شمارهٔ ۳۲ - مکالمه جناب علی اکبر با پدر بزرگوارش
اکبر آن سرو قد ماه جبین
شد چو مشتاق وصل حورالعین
همچو گردون نمود قامت خم
پی تعظیم شاه عرش مکین
کای پدر همرهان همه رفتند
من به دنبال مانده زار و حزین
آرزوی شهادتم باشد
بسر کویت ای امام مبین
شه دین گفت با دو دیده تر
کای گل باغ دوده یاسین
زین سخن آتشم مزن بر جان
زین سفر خاطرم مدار غمین
ای پسر دل بدین رضا ندهد
قد سرو تو اوفتد به زمین
رحم بنما به پیری لیلا
ای جوان زین سفر کناره گزین
گفت اکبر که کشته گردیدن
بهْ به این زندگی بود پس از این
ای پدر بانگ العطش بشنو
زاری کودکان خویش ببین
عاقبت اذن جنگ حاصل کرد
روبرو گشت چون به لشکر کین
ز پس جنگ و کوشش بسیار
به زمین واژگون شد از سر زین
آن یکیزد عمود بر فرقش
دیگری زد به پهلویش زوبین
آن یکی زد عمود بر فرقش
دیگری زد به پهلویش زوبین
آن یکی تیغ زد به جبهه او
ساخت از خون عذار او رنگین
آن یکی رمح کین زدش ز یسار
دگری زد سنان بوی ز یمین
آن بیح خلیل کوی وفا
گفت آن دم به نالههای حزین
کای پدر جان برس به فریادم
الامان زین سپاه بد آئین
شد شتابان حسین تشنه جگر
بسر آن همای اوج یقین
دید آرام جان لیلا را
کرده از خاک بستر و بالین
سر او را گرفت بر زانو
خاک و خون پاک ساختنش ز جبین
دید او را ز خون نموده خضاب
رخ رنگین و کاکل مشگین
گفت ای گلعذار گلشن زار
ای همایون تذرو علیین
حیف از این غنچه لب چو گلت
حیف از آن تبسم شیرین
آه از آن سرو قد رعنایت
داد از آن ملاحت رنگین
یک گلی داشتم در این بستان
رفت آن هم به غارت گلچین
تو به خاک هلاک زنده حسین
بیپناه و انیس و یار و معین
چشم در راه مادرت لیلا
مانده در خیمهگاه زار و غمین
خیز بار دیگر ز مادر پیر
یاد کن آن محبت دیرین
خیز و بشتاب ای پسر به حرم
یک زمان ده سکینه را تسکین
خیز و بار دیگر برو به خیام
در بر عمههای خود بنشین
آه از آن دم که دیده باز نمود
اکبر اندر نگاه باز پسین
(صامتا) شد ز شرح این ماتم
نوحهگر مصطفی به خلد برین
شمارهٔ ۳۱ - وداع حضرت علیاکبر با مادر(ع): در کرب و بلای حسین بییارشمارهٔ ۳۳ - جنگ شداد با ربالعالمین جل ذکره: کرد چون شداد از راه عناد
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اکبر آن سرو قد ماه جبین
شد چو مشتاق وصل حورالعین
هوش مصنوعی: اکبر به قد و قامت زیبا و ماهمانند خود جلوهگر شد، مانند کسی که در انتظار وصال دوست و محبوبش است.
همچو گردون نمود قامت خم
پی تعظیم شاه عرش مکین
هوش مصنوعی: به مانند دایره، قامت خمیدهام را برای احترام به شاه آسمانی نشان میدهم.
کای پدر همرهان همه رفتند
من به دنبال مانده زار و حزین
هوش مصنوعی: ای پدر، همه دوستان و همنشینان رفتند و من به تنهایی، با حالی غمگین و افسرده، در پی آنها ماندهام.
آرزوی شهادتم باشد
بسر کویت ای امام مبین
هوش مصنوعی: آرزو دارم که در مسیر تو و در کنار تو شهید شوم، ای امام روشن و آشکار.
شه دین گفت با دو دیده تر
کای گل باغ دوده یاسین
هوش مصنوعی: شه دین با دو چشم اشکبار گفت: ای گل باغ یاسین.
زین سخن آتشم مزن بر جان
زین سفر خاطرم مدار غمین
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی از دلنگرانی و حسرت اشاره دارد. صحبت از این است که نباید به یاد گذشتههای تلخ و ناراحتکننده دامن زد و زندگی را با این فکرها تلخ کرد. به جای اینکه به خاطرات ناراحتکننده فکر کنیم، بهتر است از آتش و درد آنها دوری کنیم و به حال و آینده فکر کنیم.
ای پسر دل بدین رضا ندهد
قد سرو تو اوفتد به زمین
هوش مصنوعی: پسر، دل را به این راضی نکن که قد تو مانند سرو، بر زمین بیفتد.
رحم بنما به پیری لیلا
ای جوان زین سفر کناره گزین
هوش مصنوعی: ای جوان، به پیر بودن لیلا رحم کن و از این سفر دوری کن.
گفت اکبر که کشته گردیدن
بهْ به این زندگی بود پس از این
هوش مصنوعی: اکبر گفت که پس از این، کشته شدن بهتر از این زندگی است.
ای پدر بانگ العطش بشنو
زاری کودکان خویش ببین
هوش مصنوعی: ای پدر، به صدای تشنگی کودکان خود گوش کن و زاری آنها را ببین.
عاقبت اذن جنگ حاصل کرد
روبرو گشت چون به لشکر کین
هوش مصنوعی: سرانجام اجازه جنگ را به دست آورد و وقتی که به مقابل لشکر دشمن رسید، آماده رویارویی شد.
ز پس جنگ و کوشش بسیار
به زمین واژگون شد از سر زین
هوش مصنوعی: پس از جنگ و تلاشهای فراوان، او به زمین افتاد و از اسبش به زیر آمد.
آن یکیزد عمود بر فرقش
دیگری زد به پهلویش زوبین
هوش مصنوعی: یکی بر سر دیگری ضربهای زد، و آن دیگری نیز با نیزه به پهلویش آسیب رساند.
آن یکی زد عمود بر فرقش
دیگری زد به پهلویش زوبین
هوش مصنوعی: کسی ضربهای بر سر او زد و دیگری نیز با نیزهای به پهلویش حمله کرد.
آن یکی تیغ زد به جبهه او
ساخت از خون عذار او رنگین
هوش مصنوعی: یکی با شمشیر به پیشانی او ضربه زد و از خون صورتش رنگی ساخت.
آن یکی رمح کین زدش ز یسار
دگری زد سنان بوی ز یمین
هوش مصنوعی: یکی از آنها از سمت چپ به او ضربه زد و دیگری از سمت راست نیز با نیزه به او حمله کرد.
آن بیح خلیل کوی وفا
گفت آن دم به نالههای حزین
هوش مصنوعی: در آن لحظه، خلیل در خیابان وفا با صدای نالههای غمگین و دلشکستهاش چیزی گفت.
کای پدر جان برس به فریادم
الامان زین سپاه بد آئین
هوش مصنوعی: ای پدر جان، به فریادم برس! از این لشکر بدکردار به دادم برسید.
شد شتابان حسین تشنه جگر
بسر آن همای اوج یقین
هوش مصنوعی: حسین با شتاب و عجله به سوی دویدن رفت تا آن لحظهای که به اوج ایمان و یقین دست یابد، جگرش تشنه بود.
دید آرام جان لیلا را
کرده از خاک بستر و بالین
هوش مصنوعی: روح لیلا از زمین و مکانش جدا شده و به آرامش رسیده است.
سر او را گرفت بر زانو
خاک و خون پاک ساختنش ز جبین
هوش مصنوعی: سر او را بر زانوی خود گرفت و خاک و خون را از پیشانیاش پاک کرد.
دید او را ز خون نموده خضاب
رخ رنگین و کاکل مشگین
هوش مصنوعی: او را دیدم که با خون خضاب شده و چهرهاش رنگین و مویش سیاه است.
گفت ای گلعذار گلشن زار
ای همایون تذرو علیین
هوش مصنوعی: ای گل زیبا، در باغی شاداب و دلانگیز، تو با شکوه و عظمت خود میدرخشی.
حیف از این غنچه لب چو گلت
حیف از آن تبسم شیرین
هوش مصنوعی: چقدر غنچه لب تو به زیبایی و دلنشینی گل است، و چقدر آن لبخند شیرین تو ارزشمند و دلربا میباشد.
آه از آن سرو قد رعنایت
داد از آن ملاحت رنگین
هوش مصنوعی: ناله و اشک من به خاطر زیبایی ظاهری و قد بلند تو است، که چقدر دلربا و جذاب هستی.
یک گلی داشتم در این بستان
رفت آن هم به غارت گلچین
هوش مصنوعی: در این بستان، گلی داشتم که به سرقت رفت و کسى که گلها را میچیند، آن را برداشت.
تو به خاک هلاک زنده حسین
بیپناه و انیس و یار و معین
هوش مصنوعی: تو در سرزمین ویران و نابود شده حسین قرار داری، جایی که او بدون پشتیبان و یاری از دنیا رفته است.
چشم در راه مادرت لیلا
مانده در خیمهگاه زار و غمین
هوش مصنوعی: چشمانتظار مادرش لیلا در چادر نشسته و با اندوه و ناراحتی به دوربین نگاه میکند.
خیز بار دیگر ز مادر پیر
یاد کن آن محبت دیرین
هوش مصنوعی: بار دیگر از یاد نبر محبت و عشق مادرت را که در دل داری.
خیز و بشتاب ای پسر به حرم
یک زمان ده سکینه را تسکین
هوش مصنوعی: بشتاب و زود برو، ای پسر، به حرم و لحظهای سکینه را آرام کن.
خیز و بار دیگر برو به خیام
در بر عمههای خود بنشین
هوش مصنوعی: برخیز و دوباره به خیام برو و در کنار عمههایت بنشین.
آه از آن دم که دیده باز نمود
اکبر اندر نگاه باز پسین
هوش مصنوعی: این عبارت به احساسی عمیق و تاثرآور اشاره دارد. زمانی که انسان به واقعیتها و حقایق زندگی پی میبرد و از حالت خواب و غفلت بیدار میشود، احساسات و ایماژهای عمیقی را تجربه میکند. این بیداری ممکن است به درک تازهای از وجود، زمان و مسائلی که پیرامونش است منجر شود. احساساتی که به مرور زمان شکل گرفتهاند، در این لحظهی خاص به وضوح و جدیت بیشتری نمایان میشوند.
(صامتا) شد ز شرح این ماتم
نوحهگر مصطفی به خلد برین
هوش مصنوعی: نوحهگر مصطفی به بهشت رفت و دیگر هیچکس از این مصیبت سخن نگفت.