شمارهٔ ۳۸ - شهادت حضرت جواد(ع)
چونان باورنک خلافت زد قدم
بعد مامون ستمگر متعتصم
گفت راوی کز قضای کردگار
جانب بغداد بنمودم گذار
بود امالفضل را کاشانهای
دختر مامون دون را خانهای
دیدم آن کاشانه را در پشت بام
کرده از هر سو کبوتر ازدهام
دیدم آن کاشانه را در پشت بام
کده از هر سو کبوتر ازدهام
کرده پرها سایبان چون شاهباز
هر طرف اندر نشیب و در فراز
در تعجب گشتم از این ماجرا
غرق در حیرت شدم سر تا به پا
ناگهان دیدم به چشم پر ز خون
یک کنیزی زان سرا آمد برون
زان کبوترها از او کردم سئوال
در جواب آمد کنیز اندر ملال
گفت بر گو اول از بهر خدا
باز خدا بیگانهای یا آشنا؟
گفتم ای زن من مطیع داورم
از محبان رسول و حیدرم
گفت گشته ملک دین زیر و زبر
شیعیان را خاک محنت شد بسر
کردهام الفضل مسموم از عناد
شاه تخت عرصه ایمان جواد
گشته مقتل از جفای آن شقی
سرور عالم تقی متقی
پیکر آن کوکب عالم فروز
بر سر این بام افتاده سه روز
این کبوترها کنند از آفتاب
سایه بر جسم شریف آن جناب
عزم آن دارد که امشب آن شریر
افکند از بام جسمش را به زیر
روز دیگر باز با چشمان تر
جانب آن خانه آوردم گذر
دیدم افتاده تن آن جان پاک
در میان کوچه اندر روی خاک
شیعیان گردیده جمع از هر طرف
بهر دفن آن مه برج شرف
شد تقی را عاقبت با احترام
در جوار موسی جعفر مقام
بازم آمد یاد از این شور و شین
پیکر مجروح عریان حسین
برد چون شمر ستمکار شریر
سوی کوفه عترت او را اسیر
پیکر مخدوم جبریل امین
مانده بیسر تا سه روز اندر زمین
باد میپوشید بر آن تازه تن
خاک دشت کربلا جای کفن
کس نبود آنجا به وی یاری کند
بر سر نعشش عزاداری کند
وحشیان هر سو به چشم اشکبار
گریه میکردند به روی زار زار
بر سر چشم عزیز مصطفی
گریه میکدند مرغان هوا
کس نیامد بر سر آن مستمند
تا نماید صوت قرآنی بلند
کاش پیراهن چو بردند از برش
بعد از آن میماند عریان پیکرش
دیگر از نعل سم اسب جفا
مینگشتی پیکرش چون توتیا
بهر خاتم به جدل بیآبرو
می نمیکردی جدا انگشت او
بهر بندی ساربان بیحیا
کاش دستش را نمیکردی جدا
کاش چون خولی سرش را بر سنان
در تنور او را نکردی میهمان
کاش در بزم یزید بیحیا
بر لب وی نامدی چوب جفا
نیست یارای نوشتن خامه را
مختصر کن (صامت) این هنگامه را
شمارهٔ ۳۷ - در بیان شهادت جناب حر(ع): روز عاشورا چو حر نامدارشمارهٔ ۳۹ - قصه گرگ با رسول خدا(ص): کرد رحلت چون به حکم دادگر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چونان باورنک خلافت زد قدم
بعد مامون ستمگر متعتصم
هوش مصنوعی: به مانند شخصیتی که در خلافت پیش رفت، قدمی که بعد از مأمون ستمگر توسط متعصم برداشته شد.
گفت راوی کز قضای کردگار
جانب بغداد بنمودم گذار
هوش مصنوعی: راوی گفت که به خواست خدا از کنار بغداد عبور کردم.
بود امالفضل را کاشانهای
دختر مامون دون را خانهای
هوش مصنوعی: امالفضل، دختر مأمون، دارای یک خانه و کاشانهای است.
دیدم آن کاشانه را در پشت بام
کرده از هر سو کبوتر ازدهام
هوش مصنوعی: دیدم آن خانه را که روی پشت بامش به طرز شلوغی پر از کبوتر است.
دیدم آن کاشانه را در پشت بام
کده از هر سو کبوتر ازدهام
هوش مصنوعی: در پشت بام آن خانه، کبوتران زیادی را دیدم که از همه طرف جمع شده بودند.
کرده پرها سایبان چون شاهباز
هر طرف اندر نشیب و در فراز
هوش مصنوعی: پرهایش مانند سایبانی گسترش یافته و او همچون شاهبازی است که در هر سمت، هم در ارتفاع و هم در پایین، در حرکت است.
در تعجب گشتم از این ماجرا
غرق در حیرت شدم سر تا به پا
هوش مصنوعی: در حیرت و شگفتی غرق شدم از این اتفاق، به گونهای که تمام وجودم را گرفته است.
ناگهان دیدم به چشم پر ز خون
یک کنیزی زان سرا آمد برون
هوش مصنوعی: یک باره دیدم که از درون خانه، یک کنیز با چشمانی پر از خون به بیرون آمد.
زان کبوترها از او کردم سئوال
در جواب آمد کنیز اندر ملال
هوش مصنوعی: از کبوترها دربارهاش پرسیدم و در پاسخ شنیدم که کنیزی در غم و اندوه است.
گفت بر گو اول از بهر خدا
باز خدا بیگانهای یا آشنا؟
هوش مصنوعی: بگو ابتدا به خاطر خدا، آیا تو کسی هستی که خدا را میشناسی یا بیگانهای از او؟
گفتم ای زن من مطیع داورم
از محبان رسول و حیدرم
هوش مصنوعی: گفتم ای زن، من از پیروان حق و دوستداران پیامبر و علی هستم.
گفت گشته ملک دین زیر و زبر
شیعیان را خاک محنت شد بسر
هوش مصنوعی: گفتند که سلطه دین دچار آشفتگی شده و شیعیان زیر بار فشار مشکلات قرار گرفتهاند.
کردهام الفضل مسموم از عناد
شاه تخت عرصه ایمان جواد
هوش مصنوعی: من به خاطر کینهورزی پادشاه، به خوبیها و فضیلتهای خود آسیب زدهام و حالتی فاسد به خود گرفتهام.
گشته مقتل از جفای آن شقی
سرور عالم تقی متقی
هوش مصنوعی: به دلیل ظلم و ستم شخصی غافل، سرور و پیشوای بزرگ و با تقوا به شهادت رسیده است.
پیکر آن کوکب عالم فروز
بر سر این بام افتاده سه روز
هوش مصنوعی: تنه آن ستاره روشن و درخشان که بر بام منزل تابیده بود، سه روز بر زمین افتاده است.
این کبوترها کنند از آفتاب
سایه بر جسم شریف آن جناب
هوش مصنوعی: این کبوترها از آفتاب سایه میسازند بر جسم مقدس آن بزرگوار.
عزم آن دارد که امشب آن شریر
افکند از بام جسمش را به زیر
هوش مصنوعی: او قصد دارد که امشب آن شخص بدزبان را از بالای بام به پایین بیفکند.
روز دیگر باز با چشمان تر
جانب آن خانه آوردم گذر
هوش مصنوعی: روز دیگری با چشمانی پر از اشک از کنار آن خانه گذر کردم.
دیدم افتاده تن آن جان پاک
در میان کوچه اندر روی خاک
هوش مصنوعی: دیدم که بدن آن روح پاک در میان کوچه روی زمین افتاده است.
شیعیان گردیده جمع از هر طرف
بهر دفن آن مه برج شرف
هوش مصنوعی: شیعیان از هر سو جمع شدهاند تا آن ستاره درخشان را دفن کنند.
شد تقی را عاقبت با احترام
در جوار موسی جعفر مقام
هوش مصنوعی: در نهایت، تقی با کمال احترام در کنار موسی جعفر به مقام و جایگاه رفیعی دست یافت.
بازم آمد یاد از این شور و شین
پیکر مجروح عریان حسین
هوش مصنوعی: بار دیگر یادآور این شور و شوقی هستم که مربوط به پیکر زخمخورده و عریان حسین است.
برد چون شمر ستمکار شریر
سوی کوفه عترت او را اسیر
هوش مصنوعی: شمر ستمکار به سوی کوفه روانه شد و عترت (خاندان) او را به اسارت گرفت.
پیکر مخدوم جبریل امین
مانده بیسر تا سه روز اندر زمین
هوش مصنوعی: پیکر پیامبر بزرگ، جبریل، به مدت سه روز در زمین بدون سر باقی مانده است.
باد میپوشید بر آن تازه تن
خاک دشت کربلا جای کفن
هوش مصنوعی: باد بر بدن تازه شهیدان در دشت کربلا میوزید و جای کفن آنها را میپوشاند.
کس نبود آنجا به وی یاری کند
بر سر نعشش عزاداری کند
هوش مصنوعی: هیچکس در آنجا نبود تا به او کمک کند و بر روی جنازهاش عزاداری کند.
وحشیان هر سو به چشم اشکبار
گریه میکردند به روی زار زار
هوش مصنوعی: وحشیان با چشمانی پر از اشک، به شدت و به شکلی غمگین، در حال گریه کردن بودند.
بر سر چشم عزیز مصطفی
گریه میکدند مرغان هوا
هوش مصنوعی: مرغان آسمان به خاطر چشمهای گرانقدر و عزیز پیامبر مصطفی اندوهگین و گریان بودند.
کس نیامد بر سر آن مستمند
تا نماید صوت قرآنی بلند
هوش مصنوعی: هیچکس به سراغ آن بیپناه نیامد تا صدای قرآن را بلند بخواند.
کاش پیراهن چو بردند از برش
بعد از آن میماند عریان پیکرش
هوش مصنوعی: کاش وقتی پیراهنش را بردند، بدنش بعد از آن عریان نمیماند.
دیگر از نعل سم اسب جفا
مینگشتی پیکرش چون توتیا
هوش مصنوعی: دیگر از اثرات نعل سم اسب ناراحتی نمیکشی، زیرا چهرهات همچون آینه درخشان است.
بهر خاتم به جدل بیآبرو
می نمیکردی جدا انگشت او
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هدفی خاص، ارزشش را نداشت که در مقام منازعه و بحث بیاحترامی کنی و انگشتش را جدا کنی.
بهر بندی ساربان بیحیا
کاش دستش را نمیکردی جدا
هوش مصنوعی: ساربان بیشرم و حیا، ای کاش دستش را از هم جدا نکرده بودی.
کاش چون خولی سرش را بر سنان
در تنور او را نکردی میهمان
هوش مصنوعی: ای کاش مثل خولی، سرش را بر روی نیزه نمیبردی و او را در تنور نمیگذاشتی تا میهمان تو باشد.
کاش در بزم یزید بیحیا
بر لب وی نامدی چوب جفا
هوش مصنوعی: ای کاش در میهمانی یزید، بیشرم بر لب او، نامی از ستم و ظلم نیاورده بودم.
نیست یارای نوشتن خامه را
مختصر کن (صامت) این هنگامه را
هوش مصنوعی: قلم قدرت نوشتن ندارد، بنابراین این موقعیت را کوتاه ساز.