شمارهٔ ۳۳ - جنگ شداد با ربالعالمین جل ذکره
کرد چون شداد از راه عناد
سرکشی بنیاد با رب العباد
وز عنایت کردگارمهربان
هرچه او را داد در دنیا امان
تا مگر از گمرهی آید براه
قلب وی شد دم به دم بدتر سیاه
عاقبت مامور شد از کردگار
حضرت داود بر آن نابکار
هر چه خواند افسانه دوزخ برش
بیشتر شد مغز کبر اندر سرش
مدتی داود برآن بد سرشت
کرد توصیف گلستان بهشت
عاقبت داود را اندر جواب
ساخت غمگین زین جواب ناصواب
گفت خود سازم بهشتی باصفا
من نمیخواهم بهشت کبریا
داد فرمان بر خطا و روم و چین
بر تمام ربع مسکون زمین
از زر و سیم و جواهر بار بار
استر و اشتر قطار اندر قطار
گرد کردند آنقدر بر روی هم
کز بیان وی شود عاجز قلم
منتخب کردند خوش آب و هوا
طرفه صحرایی وسیع و باصفا
جمله معماران ز هر شهر و دیار
جمع گردیدند روز و شب بکار
تا به سیصد سال با آن اهتمام
گشت آن بنیاد نامیمون تمام
کرده وصف وی خدای ذوالنعم
نام او باشد گلستان ارم
چون خبر دادن بر آن بیادب
کرد سرداران لشگر را طلب
شد ز دار الملک خود آن نابکار
از پی سیر بهشت خود سوار
با جلالت کرد طی راه امید
دوزخی تا بر در جنت رسید
از دو پا یکپا برون کرد از رکاب
تا شود از سیر جنت کامیاب
آنکه کرده صید پشه پیل را
کرد حاضر نزدش عزرائیل را
جانب شداد با شکل مهیب
پیک حق زد هی به آواز عجیب
لرزلرزان گفت بر گو کیستی
خار راه من برای چیستی
گفت عزرائیلم و بسته کمر
بهر قبض و روح تو ای خیره سر
داشت یکپا بر زمین یکپا بزین
کرد قبض روح آن زشت لعین
ای خداوند عزیز ذوانتقام
داد از شداد شوم شهر شام
صبر کردی آنقدر کان بیادب
کشت سبط مصطفی را تشنهلب
راس او را با حریم آنجناب
داد جا در مجلس بزم شراب
با چنان حالت که دارد کبر ننک
از چنین ظلمی به کفار فرنک
بتپرست و گبر و ترسا و یهود
بر سر کرسی به نزد آن عنود
مو پریشان عصمت پروردگار
زینب و کلثوم با حال نزار
هر دو اطفال بازو درطاب
ایستاده سر برنه بینقاب
غل به گردن قبله اهل یقین
با تن تبدار زینالعابدین
در بر آنرو سیاه تیره بخت
بیعمامه بر سر پا پیش تخت
گه به زنیب میزدی زخم زبان
گاه با کلثوم زار و ناتوان
گاه خندیدی ز عجب آن بتپرست
گاه گردیدی ز شرب خمر مست
گه بلبهای شهید کربلا
مینمودی خیزران را آشنا
گاه تا آرد دل زینب بدرد
زین مزخرف کفر خود را تازه کرد
«لیت اشیا خی به بدر شهدوا
جزع الخزرج من وقع الاسل»
«فاهلوا و استهلوا فرحاً
ثم قالوا یا یزید لاتشل»
آه از آن ساعت که کرد آن زشت دین
حکم بر قتل امام ساجدین
دید چون زینب به دست قاتلش
بیتحمل کنده شد از جا دلش
چشم گریان کرد رو سوی یزید
کی لعین منما امیدم ناامید
این علبل بینوای خستهجان
یادگاری مانده از یک دودمان
قتل وی گر میکند قلب تو خوش
پس مرا ای بیحیا اول بکش
نیست یارای نوشتن خامه را
مختصر کن (صامت) این هنگامه را
شمارهٔ ۳۲ - مکالمه جناب علی اکبر با پدر بزرگوارش: اکبر آن سرو قد ماه جبینشمارهٔ ۳۴ - رحلت فاطمه زهرا (س): روایتست که از فرقت رسول انام
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کرد چون شداد از راه عناد
سرکشی بنیاد با رب العباد
هوش مصنوعی: به دلیل کینه و لجاجتی که داشت، مانند شداد، طغیان کرد و علیه خداوند و مخلوقات او قیام نمود.
وز عنایت کردگارمهربان
هرچه او را داد در دنیا امان
هوش مصنوعی: از لطف و رحمت خداوند مهربان، هر آنچه که در دنیا به من داده، برایم امنیت و امانتی بوده است.
تا مگر از گمرهی آید براه
قلب وی شد دم به دم بدتر سیاه
هوش مصنوعی: شاید زمانی که از سردرگمی رهایی یابد، قلبش به سمت روشنایی هدایت شود، اما هر لحظه در حال تاریکتر شدن است.
عاقبت مامور شد از کردگار
حضرت داود بر آن نابکار
هوش مصنوعی: در نهایت خداوند حضرت داود را مامور کرد تا با آن فرد بدکار برخورد کند.
هر چه خواند افسانه دوزخ برش
بیشتر شد مغز کبر اندر سرش
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر داستانهای دوزخ را میشنید، شدت تکبر و خودخواهیاش بیشتر میشد.
مدتی داود برآن بد سرشت
کرد توصیف گلستان بهشت
هوش مصنوعی: مدتی داود به توصیف زیباییهای بهشت و گلستان پرداخت، در حالی که ویژگیهای منفی افراد را هم در نظر داشت.
عاقبت داود را اندر جواب
ساخت غمگین زین جواب ناصواب
هوش مصنوعی: سرانجام داود به خاطر این پاسخ نادرست، ناراحت و غمگین شد.
گفت خود سازم بهشتی باصفا
من نمیخواهم بهشت کبریا
هوش مصنوعی: من خودم دنیای زیبا و دلپذیری میسازم، نیازی به بهشت بزرگ و جاودانی ندارم.
داد فرمان بر خطا و روم و چین
بر تمام ربع مسکون زمین
هوش مصنوعی: آن کسی که فرمان میدهد، خطا را نادیده میگیرد و بر سرزمینهایی که در چهار طرف مسکونی هستند، تسلط دارد.
از زر و سیم و جواهر بار بار
استر و اشتر قطار اندر قطار
هوش مصنوعی: به خاطر ثروت و جواهرات، کاروانهای مادیانی و شتری به دنبال هم در حرکتاند.
گرد کردند آنقدر بر روی هم
کز بیان وی شود عاجز قلم
هوش مصنوعی: آنقدر دربارهی او گفتگو و نظر وجود دارد که حتی قلم هم از بیانش ناچار است.
منتخب کردند خوش آب و هوا
طرفه صحرایی وسیع و باصفا
هوش مصنوعی: جای دلپذیری را برای زندگی انتخاب کردند که هوای مطبوع و دشتهای وسیع و زیبایی داشته باشد.
جمله معماران ز هر شهر و دیار
جمع گردیدند روز و شب بکار
هوش مصنوعی: معماران از همه شهرها و دیارها جمع شدهاند و شب و روز در حال کار هستند.
تا به سیصد سال با آن اهتمام
گشت آن بنیاد نامیمون تمام
هوش مصنوعی: پس از سیصد سال تلاش و کوشش، آن بنیاد ناخوشایند به پایان رسید.
کرده وصف وی خدای ذوالنعم
نام او باشد گلستان ارم
هوش مصنوعی: وصف او را خداوندی کرده است که نعمتهای بیحد و حصری دارد، و نام او بهشت ارم است.
چون خبر دادن بر آن بیادب
کرد سرداران لشگر را طلب
هوش مصنوعی: وقتی که خبر به سرداران لشکر رسید، به خاطر آن بیادبی، آنها را جمع کردند.
شد ز دار الملک خود آن نابکار
از پی سیر بهشت خود سوار
هوش مصنوعی: آن ناجوانمرد از دارالملک خود به قصد سیر در بهشت سوار شد.
با جلالت کرد طی راه امید
دوزخی تا بر در جنت رسید
هوش مصنوعی: با عظمت و شکوه خود، در مسیر امید به دنیای بهتر حرکت کرد تا به دروازههای بهشت برسد.
از دو پا یکپا برون کرد از رکاب
تا شود از سیر جنت کامیاب
هوش مصنوعی: از دو پا یکی را از رکاب بیرون آورد تا بتواند از سفر به بهشت بهرهمند شود.
آنکه کرده صید پشه پیل را
کرد حاضر نزدش عزرائیل را
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که شخصی که توانسته است یک حشره کوچک مانند پشه را به دام اندازد، میتواند به راحتی فرشته مرگ، عزرائیل، را نیز به حضور خود فراخواند. به عبارتی، انسانهایی که قدرت و توانمندیهای خاصی دارند، میتوانند در موقعیتهای مختلف، حتی با وجود موضوعات بزرگ و مهم، کنترل و تسلط داشته باشند.
جانب شداد با شکل مهیب
پیک حق زد هی به آواز عجیب
هوش مصنوعی: جانب شداد با ظاهر ترسناک خود به پیام حق طنین عجیبی زد.
لرزلرزان گفت بر گو کیستی
خار راه من برای چیستی
هوش مصنوعی: لرزان و ترسیده گفت: بگو کیستی و چرا باید مانع راه من باشی؟
گفت عزرائیلم و بسته کمر
بهر قبض و روح تو ای خیره سر
هوش مصنوعی: عزرائیل گفت که کمربندش را محکم کرده و آماده است تا جان تو را بگیرد، ای سرسخت و نادان.
داشت یکپا بر زمین یکپا بزین
کرد قبض روح آن زشت لعین
هوش مصنوعی: یک پا بر روی زمین و یک پا بر روی حیوانی گذاشته بود و همین باعث شد که روح آن موجود زشت و نامطلوب گرفته شود.
ای خداوند عزیز ذوانتقام
داد از شداد شوم شهر شام
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ و انتقامجو، از شداد، شاه ظالم شهر شام، انتقام گرفتی.
صبر کردی آنقدر کان بیادب
کشت سبط مصطفی را تشنهلب
هوش مصنوعی: مدتی را به صبر نشستهای که آن بیادب، فرزند امام را به حال تشنه به قتل رساند.
راس او را با حریم آنجناب
داد جا در مجلس بزم شراب
هوش مصنوعی: سر او را در کنار حریم آن حضرت قرار دادند و در مجلس خوشگذرانی شراب نشستهاند.
با چنان حالت که دارد کبر ننک
از چنین ظلمی به کفار فرنک
هوش مصنوعی: کسی که با چنین حالی به دیگران نگاه میکند، نباید از ظلمی که به کفار میشود، خونسرد باشد.
بتپرست و گبر و ترسا و یهود
بر سر کرسی به نزد آن عنود
هوش مصنوعی: بتپرستان، زرتشتیان، مسیحیان و یهودیان همه در مقابل آن شخص سرسخت و لجوج نشستهاند.
مو پریشان عصمت پروردگار
زینب و کلثوم با حال نزار
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و شگفتی وضعیت زینب و کلثوم، دختران پیامبر اسلام، اشاره دارد. موهای آشفته آنها نشاندهنده شرایط سخت و دشواری است که در زندگیشان تجربه کردهاند. به نوعی، این تصویر نشاندهنده فشارها و مصائبی است که آنها به عنوان شخصیتهای مهم تاریخی و دینی با آن مواجه بودهاند.
هر دو اطفال بازو درطاب
ایستاده سر برنه بینقاب
هوش مصنوعی: دو کودک با دستانی باز و در آغوش یکدیگر ایستادهاند و صورتهایشان بدون پوشش است.
غل به گردن قبله اهل یقین
با تن تبدار زینالعابدین
هوش مصنوعی: غمی به دل اهل یقین هست که چون زینالعابدین در حال بیماری است.
در بر آنرو سیاه تیره بخت
بیعمامه بر سر پا پیش تخت
هوش مصنوعی: در کنار آن فرد با موهای تیره و بخت نامساعد که بدون عمامه بر سرش، در برابر تخت ایستاده است.
گه به زنیب میزدی زخم زبان
گاه با کلثوم زار و ناتوان
هوش مصنوعی: گاهی به زنیب زخم زبان میزدی و زمانی دیگر با کلثوم ناتوان و دردمند به سر میبردی.
گاه خندیدی ز عجب آن بتپرست
گاه گردیدی ز شرب خمر مست
هوش مصنوعی: گاهی از تعجب به خنده میآمدی و گاهی به خاطر نوشیدن شراب مست و بیخبر میشدی.
گه بلبهای شهید کربلا
مینمودی خیزران را آشنا
هوش مصنوعی: گاهی اوقات بلبلانِ عاشق کربلا، نی را به شکل آشنا و دوست داشتنی میدیدند.
گاه تا آرد دل زینب بدرد
زین مزخرف کفر خود را تازه کرد
هوش مصنوعی: گاهی اوقات زینب از اندوه دلش به درد میآید و در این حالت، فکرهای بیارزش و کفرآمیز خود را دوباره زنده میکند.
«لیت اشیا خی به بدر شهدوا
جزع الخزرج من وقع الاسل»
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی میپردازد که در آن چیزها به خوبی و زیبایی جلوهگر میشوند، به طوری که قومی خاص از وقوع یک مشکل یا حادثه دچار حیرت و ترس میشوند. در اینجا، نگرانی و ناامیدی قبیله "خزرج" از یک رخداد سخت و جدی به تصویر کشیده شده است.
«فاهلوا و استهلوا فرحاً
ثم قالوا یا یزید لاتشل»
هوش مصنوعی: آنان با شادی و سرور فریاد برآورده و به یکدیگر گفتند: ای یزید، نگذار که در این شرایط دچار مشکل و ناتوانی شویم.
آه از آن ساعت که کرد آن زشت دین
حکم بر قتل امام ساجدین
هوش مصنوعی: درود بر آن لحظهای که آن فرد نیکوکار به فرمان آن ظالم برای قتل امام سجادیان حکم صادر کرد.
دید چون زینب به دست قاتلش
بیتحمل کنده شد از جا دلش
هوش مصنوعی: وقتی زینب مشاهده کرد که قاتلش بیرحمانه دلش را از جایش جدا کرد، نتوانست آن صحنه را تحمل کند و به شدت دچار درد و رنج شد.
چشم گریان کرد رو سوی یزید
کی لعین منما امیدم ناامید
هوش مصنوعی: چشم گریان به سمت یزید نگاه کرد و گفت: ای دشمن، مرا ناامید نکن.
این علبل بینوای خستهجان
یادگاری مانده از یک دودمان
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالتی از اندوه و ناتوانی مرتبط با یک فرد بیچاره میپردازد که نشانهای از نسل یا خانوادهای قدیمی و فراموششده است. این فرد نه تنها خسته و ناامید است، بلکه نمادی از مشکلات و سختیهای گذشته نیز به شمار میرود.
قتل وی گر میکند قلب تو خوش
پس مرا ای بیحیا اول بکش
هوش مصنوعی: اگر کشتن او دل تو را شاد میکند، پس ای بیحیا، اول مرا بکش.
نیست یارای نوشتن خامه را
مختصر کن (صامت) این هنگامه را
هوش مصنوعی: نوشتن در این شرایط سخت و دشوار است، پس بهتر است که مطالب را کوتاه و مختصر بیان کنم.