شمارهٔ ۳۱ - وداع حضرت علیاکبر با مادر(ع)
در کرب و بلای حسین بییار
چون گشت غریب و بیمددکار
بگرفت به کف علی اکبر
در دم پی یار پدر سر
لیلای ستمکش جگر خون
از خیمه خود دوید بیرون
بوسید رکاب توسنش را
بگرفت دو دست دامنش را
کای شعله شمع آرزویم
ای تازه جوان ماه رویم
قربان جمال بیمثالت
مادر چه بود مگر خیالت
شوری که تو را فتاده بر سر
پنهان مکن از من مکدر
با آن همه آشنایی تو
چون شد سبب جدایی تو؟
با آن همه درد و غم نصیبی
با این همه محنت و غریبی
خواهی ز من حزین شوی دور
تا از غم دوریات شوم کور
تو بر من خسته نور عینی
شمع شب ماتم حسینی
زین بیش مشو پی شکستم
ای تازه جوان مرو ز دستم
ترسم ز جدائیت چو مجنون
گردد وطنم به کوه و هامون
منمای به چشم خلق خوارم
چون طاقت دوریات ندارم
بنمای به حال من ترحم
سررشته عمر من شود گم
من بر سر آن به نامرادی
پوشم به تن تو رخت شادی
بینم ز برای دست بوست
در دست تو دست نوعروست
تو در پی آن که وقت پیری
دست من ناتوان بگیری
سازی بر دشمنان حقیرم
واندر کف شمر دستگیرم
تا هست رمق به جسم زارم
کی دست ز دامنت بدارم
آن تازه جوان به حال تشویش
گفتا به جواب مادر خویش
کی مادر غم رسده من
لیلای ستم کشیده من
از ناله خود مکن کبابم
بین گردن کج ستاده بابم
زد غصه به شیشه دلم سنگ
گردیده دلم زندگی تنگ
بگذار که ناامید گردم
در راه پدر شهید گردم
مادر منما مرا ملامت
ترسم که به عرصه قیامت
چون جده من بتول عذرا
با آه و فغان و شور و غوغا
گردد به صباح روز محشر
حاضر به مقام عدل داور
جوید پی منصب شفاعت
از ما همه محضر شهادت
گوید به رکاب نور عینم
کرده است که یاری حسینم
خیل شهدا به محضر خویش
آرند به کف همه سر خویش
کلثوم به پیش دیده ناس
آرد به میان دو دست عباس
آن یک ز جگر کشد فغان را
آرد سر قاسم جوان را
یک سوی عروس با خروشش
آید به روی دیده گوشش
آرد به ببرش رابط مضطر
قنذاقه پر ز خون اصغر
پرسد ز تو گر جناب زهرا
کای بیکس غم رسده لیلا
پس چیست نشان یاری تو
کو تحفه جان نثاری تو
اکبر که تو را مهین پسر بود
گویا ز حسین عزیزتر بود
بنهاد چرا به کربلایش
تنها و نکرد جان فدایش
امروز اگر دلت ملولست
بهتر ز خجالت بتول است
از گریه منه به پا کمندم
کن در صف حشر سر بلندش
کان روز به مثل دیگرانت
باشد سر اکبر ارمغانت
(صامت) ز غم علی اکبر
بر جان جهان فکندی آذر
رو سوی حکایت دیگر کن
خاکی دگر از عزا به سر کن
شمارهٔ ۳۰ - نزول عهدنامه در کربلا به شاه تشنهجگر: روز عاشورا چو شاه کربلاشمارهٔ ۳۲ - مکالمه جناب علی اکبر با پدر بزرگوارش: اکبر آن سرو قد ماه جبین
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در کرب و بلای حسین بییار
چون گشت غریب و بیمددکار
هوش مصنوعی: حسین در کربلا در حالتی بسیار سخت و دشوار قرار داشت، به طوری که بدون یاری و کمک، بسیار تنها و بیپناه شده بود.
بگرفت به کف علی اکبر
در دم پی یار پدر سر
هوش مصنوعی: علی اکبر در لحظهی مرگ پدرش برای حمایت از او به میدان رفت و در دستش سلاحی داشت.
لیلای ستمکش جگر خون
از خیمه خود دوید بیرون
هوش مصنوعی: لیلا، که تحت ظلم و ستم قرار گرفته، با دل شکسته و غمگین از خیمهاش بیرون آمد.
بوسید رکاب توسنش را
بگرفت دو دست دامنش را
هوش مصنوعی: سواری بر روی اسب خود را بوسید و با دو دست دامنش را گرفت.
کای شعله شمع آرزویم
ای تازه جوان ماه رویم
هوش مصنوعی: ای شعلهای از آرزوهایم، ای جوانی زیبا و تازه مانند ماه، من به تو امیدوارم و درخشندگیات را ستایش میکنم.
قربان جمال بیمثالت
مادر چه بود مگر خیالت
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و عظمت چهرهی بینظیر مادر اشاره دارد و احساساتی عمیق از عشق و ارادت نسبت به او را بیان میکند. گویا شاعر در حال ستایش از سادگی و دلانگیزی وجود مادر است و به یاد او، عشق و محبتش را تجلیل میکند.
شوری که تو را فتاده بر سر
پنهان مکن از من مکدر
هوش مصنوعی: هیجان و شور و شوقی که در دل تو جاری است را از من پنهان مکن. نگذار که این حالِ درونیات باعث کدورت من شود.
با آن همه آشنایی تو
چون شد سبب جدایی تو؟
هوش مصنوعی: چطور شد که با وجود این همه نزدیکی و آشنایی، جداییات به وجود آمد؟
با آن همه درد و غم نصیبی
با این همه محنت و غریبی
هوش مصنوعی: با وجود تمام درد و رنجهایی که دارم، سرنوشتی زیادی نصیبم نشده است و همچنان با غم و تنهایی دست و پنجه نرم میکنم.
خواهی ز من حزین شوی دور
تا از غم دوریات شوم کور
هوش مصنوعی: اگر بخواهی که من ناراحت شوم، باید دوریات را از من دور کنی تا از غم دوریات چشم بپوشم.
تو بر من خسته نور عینی
شمع شب ماتم حسینی
هوش مصنوعی: تو مثل روشنی یک شمع در شب غم و اندوه من هستی.
زین بیش مشو پی شکستم
ای تازه جوان مرو ز دستم
هوش مصنوعی: دیگر از این به بعد دنبال شکست من نرو، ای جوان تازهکار، از دست من دور شو.
ترسم ز جدائیت چو مجنون
گردد وطنم به کوه و هامون
هوش مصنوعی: من از جداییات میترسم، چنان که مجنون در فراقش دیوانه میشود. سرزمینم را در کوهها و دشتها مییابم.
منمای به چشم خلق خوارم
چون طاقت دوریات ندارم
هوش مصنوعی: من را در نظر دیگران خوار نکن، زیرا من طاقت دوری تو را ندارم.
بنمای به حال من ترحم
سررشته عمر من شود گم
هوش مصنوعی: به حال من رحم کن، زیرا روزهای عمرم در حال از دست رفتن است.
من بر سر آن به نامرادی
پوشم به تن تو رخت شادی
هوش مصنوعی: من به خاطر ناامیدی و عدم موفقیتم، برای تو لباس شادی به تن میکنم.
بینم ز برای دست بوست
در دست تو دست نوعروست
هوش مصنوعی: من میبینم که به خاطر محبتت، دست نوعروسی در دست توست.
تو در پی آن که وقت پیری
دست من ناتوان بگیری
هوش مصنوعی: تو در تلاش هستی که در دوران پیری، مرا که ناتوان شدهام، یاری کنی.
سازی بر دشمنان حقیرم
واندر کف شمر دستگیرم
هوش مصنوعی: من سازی میزنم بر دشمنانم و در دستم کمکی دارم که به من یاری میرساند.
تا هست رمق به جسم زارم
کی دست ز دامنت بدارم
هوش مصنوعی: تا وقتی که نیرو دارم و جانم در بدنم است، هرگز دست از دامن تو برنمیدارم.
آن تازه جوان به حال تشویش
گفتا به جواب مادر خویش
هوش مصنوعی: آن جوان تازهنفس با نگرانی به مادرش گفت:
کی مادر غم رسده من
لیلای ستم کشیده من
هوش مصنوعی: کی خواهد آمد مادری که غم و اندوه من را درک کند؟ مادری که برای من مانند لیلی، درد و ستم را متحمل شده است.
از ناله خود مکن کبابم
بین گردن کج ستاده بابم
هوش مصنوعی: از شکایت و نالهات چیزی نگو، که من در کشاکش زندگی گرفتاریها و مشکلات زیادی دارم.
زد غصه به شیشه دلم سنگ
گردیده دلم زندگی تنگ
هوش مصنوعی: غصه و ناراحتی باعث شده که دل من مثل شیشه شکسته شود و دیگر نتوانم زندگی را راحت تحمل کنم و احساس تنگی میکنم.
بگذار که ناامید گردم
در راه پدر شهید گردم
هوش مصنوعی: اجازه بده که در مسیرم ناامید شوم و به خاطر پدرم که شهید شده، جانم را فدای او کنم.
مادر منما مرا ملامت
ترسم که به عرصه قیامت
هوش مصنوعی: مادر، من را سرزنش نکن، چرا که میترسم در روز قیامت به مشکلاتی دچار شوم.
چون جده من بتول عذرا
با آه و فغان و شور و غوغا
هوش مصنوعی: مانند جدّهام، دختر پاک، با ناله و فریاد و هیجان و سر و صدا.
گردد به صباح روز محشر
حاضر به مقام عدل داور
هوش مصنوعی: در روز قیامت، همه در برابر قضاوت خداوند حاضر خواهند شد و به حکم انصاف او نظاره میکنند.
جوید پی منصب شفاعت
از ما همه محضر شهادت
هوش مصنوعی: هر کسی به دنبال مقام شفاعت و کمک از ما است و در مقابل، ما هم گواهی و شهادت را در محضر او داریم.
گوید به رکاب نور عینم
کرده است که یاری حسینم
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که شخص با افتخار اعلام میکند که در کنار حسین و در مسیر حمایت از او قرار دارد. این عبارت نشاندهنده تعهد و وفاداری به هدف والای حسین است.
خیل شهدا به محضر خویش
آرند به کف همه سر خویش
هوش مصنوعی: تعداد زیادی از شهدا به حضور خداوند خواهند آمد و همه سرهای خود را در دستانشان خواهند داشت.
کلثوم به پیش دیده ناس
آرد به میان دو دست عباس
هوش مصنوعی: کلثوم با چهرهای زیبا و دلربا به دیدار مردم میآید، و در دستان عباس آرامش و قدرت نمایان است.
آن یک ز جگر کشد فغان را
آرد سر قاسم جوان را
هوش مصنوعی: فریاد و نالهای از دل و جگر برمیخیزد که جوانی به نام قاسم را به یاد میآورد.
یک سوی عروس با خروشش
آید به روی دیده گوشش
هوش مصنوعی: یعنی یک طرف عروس با صدای خروشانش به سمت چشمانش میآید و توجهش را جلب میکند.
آرد به ببرش رابط مضطر
قنذاقه پر ز خون اصغر
هوش مصنوعی: به بینندهای که در وضعیت بحرانی قرار دارد، کمک میکند تا از درد و رنج رهایی یابد و در دل خود، یاد و سرگذشت کسی را که مظلومانه رنج کشیدهاست، حفظ کند.
پرسد ز تو گر جناب زهرا
کای بیکس غم رسده لیلا
هوش مصنوعی: اگر جناب فاطمه از تو بپرسد، ای کسی که در تنهایی و غم و اندوهِ لیلا گیر کردهای، چه پاسخی خواهی داد؟
پس چیست نشان یاری تو
کو تحفه جان نثاری تو
هوش مصنوعی: پس نشانهای از یاری تو کجاست، که جانم را به باد دادهام به خاطر تو؟
اکبر که تو را مهین پسر بود
گویا ز حسین عزیزتر بود
هوش مصنوعی: اکبر، که به نوعی پسر گرامی و بزرگی است، به نظر میرسد برای حسین عزیزتر بوده است.
بنهاد چرا به کربلایش
تنها و نکرد جان فدایش
هوش مصنوعی: چرا او را در کربلا تنها گذاشتند و جانش را فدای او نکردند؟
امروز اگر دلت ملولست
بهتر ز خجالت بتول است
هوش مصنوعی: امروز اگر دلت گرفته است، بهتر از این است که به خاطر آن خجالت بکشی.
از گریه منه به پا کمندم
کن در صف حشر سر بلندش
هوش مصنوعی: از گریهٔ من غمگین نباش، طناب من را به پا ببند و در روز قیامت سرم را بالا نگهدار.
کان روز به مثل دیگرانت
باشد سر اکبر ارمغانت
هوش مصنوعی: روز تو باید مانند روز دیگران باشد، سرنوشت بزرگ تو هدیهای است که به تو داده شده است.
(صامت) ز غم علی اکبر
بر جان جهان فکندی آذر
هوش مصنوعی: ناله و عزاداری برای علی اکبر آنچنان آتشین و دلخراش است که بر دل و جان همه عالم تأثیر میگذارد.
رو سوی حکایت دیگر کن
خاکی دگر از عزا به سر کن
هوش مصنوعی: به سمت داستانی جدید برو و غم و اندوه را از خود دور کن.