گنجور

شمارهٔ ۳۹ - قصه گرگ با رسول خدا(ص)

کرد رحلت چون به حکم دادگر
مادر نیک اختر خیرالبشر
پی پرستار و دل افکار و الیم
بود آن در گردان قیمت یتیم
جستجو کردند در حی عرب
دایه از بهر رسول الله طلب
کرد در آخر ز نیکو گوهری
کوکب بخت حلیمه یاوری
آن همای اوج افلاک جلال
بر سرش باز شرف بگشود بال
آن گرامی گوهر بحر صفا
چند گاهی کرد چون نشو و نما
با پسرهای حلیمه از وداد
بر سر وی خواهش صحرا فتاد
روزها با گوسفندان آن جناب
می‌نمودی جانب صحرا شتاب
تایکی روز از قضای ذوالمنن
ماند اندر خانه آن فخر ز من
کرد همراه برادر خواندگان
گوسفندان را سوی صحرا روان
همره گله چون آن سرور نبود
گرگی آمد گوسفندی را ربود
بازگردیدند وقت شامگاه
رو به سوی خانه چون با اشک و آه
در بر احمد امین ذوالجلال
لب گشودند از برای عرض حال
روز دیگر سرور کل امم
ساخت رنجه جانب صحرا قدم
جان عالم در بر جان آفرین
جبهه عالم نهاد او بر زمین
قبله حاجات ارباب وفا
بود در حال تضرع با خدا
کز دعای آن رسول ارجمند
گرگ پیدا گشت با آن گوسفند
عرض کرد ای خسرو دین و ملل
زد به نادانی ز من سر این عمل
چون ربودم روز پیش این میش را
تا نمایم سد جوع خویش را
هاتفی در گوش من داد این ندا
کای تجاوز کرده از راه خدا
هست از خنم رسل این گوسفند
بر تو می‌باشد حرام ای مستمند
در بر خود همچو جان پروردمش
سر قدم کرده برت آوردمش
یادم آمد باز اندر این مقام
گرگ‌های بی‌حیای شهر شام
آن زمان کز یوسف آل عبا
سر جدا می‌کرد شمر بی‌حیا
زینب غم‌پرور بی‌صبر و تاب
بود در نظاره با قلب کباب
لحظه‌ای در نزد شمر بد سیر
کرد دامن را ز اشک دیده تر
پس به نزد ابن سعد بی‌حیا
با تضرع کرد روی التجا
چون ز شمر و ابن سعد روسیاه
گشت محروم آن زمان با اشک و آه
کرد رو بر شامیان و کوفیان
دختر زهرا به چشم خون فشان
کز شما ای لشکر بیرون ز دین
یک مسلمان نیست در این سرزمین
در جواب آن همای اوج غم
لب فرو بستند از لا و نعم
تا ز تن ببرید پیش چشم وی
شمر راس شاه دین را زد به نی
بر سر نی راس شاه تشنه لب
در تکلم شد به پیش بی‌ادب
کی لعین اینسان که از تیغ جفا
ساختی از پیکر من سر جدا
می نه بینی خیر از جان و جهان
لحم تو گردد جدا از استخوان
از غضب بنهاد آن برگشته دین
آن سر ببریده را اندر زمین
تازیانه برگرفت و از عتاب
زد به راس نور چشم بوتراب
نیست یارای نوشتن خامه را
مختصر کن (صامت) این هنگامه را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کرد رحلت چون به حکم دادگر
مادر نیک اختر خیرالبشر
هوش مصنوعی: زمانی که او به سرنوشت خود پیوست که بر اساس فرمان قاضی عدالت‌سنج و با خواست مادر نیکوقدرش، بهترین مخلوق به دنیا آمد.
پی پرستار و دل افکار و الیم
بود آن در گردان قیمت یتیم
هوش مصنوعی: دنباله‌رو و پرستار افکار و دل من، آن کسی بود که در دنیای پر جنب و جوش، ارزش یتیم را می‌شناخت.
جستجو کردند در حی عرب
دایه از بهر رسول الله طلب
هوش مصنوعی: در قبیله‌ی عرب به دنبال دایه‌ای برای پرورش حضرت رسول (ص) جستجو کردند.
کرد در آخر ز نیکو گوهری
کوکب بخت حلیمه یاوری
هوش مصنوعی: در پایان، با ویژگی‌های نیکو، گوهری پیدا شد که به ستاره بخت حلیمه یاری رساند.
آن همای اوج افلاک جلال
بر سرش باز شرف بگشود بال
هوش مصنوعی: پرنده‌ای بزرگ و باشکوه که در آسمان‌ها پرواز می‌کند، عظمت و بزرگی‌اش را به نمایش می‌گذارد و در بال‌هایش، نشانه‌هایی از شرافت و مقام را برافراشته است.
آن گرامی گوهر بحر صفا
چند گاهی کرد چون نشو و نما
هوش مصنوعی: آن موجود ارزشمند و باارزش که شبیه دریای خنکی و پاکی است، گهگاهی مانند یک گل در حال رشد و شکفتن به ظهور می‌آید.
با پسرهای حلیمه از وداد
بر سر وی خواهش صحرا فتاد
هوش مصنوعی: با پسرهای حلیمه، برای رسیدن به عشق وداد، در بیابان دچار مشکل شدند.
روزها با گوسفندان آن جناب
می‌نمودی جانب صحرا شتاب
هوش مصنوعی: روزها، آن شخص با گوسفندانش به سوی دشت حرکت می‌کرد.
تایکی روز از قضای ذوالمنن
ماند اندر خانه آن فخر ز من
هوش مصنوعی: یک روز به خاطر قضا و قدر الهی، آن کسی که برای من افتخار و بزرگی است، در خانه ماند.
کرد همراه برادر خواندگان
گوسفندان را سوی صحرا روان
هوش مصنوعی: او به همراه برادرانش گوسفندان را به سمت بیابان می‌برد.
همره گله چون آن سرور نبود
گرگی آمد گوسفندی را ربود
هوش مصنوعی: وقتی که آن سرور و رهبری که باید از گله مراقبت کند، وجود نداشته باشد، در این صورت، گرگ‌ها به راحتی می‌توانند گوسفندها را بربایند.
بازگردیدند وقت شامگاه
رو به سوی خانه چون با اشک و آه
هوش مصنوعی: در هنگام شامگاه، با احساس غم و اندوه، به سوی خانه بازگشتند.
در بر احمد امین ذوالجلال
لب گشودند از برای عرض حال
هوش مصنوعی: در حضور احمد امین ذوالجلال، سخن گفتند و احوالشان را بیان کردند.
روز دیگر سرور کل امم
ساخت رنجه جانب صحرا قدم
هوش مصنوعی: در روز بعد، سرور و رهبر تمام امت‌ها با سختی به سوی بیابان حرکت کرد.
جان عالم در بر جان آفرین
جبهه عالم نهاد او بر زمین
هوش مصنوعی: روح همه موجودات در کنار خداوند قرار دارد و او با قدرت خود، این جهان را بر روی زمین مستقر کرده است.
قبله حاجات ارباب وفا
بود در حال تضرع با خدا
هوش مصنوعی: در وقت درخواست و نیاز، افراد وفادار و باایمان به سوی خداوند متوجه می‌شوند و در حال دعا و زاری به او روی می‌آورند.
کز دعای آن رسول ارجمند
گرگ پیدا گشت با آن گوسفند
هوش مصنوعی: که به برکت دعای آن پیامبر بزرگ و محترم، گرگ به راحتی با آن گوسفند در کنار هم دیده می‌شود.
عرض کرد ای خسرو دین و ملل
زد به نادانی ز من سر این عمل
هوش مصنوعی: ای شاه بزرگ دین و ملت، به خاطر نا‌آگاهی‌ام از این کار، از من شکایت داری.
چون ربودم روز پیش این میش را
تا نمایم سد جوع خویش را
هوش مصنوعی: چون دیروز این میش را گرفتم تا گرسنگی خود را برطرف کنم.
هاتفی در گوش من داد این ندا
کای تجاوز کرده از راه خدا
هوش مصنوعی: صدایی در گوش من گفت که ای شخصی که از مسیر حق و قانون تجاوز کرده‌ای، توجه کن!
هست از خنم رسل این گوسفند
بر تو می‌باشد حرام ای مستمند
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که چیزی که متعلق به من است، برای تو حرام است، ای کسی که در فقر و تنگدستی به سر می‌بری. این بیان نشان می‌دهد که صاحب این گوسفند، آن را به کسی که در وضعیتی آسیب‌پذیر است، نمی‌دهد و تأکید بر این نکته دارد که دارایی‌ها باید محترم شمرده شوند.
در بر خود همچو جان پروردمش
سر قدم کرده برت آوردمش
هوش مصنوعی: من او را مانند جانم دوست داشتم و برایش قدم‌هایم را پیش می‌گذارم.
یادم آمد باز اندر این مقام
گرگ‌های بی‌حیای شهر شام
هوش مصنوعی: یادم آمد که در این جا، گرگ‌های بی‌شرم شهر شام وجود دارند.
آن زمان کز یوسف آل عبا
سر جدا می‌کرد شمر بی‌حیا
هوش مصنوعی: زمانی که شمر بی‌شرم سر یوسف (علیه السلام) را جدا می‌کرد، این کار را در حالی انجام می‌داد که او از خاندان پیامبر بود.
زینب غم‌پرور بی‌صبر و تاب
بود در نظاره با قلب کباب
هوش مصنوعی: زینب با دل آزرده و نزار، در حال تماشای صحنه‌ای دردناک و ناراحت‌کننده بود.
لحظه‌ای در نزد شمر بد سیر
کرد دامن را ز اشک دیده تر
هوش مصنوعی: لحظه‌ای در کنار شمر، با حالتی بد و ناراحت، دامنش را از اشک‌هایش خیس کرد.
پس به نزد ابن سعد بی‌حیا
با تضرع کرد روی التجا
هوش مصنوعی: پس به نزد ابن سعد، بدون شرم و حیا، با دل‌تنگی و درخواست از او یاری خواست.
چون ز شمر و ابن سعد روسیاه
گشت محروم آن زمان با اشک و آه
هوش مصنوعی: زمانی که شمر و ابن سعد کارهای زشت و پلیدی انجام دادند، کسانی که به آن‌ها ظلم شد، با گریه و ناله از آن وضعیت محروم و بی‌چاره شدند.
کرد رو بر شامیان و کوفیان
دختر زهرا به چشم خون فشان
هوش مصنوعی: دختر زهرا با چشمان اشکبار به شامیان و کوفیان نگریست.
کز شما ای لشکر بیرون ز دین
یک مسلمان نیست در این سرزمین
هوش مصنوعی: در این سرزمین، هیچ مسلمان حقیقی وجود ندارد که از شما، ای لشکر، دور باشد و به دین تمسک نجوید.
در جواب آن همای اوج غم
لب فرو بستند از لا و نعم
هوش مصنوعی: در پاسخ به آن پرنده‌ای که در اوج ناراحتی بود، همه به سکوت گزینش کردند و از نعمت‌ها و نعمات صحبت نکردند.
تا ز تن ببرید پیش چشم وی
شمر راس شاه دین را زد به نی
هوش مصنوعی: شما برای خداوند حاضر شدید و سر شاه دین را از تن جدا کردید، اما در این لحظه، خود را از جسم و دنیای مادی رها کرده‌اید.
بر سر نی راس شاه تشنه لب
در تکلم شد به پیش بی‌ادب
هوش مصنوعی: در راس نی، شاهی که لبانش تشنه‌اند به صحبت پرداخت، در حالی که در مقابل او کسی بی‌ادب و بی‌احترام ایستاده است.
کی لعین اینسان که از تیغ جفا
ساختی از پیکر من سر جدا
هوش مصنوعی: ای لعین، چه کسی تو هستی که با تیغ ستم، سر مرا از بدنم جدا کردی؟
می نه بینی خیر از جان و جهان
لحم تو گردد جدا از استخوان
هوش مصنوعی: اگر مایه‌ای از زندگی ببینی، نیکوترین چیزها را به خاطر زندگی و لذت خود فراموش نکن که سرانجام، زندگی و لذات مادی را باید رها کرد و از جسم جدا شد.
از غضب بنهاد آن برگشته دین
آن سر ببریده را اندر زمین
هوش مصنوعی: از شدت خشم، دین برگشته را به زمین انداختند و سر بریده‌ای را در آن قرار دادند.
تازیانه برگرفت و از عتاب
زد به راس نور چشم بوتراب
هوش مصنوعی: با عصبانیت شروع به تنبیه کرد و از روی خشم به سر نور چشم بوتراب زد.
نیست یارای نوشتن خامه را
مختصر کن (صامت) این هنگامه را
هوش مصنوعی: در حال حاضر نمی‌توانم به طور مختصر چیز خاصی بنویسم، پس لطفاً این موقعیت را کمی آرام‌تر کن.