننگ
چون معاذ شیر دل چیره به جنگ
هوش مصنوعی: به دور از شهرت و خفت، با بوجهل گشت، مانند معاذ که در میدان جنگ شجاعت و قدرتش را نمایان می‌کند.
چون سگی کافتد به ناگه در رمه
از کمین وی درآمد عکرمه
هوش مصنوعی: وقتی که یک سگ به طور ناگهانی در میان گله ای ظاهر می‌شود و از گوشه‌ای به آن‌ها نزدیک می‌شود، شرایطی مشابه را نشان می‌دهد.
زد به بازویش غضب انگیخته
دست وی با پوست شد آویخته
هوش مصنوعی: او به خشم، با قدرت به بازویش ضربه زد و دستش به پوستش آویزان شد.
شد معاذ از روی غیرت در غضب
چون ز دست آویختن بد در غضب
هوش مصنوعی: معاذ به خاطر غیرت خود در خشم و غضب قرار گرفت، چونکه دوستانش از او کمک خواستند و خواسته‌ای بد را مطرح کردند.
دست را بنهاد اندر زیرپا
با رگ و پی کرد دست خود جدا
هوش مصنوعی: دستش را زیر پا گذاشت و با رگ و پی آن را از هم جدا کرد.
آن زمان اندر جدل مردانه شد
گرم در خونریزی به بیگانه شد
هوش مصنوعی: در آن زمان، درگیری مردانه‌ای شدت گرفت و به کشتار بیگانگان انجامید.
همچنان بی‌دست بود آن نوجوان
تا شد اندر عهد عثمان در جنان
هوش مصنوعی: آن نوجوان همچنان که در دنیای واقعی ناتوان بود، وقتی وارد دوران عثمان شد، در بهشت نیز به سر می‌برد.
بود دست دوم از این چار دست
جعفر طیار شاه حق‌پرست
هوش مصنوعی: دست دوم یکی از چهار دست جعفر طیار، که به او به عنوان پادشاهی حق‌پرست اشاره شده است.
چون به جنگ موته شد در راه دین
قطع دستش از یسار و از یمین
هوش مصنوعی: زمانی که در واقعه موته به میدان جنگ رفت، برای دفاع از دین خود، دست راست و چپش قطع شد.
جانفشانی کرد چندان تا بلند
بر سر نی شد تن آن ارجمند
هوش مصنوعی: او برای حفاظت و دفاع از آن شخصیت بزرگ، جان خود را فدای او کرد تا اینکه در نهایت، نامش به بلندی و عظمت در تاریخ ثبت شد و مانند سر نیزه‌ای بر افراشته شد.
پس دعا فرمود ختم انبیا
تا دو بال سرخ شد بر وی عطا
هوش مصنوعی: پس از آنکه پیامبر آخرین، دعا کرد، دو بال سرخ به او عطا شد.
از سر نوک سنان شد پر زنان
جعفر طیار در باغ جنان
هوش مصنوعی: جعفر طیار در بهشت، پروازکنان از نوک سنان خود، به باغ جنان صعود کرده است.
از زبان سید یاسین حسب
گشت جعفر ذوالجناحینش لقب
هوش مصنوعی: سید یاسین درباره جعفر که دو بال دارد، صحبت می‌کند و او را با این لقب معرفی می‌کند.
دست سوم بود ای اهل ولا
دست سقای زمین کربلا
هوش مصنوعی: ای مردم وفا، دست سقا در زمین کربلا، نیروی سومی بود که در تاریخ نقش بسیار مهمی ایفا کرد.
آن که در حسن و وجاهت در عرب
آمدش ماه بنی‌هاشم لقب
هوش مصنوعی: آن کس که در زیبایی و ارجمندی در میان عرب، به او لقب ماه بنی‌هاشم داده‌اند.
همچو خضر آمد پی آب حیات
تشنه لب چون در لب شط فرات
هوش مصنوعی: مانند خضر، برای یافتن آب حیات آمده است؛ او با لب‌تشنه در کناره‌ی رود فرات ایستاده است.
خواست تا از خوردن آب روان
دور سازد آتشی از جسم و جان
هوش مصنوعی: او تصمیم گرفت تا آتشی که در وجودش دارد را با دور شدن از آب زنده خاموش کند.
یادش آمد از لب خشک حسین
آب را افشاند چون اشک از دو عین
هوش مصنوعی: او به یاد لب‌های خشک حسین افتاد و آب را مانند اشک از چشمانش ریخت.
مشک را پر کرد آن پر دل زیم
تشنه لب بنمود آهنگ حرم
هوش مصنوعی: شخصی که دلش پر از عشق و محبت است، مشک را پر کرده و در حالی که لب‌هایش تشنه است، تصمیم می‌گیرد که به سوی حرم حرکت کند.
ناگهان بر پور سالار نجف
حمله‌ور شد جیش کفر از هر طرف
هوش مصنوعی: به یکباره دشمنان با شدت به فرمانده نجف حمله کردند و از هر سو نشانه‌هایی از کفر و نفاق به‌چشم می‌خورد.
از دو سو زان قوم بدتر از یهود
بر دو دستش تیغ کین آمد فرود
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف وضعیتی دشوار و ناگوار می‌پردازد که فردی از جانب دو گروه خصم و دشمن محاصره شده است. این شخص در شرایطی قرار دارد که به وسیله دو نیروی متخاصم تحت فشار قرار گرفته و احساس خطر و تهدید می‌کند. تیغ کین به معنای دشمنی و دشمنی شدید است که بر او فرود آمده، و به نوعی نشان‌دهنده‌ی شدت و غلظت این دشمنی‌هاست.
غیرت عباس چون دامان گرفت
زود مشک آب بر دندان گرفت
هوش مصنوعی: وقتی عباس غیرت و غیرت خود را به جان خرید، سریعاً مشک آب را روی دندان گرفت.
کرد پا را استوار اندر نبرد
تا ز بی‌آبی نگردند رنگ زرد
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، پاهایش را قوی و محکم نگه‌داشت تا از بی‌آبی رنگش زرد نشود.
کز کمان کینه اهل ضلال
سوی مشکین ناو کی بگشود بال
هوش مصنوعی: از تیر کینه‌ای که اهل کج‌راهی دارند، چه زمانی به سمت آن معشوق سیاه‌چشم پرستاری خواهد گشود؟
آمد اندر مشک او تا پر نشست
بر جگر عباس را خنجر نشست
هوش مصنوعی: در مشک او، حالتی از نعمت و زندگی وجود دارد که مانند سرازیر شدن در دل سنگینی‌های زندگی، افکار و احساسات را تقویت می‌کند. این احساسات ممکن است به شدت و مانند خنجری بر دل عباسی بزنند. در واقع، وضعیت روحی او به قدری تأثیرگذار است که یادآور دشواری‌ها و دردهای عمیق می‌شود.
همچو بخت تیره بختان واژگون
از سر زین بر زمین شد سرنگون
هوش مصنوعی: مانند سرنوشت ناگوار کسانی که بدشانسی دارند، سر از زین بر زمین افتاد و به زمین رسید.
دست چار کز بدن آمد جدا
بود دست خامس آل عبا
هوش مصنوعی: دست چهارم که از بدن جدا شد، مربوط به دست پنجم اهل کساء است.
ماند چون از ترک و تاز اهل کین
بی‌کفن جسم حسین اندر زمین
هوش مصنوعی: بدون تهاجم و آزار دشمنان، جسد حسین در خاک باقی مانده است و بی‌کفن مانده است.
ساربان آمد بوی احسان کند
ما سوی را از غمش گریان کند
هوش مصنوعی: یک کاروان‌دار آمده تا با نیکی‌ها و محبتش دل‌ها را شاد کند و دردها و غم‌هایمان را از میان ببرد.
کرد کاری آن لعین کافند شور
در میان خلق تا یوم النشور
هوش مصنوعی: آن شخص شرور کارهایی انجام داد که مردم را به شور و هیجان انداخت و این وضعیت تا روز حساب و قیامت ادامه خواهد داشت.
سوخت قلب سید ختمی مآب
ساربان از قطع دست آن جناب
هوش مصنوعی: دل سید ممتاز و بزرگوار از اینکه آن شخص را به اتهام قطع دستش ناراحت کردند، به شدت دچار درد و رنج شد.
نیست یارای نوشتن خامه را
مختصر کن (صامت) این هنگامه را
هوش مصنوعی: قلم قادر به نوشتن نیست، این زمان را کوتاه کن و ساکت بمان.