گنجور

شمارهٔ ۴۰ - وقایع بعد از قتل

دوش کردم خالی از اغیار و یار
گوشه‌ای را در تفکر اختیار
شد سفر وهم را چابک عنان
ساخت اندر وادی عبرت مکان
عرصه‌ای دیدم وسیع و هولناک
رهروان بسیار اندر وی هلاک
همچو من افتاده در هر گوشه‌ای
نیمره وامانده پی توشه‌ای
آتش حسرت به جان افروختم
عودسان در مجمر غم سوختم
کانیزه وحشت‌زده چون طی شود
ره شناسی خضر را هم کی شود
همرهان رخش جدایی تاختند
بیرق دوری ز من افراختند
من که بی‌برک و نوایم چون کنم
بی‌رفیق و آشنایم چون کنم؟
هر زمان فکر محالی داشتم
در دل غافل خیالی داشتم
عاقبت گردید بعد از چند و چون
در رهم روشن ضمیری رهنمون
گفت ای وامانده از بار گناه
لطف حق باشد گنه را عذر خواه
گر ز عصیان اشکباری توبه کن
در معاصی بی‌قراری توبه کن
توبه‌دل را صافی و روشن کند
گلخن تن وادی ایمن کند
توبه وحشی را دلیل راه شد
تا ز «مرجون لامرالله» شد
پاسخ او را جوابی ساختم
پیشکش جان در برش انداختم
کی در این وادی دلیل راه من
در شب تاریک رویت ماه من
حال کز الطاف حی کردگار
این چنین کردی مرا امیدوار
صرف کردم در گناه اوقات را
کو تلافی غفلت مافات را
چون که ناچار است در پایان کار
سوی محشر خلق عالم را گذار
اندر آن آشفته حالی چون کنم
آن زمان با دست خالی چون کنم
پس مرا کن در هدایت رهبری
کز دری شاید برون آرم سری
تحفه‌ای خواهم به خاطرخواه حق
بلکه افتد قابل درگاه حق
گفت و جاری کرد اشک از هر دو عین
گریه کن برشاه مظلومان حسین
می‌کند زینب روایت اینچنین
بعد قتل سبط خیرالمرسلین
آتش کین شامیان افروختند
خیمه سبط نبی را سوختند
اهل‌بیت آن شه بی‌غمگسار
هر یکی کردند به رستمی فرار
من ز بهر جمع ایشان تاختم
زین طرف بر آن طرف پرداختم
جمع کردم جمله را از هر کنار
یک به یک بنمودم ایشان را شمار
دیدم از آن کودکان نبود دو تن
خواهرم کلثوم را با صد محن
خواندم و گفتم که ای چون من غریب
بی‌کس و بی‌یاور و حسرت نصیب
از وصایای حسینم یاد کن
اندر این صحرا مرا امداد کن
گوئیا این کودکان بردند راه
با دل بریان به سوی قتلگاه
خیز سوی قتلگاه آریم رو
تا کنیم این کودکان را جستجو
چشم گریان هر دو سر کردیم راه
می‌نبد ز ایشان نشان در قتلگاه
گفتم ای خواهر چنین دارم گمان
تشنه بودند آن طفل ناتوان
کرده‌اند از تشنگی قطع حیات
رفته‌اند ایشان سوی شط فرات
سوی شبط کردیم رو با صد شتاب
می‌نبودند آن دو طفل دل کباب
پای را از سر دگر نشناختیم
هر دو بی‌کس در بیابان تاختیم
می‌نمودم من به حال مستمند
اندر آن صحرا صدای خود بلند
کای یتیمان برادر چون شدید؟
ای دو طفل نازپرور چون شدید؟
تا به گودالی رسیدم از قضا
هر دو را دیدم که دور از اقربا
فارغ از غم گوشه‌ای بگزیده‌اند
دستها در گردن و خوابیده‌اند
چشمشان در کاسه سرکرده جا
هر دو را یاقوت لب چون کهربا
بر سر خود خاک حسرت ریخته
اشگشان با خاک حسرت بیخته
سوختن لحنی به حال زارشان
دست بردم تا کنم بیدارشان
با احل دیدم که پیمان داده‌اند
هر دو از تاب عطش جان داده‌اند
در حرم افشا چو این آوازه شد
زین مصیبت داغ ایشان تازه شد
رشته بی‌طاقتی بگسیخته
مو پریشان خاک بر سر ریخته
اهل شام از این خبر گریان شدند
سنگ دلها زین ستم بریان شدند
سوی ابن سعد بنهادند روی
کای پلید رو سیاه زشت خو
ای لعین این قوم را تقصیر چیست
این همه بی‌باکی و تذویر چیست
حال کای ظالم حسین را کشته‌ای
پیکرش در خاک و خون آغشته‌ای
رخصتی ده تا رسانیم این زمان
قطره آبی برلب لب تشنگان
اذن بگرفتند و با روی سیاه
آب آوردند سوی خیمه‌گاه
با خبر گشتند چون اهل حرم
پای تا سر سوختند از این ستم
یعنی ای بی‌رحم قوم ناقبول
تشنه‌لب کشتید فرزند بتول
درد ما را مرگ می‌باشد علاج
آب دیگر نیست ما را احتیاج
نیست یارای نوشتن خامه را
مختصر کن (صامت) این هنگامه را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش کردم خالی از اغیار و یار
گوشه‌ای را در تفکر اختیار
هوش مصنوعی: مربوط به شب گذشته است که در solitude و دور از دیگران، گوشه‌ای نشستم و به تفکر و contemplation پرداختم.
شد سفر وهم را چابک عنان
ساخت اندر وادی عبرت مکان
هوش مصنوعی: سفر خیال و توهم به پایان رسید و اکنون در سرزمین عبرت و پندآموزی قرار گرفته‌ایم.
عرصه‌ای دیدم وسیع و هولناک
رهروان بسیار اندر وی هلاک
هوش مصنوعی: فضایی وسیع و ترسناک را مشاهده کردم که در آن، مسافران زیادی به هلاکت رسیده‌اند.
همچو من افتاده در هر گوشه‌ای
نیمره وامانده پی توشه‌ای
هوش مصنوعی: مرا به یاد بیاور؛ من هم مانند دیگران در گوشه و کنار افتاده‌ام و در انتظار فرصتی برای به دست آوردن چیزی هستم.
آتش حسرت به جان افروختم
عودسان در مجمر غم سوختم
هوش مصنوعی: دل من از حسرت می‌سوزد و مانند چوب عود در آتش غم، درون جانم شعله‌ور است.
کانیزه وحشت‌زده چون طی شود
ره شناسی خضر را هم کی شود
هوش مصنوعی: زمانی که در دل وحشت و ترس به سر می‌بری، چگونه می‌توانی در مسیر هدایت و راهنمایی خرد را بشناسی و درک کنی؟
همرهان رخش جدایی تاختند
بیرق دوری ز من افراختند
هوش مصنوعی: دوستان من در مسیر جدایی پیش رفتند و پرچم دوری و فاصله را از من برافراشتند.
من که بی‌برک و نوایم چون کنم
بی‌رفیق و آشنایم چون کنم؟
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم بدون دوستان و آشنایان خود زندگی کنم، در حالی که من بی‌حالت و بی‌نوا هستم؟
هر زمان فکر محالی داشتم
در دل غافل خیالی داشتم
هوش مصنوعی: هر وقت به چیزی غیرممکن فکر می‌کردم، در دل خود تصوری از آن داشتم.
عاقبت گردید بعد از چند و چون
در رهم روشن ضمیری رهنمون
هوش مصنوعی: پس از ماجراها و کشمکش‌های فراوان، در نهایت راهی روشن و هدایتگر برایم فراهم شد.
گفت ای وامانده از بار گناه
لطف حق باشد گنه را عذر خواه
هوش مصنوعی: ای کسی که از بار گناهان خود خسته و ناامید شده‌ای، بدان که لطف حق شامل حال توست؛ بنابراین برای گناهانت عذرخواهی کن.
گر ز عصیان اشکباری توبه کن
در معاصی بی‌قراری توبه کن
هوش مصنوعی: اگر به خاطر گناهانی که انجام داده‌ای دچار ناراحتی هستی، توبه کن و از آن کارها بازگرد.
توبه‌دل را صافی و روشن کند
گلخن تن وادی ایمن کند
هوش مصنوعی: توبه دل را پاک و روشن می‌کند و بدن را از آلودگی‌ها دور می‌سازد و به فرد احساس آرامش و امنیت می‌بخشد.
توبه وحشی را دلیل راه شد
تا ز «مرجون لامرالله» شد
هوش مصنوعی: وحشی به سمت خداوند به راهی هدایت شد که از تصمیمات الهی فراتر رفته و به حال توبه و بازگشت در آمده است.
پاسخ او را جوابی ساختم
پیشکش جان در برش انداختم
هوش مصنوعی: من پاسخی برای او تهیه کردم و به گونه‌ای تسلیمش شدم که جانم را بر سر راهش گذاشتم.
کی در این وادی دلیل راه من
در شب تاریک رویت ماه من
هوش مصنوعی: در این مسیر، چه کسی می‌تواند به من نشان دهد که در تاریکی شب، نور من تویی، مانند ماهی که راه را روشن می‌کند؟
حال کز الطاف حی کردگار
این چنین کردی مرا امیدوار
هوش مصنوعی: اوایل به لطف و محبت خداوند، به این شکل مرا امیدوار کردی.
صرف کردم در گناه اوقات را
کو تلافی غفلت مافات را
هوش مصنوعی: من زمان‌های خود را در گناه هدر دادم؛ حالا کجا باید جبران گذشته‌های فراموش شده‌ام را بکنم؟
چون که ناچار است در پایان کار
سوی محشر خلق عالم را گذار
هوش مصنوعی: وقتی که سرنوشت انسان ها به پایان می‌رسد، ناگزیر به سمت قیامت هدایت می‌شوند و همه مردم در آنجا جمع خواهند شد.
اندر آن آشفته حالی چون کنم
آن زمان با دست خالی چون کنم
هوش مصنوعی: در آن شرایط ناامیدکننده و پریشان، چگونه می‌توانم در آن زمان چیزی انجام دهم وقتی که هیچ چیزی ندارم؟
پس مرا کن در هدایت رهبری
کز دری شاید برون آرم سری
هوش مصنوعی: پس مرا در مسیر هدایت راهنما کن، شاید از درِ این تجربه‌ها بتوانم سر برآورم.
تحفه‌ای خواهم به خاطرخواه حق
بلکه افتد قابل درگاه حق
هوش مصنوعی: می‌خواهم هدایتی به خاطر خوشنودی خداوند بدهم، تا مورد قبول او قرار گیرد و در درگاه او ارزشمند شود.
گفت و جاری کرد اشک از هر دو عین
گریه کن برشاه مظلومان حسین
هوش مصنوعی: از چشمانش اشک ریخت و گفت، بر مظلومیت حسین، شاه شهیدان گریه کن.
می‌کند زینب روایت اینچنین
بعد قتل سبط خیرالمرسلین
هوش مصنوعی: زینب بعد از قتل نوه پیامبر، این داستان را نقل می‌کند.
آتش کین شامیان افروختند
خیمه سبط نبی را سوختند
هوش مصنوعی: آتش انتقام و دشمنی مردم شام، باعث شد که خیمه‌های خاندان نبی آتش بگیرد و بسوزد.
اهل‌بیت آن شه بی‌غمگسار
هر یکی کردند به رستمی فرار
هوش مصنوعی: اهل بیت آن پادشاه بدون غم و اندوه، هر کدام به سمتی فرار کردند و به رستن (نیکبختی) رسیدند.
من ز بهر جمع ایشان تاختم
زین طرف بر آن طرف پرداختم
هوش مصنوعی: من برای جمع کردن آنها از این سو به آن سو می‌روم و تلاش می‌کنم.
جمع کردم جمله را از هر کنار
یک به یک بنمودم ایشان را شمار
هوش مصنوعی: من همه چیز را از هر سو جمع آوری کردم و یکی یکی آنها را به نمایش گذاشتم و شمارش کردم.
دیدم از آن کودکان نبود دو تن
خواهرم کلثوم را با صد محن
هوش مصنوعی: دیدم که در میان آن کودکان، دو خواهر نبودند و خواهرم کلثوم با صد مشکل و درد مواجه است.
خواندم و گفتم که ای چون من غریب
بی‌کس و بی‌یاور و حسرت نصیب
هوش مصنوعی: من خواندم و گفتم: ای کسی که همانند من بی‌خانمان و تنها هستی و زندگی‌ات پر از حسرت است.
از وصایای حسینم یاد کن
اندر این صحرا مرا امداد کن
هوش مصنوعی: در این بیابان، به یاد وصایای حسینم باش و برای کمک به من دعا کن.
گوئیا این کودکان بردند راه
با دل بریان به سوی قتلگاه
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که این کودکان با دل‌های پر از درد و اندوه، به سوی جایی می‌روند که برایشان خطرناک و مرگبار است.
خیز سوی قتلگاه آریم رو
تا کنیم این کودکان را جستجو
هوش مصنوعی: بیا به سمت میدان نبرد برویم تا این بچه‌ها را پیدا کنیم و به آنها رسیدگی کنیم.
چشم گریان هر دو سر کردیم راه
می‌نبد ز ایشان نشان در قتلگاه
هوش مصنوعی: چشم‌های پر از اشک ما هر دو مسیر را طی کرد تا نشانی از آن‌ها در میدان نبرد پیدا کنیم.
گفتم ای خواهر چنین دارم گمان
تشنه بودند آن طفل ناتوان
هوش مصنوعی: به خواهرم گفتم که فکر می‌کنم آن کودک بی‌دفاع تشنه است.
کرده‌اند از تشنگی قطع حیات
رفته‌اند ایشان سوی شط فرات
هوش مصنوعی: به دلیل تشنگی، زندگی خود را از دست داده‌اند و به سوی رود فرات رفته‌اند.
سوی شبط کردیم رو با صد شتاب
می‌نبودند آن دو طفل دل کباب
هوش مصنوعی: ما با سرعت زیاد به سمت شب رفتیم، اما آن دو کودک دل‌شکسته و بی‌خبر از ما بودند.
پای را از سر دگر نشناختیم
هر دو بی‌کس در بیابان تاختیم
هوش مصنوعی: ما پا را از سر دیگر نشناختیم و هر دو بدون اینکه یار یا یاوری داشته باشیم، در بیابان به راه خود ادامه دادیم.
می‌نمودم من به حال مستمند
اندر آن صحرا صدای خود بلند
هوش مصنوعی: در آن بیابان، خود را به شکل کسی نیازمند نشان می‌دادم و صدایم را بلند می‌کردم.
کای یتیمان برادر چون شدید؟
ای دو طفل نازپرور چون شدید؟
هوش مصنوعی: ای یتیمان، برادر شما چه شد که این‌گونه به حال شما افتاده است؟ ای دو کودک نازپرور، حال شما چگونه شده است؟
تا به گودالی رسیدم از قضا
هر دو را دیدم که دور از اقربا
هوش مصنوعی: وقتی به یک گودال رسیدم، به طور اتفاقی هر دو نفر را دیدم که از نزدیکانشان دور بودند.
فارغ از غم گوشه‌ای بگزیده‌اند
دستها در گردن و خوابیده‌اند
هوش مصنوعی: بی‌غم و آرام گوشه‌ای نشسته‌اند، دستانشان به گردن هم افتاده و خوابشان برده است.
چشمشان در کاسه سرکرده جا
هر دو را یاقوت لب چون کهربا
هوش مصنوعی: چشم‌هایشان همچون یاقوت در کاسه سر قرار گرفته و لب‌هایشان مانند کهربا درخشش دارد.
بر سر خود خاک حسرت ریخته
اشگشان با خاک حسرت بیخته
هوش مصنوعی: بر سر خود خاک حسرت پاشیده‌اند و اشک‌هایشان را مانند خاکی که به زمین ریخته می‌شود جاری کرده‌اند.
سوختن لحنی به حال زارشان
دست بردم تا کنم بیدارشان
هوش مصنوعی: به دلیل حال بدشان، شعری را خواندم تا آنها را بیدار و به خود بیاورم.
با احل دیدم که پیمان داده‌اند
هر دو از تاب عطش جان داده‌اند
هوش مصنوعی: با دوستانم دیدم که هر دو به خاطر عطش و热 عشق، جان خود را فدای یکدیگر کرده‌اند.
در حرم افشا چو این آوازه شد
زین مصیبت داغ ایشان تازه شد
هوش مصنوعی: وقتی در حرم این خبر پخش شد، از این مصیبت، غم و اندوه آنها دوباره تازه و زنده شد.
رشته بی‌طاقتی بگسیخته
مو پریشان خاک بر سر ریخته
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده شده که ناتوانی و بی‌تابی فردی باعث شده که موهایش به هم ریخته و خاک بر سرش بریزد. این حالت نشان‌دهنده‌ی آشفتگی و ناامیدی عاطفی اوست.
اهل شام از این خبر گریان شدند
سنگ دلها زین ستم بریان شدند
هوش مصنوعی: اهل شام به خاطر این خبر گریه کردند و دل‌های سنگی آن‌ها به خاطر این ظلم، شکسته و متأثر شدند.
سوی ابن سعد بنهادند روی
کای پلید رو سیاه زشت خو
هوش مصنوعی: به سمت ابن سعد رفتند، ای کسی که چهره‌ات زشت و قلبت پلید است.
ای لعین این قوم را تقصیر چیست
این همه بی‌باکی و تذویر چیست
هوش مصنوعی: ای موجود زشت، این مردم چه گناهی کرده‌اند که این قدر بی‌باک و فریبکار شده‌اند؟
حال کای ظالم حسین را کشته‌ای
پیکرش در خاک و خون آغشته‌ای
هوش مصنوعی: ای ظالم، حالا که حسین را به قتل رسانده‌ای، پیکرش در خاک و خون غرق است.
رخصتی ده تا رسانیم این زمان
قطره آبی برلب لب تشنگان
هوش مصنوعی: اجازه بده تا در این لحظه، جرعه‌ای آب به تشنگان برسانیم.
اذن بگرفتند و با روی سیاه
آب آوردند سوی خیمه‌گاه
هوش مصنوعی: اجازه گرفتند و با چهره‌های غمگین آب آورده به سمت چادرها رفتند.
با خبر گشتند چون اهل حرم
پای تا سر سوختند از این ستم
هوش مصنوعی: اهل خانواده وقتی از ظلم و ستم آگاه شدند، به شدت ناراحت و داغدار شدند.
یعنی ای بی‌رحم قوم ناقبول
تشنه‌لب کشتید فرزند بتول
هوش مصنوعی: ای بی‌رحمان، شما که در برابر تشنگی این مردم بی‌پناه بی‌توجه‌اید، فرزند بانوی پاک و معصوم را به قتل رساندید.
درد ما را مرگ می‌باشد علاج
آب دیگر نیست ما را احتیاج
هوش مصنوعی: دردی که داریم تنها با مرگ بهبود پیدا می‌کند و هیچ چیز دیگری نمی‌تواند به ما کمک کند.
نیست یارای نوشتن خامه را
مختصر کن (صامت) این هنگامه را
هوش مصنوعی: قلم توان نوشتن را ندارد، پس این لحظه را کوتاه و مختصر بیان کن.