گنجور

شمارهٔ ۲۹ - امتحان طبیب موصلی

گفت راوی در تمام عالمین
چون خلافت شد مسلم بر حسین
بود در موصل کی دانا طبیب
با یزید بن معاویه حبیب
نی همین در خدمتش کردی قیام
بلکه می‌‌دانست آن سگ را امام
گفت با وی مومنی از شیعیان
بگذر از این راه باطل ای فلان
گر سعادت خواهی اندر عالمین
قبله خود کن تو شاه دین حسین
آنکه اندر راه حی لایزال
ساخته وقف یتیمان جان و مال
گر حقیقت را به سر داری هوس
در حسین این رتبه را می‌جوی و بس
کرد اندر دل طبیب نکته دان
زین سخن با خویش قصد امتحان
از قضا بیوه زنی همسایه داشت
از وجودش بر سر خود سایه داشت
ناگهان آن بیوه زن بیمار شد
حال طفلش بی‌پدر افکار شد
شد روانه کودک دور از شکیب
حال مادر گفت نزد آن طبیب
گفت ای کودک اگر جویی علاج
یک جگر از اسب باشد احتیاج
گفت کودک ای طبیب پرهنر
من ندارم اسب تا آرم جگر
گفت با وی آن طبیب موصلی
رو به درگاه حسین بن علی
شد شتابان کودک افسرده حال
خدمت آن معدن جود و نوال
زاده زهرا گرفت اندر برش
دست دلجویی کشید اندر سرش
اشک چشم را ز رحمت پاک کرد
جستجوی حال آن غمناک کرد
چون تسلی داد اشک و آه او
کشت اسبی را به خاطرخواه او
داد پس لخت جگر بر دست او
طفل در نزد طبیب آورد رو
کرد از رنک فرس از وی سئوال
پنج نوبت آن طبیب بی‌مهال
گفت رنگ اسب اینسان خوب نیست
بهر درد مادرت مطلوب نیست
پنج نوبت شاه گردون اقتدار
پنج اسب از خویش کشت آن پنج بار
رحم کردن بر یتیمان را حسین
داشت اندر ذمت خد فرض عین
دید چون این جودو احسان و اطیب
شد محب آن شهنشاه غریب
ای حمیت پیشگان و شیعیان
گر بود انصاف در خلق جهان
دور از رحم است ای اهل کمال
اینچنین سلطان با جود و خصال
شمر روی دخترش نیلی کند
نیلگون رخسارش از سیلی کند
جمله را پای پیاده روز و شب
در بیابان‌ها دواند از غضب
عترت آن شاه بی‌مثل و نظیر
برد اندر کوفه چون شمر شریر
داد اندر گوشه زندان مکان
آن حریم سرور کون و مکان
سر برهنه دل گرسنه جان کباب
پوست افکنده بدنشان آفتاب
جای دست مرحمت‌های پدر
سنگ و چوب کوفی رشامی بسر
بر سر آن بی‌کسان در روزگار
جز کنیزان کس نمی‌کردی گذار
مردم کوفی شب اندر خانه‌ها
کودکان چون گنج در ویرانه‌ها
روز و شب از چشم ایشان رفته خواب
شب ز سرما روزها از و آفتاب
بلکه دادندی تصدق کوفیان
بر یتیمان حسین خرما و نان
سویشان کلثوم چون کردی نظر
سوختی او را از این محنت جگر
می‌گرفت آن نان ز دست کودکان
با غصب می‌گفت با آن ناکسان
کای گروه سست عهد بی‌وفا
از خدا شرمی ز پیغمبر حیا
کوفیان مارا تصدق کی رواست
کی خدا خوشنود و پیغمبر رضاست
ما که در این شهر خوار و مضطریم
آل یاسین عترت پیغمبریم
روزگاری خانمانی داشتیم
از بزرگی ما نشانی داشتیم
نیست یارای نوشتن خامه را
مختصر کن (صامت) این هنگامه را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفت راوی در تمام عالمین
چون خلافت شد مسلم بر حسین
هوش مصنوعی: راوی گفت در تمامی دنیا، زمانی که خلافت به حسین نسبت داده شد.
بود در موصل کی دانا طبیب
با یزید بن معاویه حبیب
هوش مصنوعی: در موصل، طبیبی با دانش و باهوش زندگی می‌کرد که با یزید بن معاویه رابطه نزدیکی داشت.
نی همین در خدمتش کردی قیام
بلکه می‌‌دانست آن سگ را امام
هوش مصنوعی: همین که تو به خدمت او برخاستی، این نشان می‌دهد که او می‌دانست که آن سگ به چه کسی اقتدا می‌کند.
گفت با وی مومنی از شیعیان
بگذر از این راه باطل ای فلان
هوش مصنوعی: شخصی به مومنی از شیعیان می‌گوید: از این مسیر نادرست عبور نکن و از آن دوری کن.
گر سعادت خواهی اندر عالمین
قبله خود کن تو شاه دین حسین
هوش مصنوعی: اگر به دنبال سعادت و خوشبختی هستی، در این دنیا به سمت امام حسین (ع) به عنوان الگوی خود توجه کن.
آنکه اندر راه حی لایزال
ساخته وقف یتیمان جان و مال
هوش مصنوعی: کسی که در مسیر عشق و زندگی ابدی، جان و مال خود را وقف یتیمان کرده است.
گر حقیقت را به سر داری هوس
در حسین این رتبه را می‌جوی و بس
هوش مصنوعی: اگر به دنبال حقیقت هستی، تنها در حسین باید این مقام را جست و جو کنی و بس.
کرد اندر دل طبیب نکته دان
زین سخن با خویش قصد امتحان
هوش مصنوعی: در دل طبیب با خردمندانه به نکته‌ای فکر کرد و با خود عزم امتحان داشت.
از قضا بیوه زنی همسایه داشت
از وجودش بر سر خود سایه داشت
هوش مصنوعی: اتفاقاً زنی بیوه همسایه‌اش بود که وجودش بر زندگی‌اش سایه می‌افکند.
ناگهان آن بیوه زن بیمار شد
حال طفلش بی‌پدر افکار شد
هوش مصنوعی: ناگهان آن زن بیوه بیمار شد و حالا بچه‌اش که پدر ندارد، به فکر و اندیشه‌های سختی دچار شد.
شد روانه کودک دور از شکیب
حال مادر گفت نزد آن طبیب
هوش مصنوعی: کودک بی‌صبر و آرام به نزد پزشک رفت و حال مادرش را برای او تعریف کرد.
گفت ای کودک اگر جویی علاج
یک جگر از اسب باشد احتیاج
هوش مصنوعی: برخی مشکلات زندگی گاهی نیازمند راه حل‌های دشواری هستند که ممکن است از منابع غیرمنتظره‌ای حاصل شوند. اگر به دنبال یافتن درمانی برای درد و رنجی هستی، ممکن است نیاز باشد به چیزهایی روی بیاوری که در ابتدا به نظرت عجیب یا غریب می‌آیند.
گفت کودک ای طبیب پرهنر
من ندارم اسب تا آرم جگر
هوش مصنوعی: کودک به پزشکِ ماهر گفت: من اسبی ندارم که جگرم را بیاورم.
گفت با وی آن طبیب موصلی
رو به درگاه حسین بن علی
هوش مصنوعی: طبیب موصلی به درگاه حسین بن علی گفت.
شد شتابان کودک افسرده حال
خدمت آن معدن جود و نوال
هوش مصنوعی: کودک با حالی غمگین و ناراحت، به سرعت به سمت منبع عطا و بخشش حرکت کرد.
زاده زهرا گرفت اندر برش
دست دلجویی کشید اندر سرش
هوش مصنوعی: فرزند فاطمه (زهرا) دست دوست‌داشتنی‌ای را به آرامی بر سرش گذاشت و از او دلجویی کرد.
اشک چشم را ز رحمت پاک کرد
جستجوی حال آن غمناک کرد
هوش مصنوعی: چشم اشک را از محبت پاک کرد و در پی حال آن فرد غمگین رفت.
چون تسلی داد اشک و آه او
کشت اسبی را به خاطرخواه او
هوش مصنوعی: از آنجا که اشک و ناله او آرامش بخش بود، به خاطر او، اسبی را به کشتن داد.
داد پس لخت جگر بر دست او
طفل در نزد طبیب آورد رو
هوش مصنوعی: او دستِ طبیب را با جگرِ بریده‌ای که از بدن طفل جدا شده، به نشانۀ درد و بیماری نزدیک آورد.
کرد از رنک فرس از وی سئوال
پنج نوبت آن طبیب بی‌مهال
هوش مصنوعی: از او سوال کرد، پنج بار، بی‌درنگ و بی‌هیچ تردیدی دیگر.
گفت رنگ اسب اینسان خوب نیست
بهر درد مادرت مطلوب نیست
هوش مصنوعی: رنگ این اسب به این دلیل خوب نیست که برای رفع درد مادرت مناسب نیست.
پنج نوبت شاه گردون اقتدار
پنج اسب از خویش کشت آن پنج بار
هوش مصنوعی: نباختن نوبت سلطه زمان باعث شده است که پنج اسب از خود را قربانی کند و این وضعیت را پنج بار تجربه کند.
رحم کردن بر یتیمان را حسین
داشت اندر ذمت خد فرض عین
هوش مصنوعی: حسین (علیه‌السلام) باطناً بر یتیمان مهربانی و رحمت می‌کرد و این عمل را از واجبات الهی می‌دانست.
دید چون این جودو احسان و اطیب
شد محب آن شهنشاه غریب
هوش مصنوعی: وقتی که جوانمردی و نیکی این‌چنین زیبا و دلپذیر شد، عشق به آن پادشاهی که در تنهایی و دور از وطن است، در دل‌ها بیشتر می‌شود.
ای حمیت پیشگان و شیعیان
گر بود انصاف در خلق جهان
هوش مصنوعی: ای غیرت پیشگامان و شیعیان، اگر در دنیا انصاف رعایت می‌شد.
دور از رحم است ای اهل کمال
اینچنین سلطان با جود و خصال
هوش مصنوعی: ای اهل کمال، بدانید که چنین پادشاهی با صفاتی نیکو و سخاوت نباید در دوری از رحم و محبت باشد.
شمر روی دخترش نیلی کند
نیلگون رخسارش از سیلی کند
هوش مصنوعی: شمر با عاشقانه‌هایش به دخترش رنگ نیل می‌دهد، ولی زیبایی چهره‌اش را با تنبیه خراب می‌کند.
جمله را پای پیاده روز و شب
در بیابان‌ها دواند از غضب
هوش مصنوعی: تمامی روز و شب را، به خاطر خشم و غضب، به صورت پیاده در بیابان‌ها می‌دود.
عترت آن شاه بی‌مثل و نظیر
برد اندر کوفه چون شمر شریر
هوش مصنوعی: عترت آن پادشاه بی‌همتا و بی‌نظیر به کوفه رفت و در آنجا با شمر بدجنس مواجه شد.
داد اندر گوشه زندان مکان
آن حریم سرور کون و مکان
هوش مصنوعی: صدا در گوشه زندان، جایی است که آنجا حریم و مرکز شادی و خوشحالی جهان به حساب می‌آید.
سر برهنه دل گرسنه جان کباب
پوست افکنده بدنشان آفتاب
هوش مصنوعی: دل گرسنه و بی‌پناهی در زیر آفتاب، بی‌پوشش و بی‌پناهی را به تصویر می‌کشد. جان انسان در حال سوختن است و بدنش از شدت گرما و دشواری‌ها آسیب دیده است.
جای دست مرحمت‌های پدر
سنگ و چوب کوفی رشامی بسر
هوش مصنوعی: دست نوازش‌های پدر جای خود را به سنگ و چوبی سخت و بی‌رحم داده است.
بر سر آن بی‌کسان در روزگار
جز کنیزان کس نمی‌کردی گذار
هوش مصنوعی: در روزگار سخت و بی‌کس، تنها کنیزان بودند که به آنجا می‌آمدند و کسی دیگر را نمی‌دیدی.
مردم کوفی شب اندر خانه‌ها
کودکان چون گنج در ویرانه‌ها
هوش مصنوعی: مردم کوفه در شب‌ها در خانه‌های خود هستند و کودکان مانند گنج‌های پنهان در میان ویرانه‌ها به سر می‌برند.
روز و شب از چشم ایشان رفته خواب
شب ز سرما روزها از و آفتاب
هوش مصنوعی: شب و روز خواب از چشمان آن‌ها رفته است و در روزها از سرما و آفتاب بی‌خواب شده‌اند.
بلکه دادندی تصدق کوفیان
بر یتیمان حسین خرما و نان
هوش مصنوعی: کوفیان به یتیمان حسین خیرات و نذری از جمله خرما و نان دادند.
سویشان کلثوم چون کردی نظر
سوختی او را از این محنت جگر
هوش مصنوعی: وقتی به کلثوم نگاه کردی، او را از این درد و رنج دلشکسته کردی.
می‌گرفت آن نان ز دست کودکان
با غصب می‌گفت با آن ناکسان
هوش مصنوعی: آن شخص نان را از دست بچه‌ها می‌گرفت و با ریاکاری به آن افراد پست می‌گفت.
کای گروه سست عهد بی‌وفا
از خدا شرمی ز پیغمبر حیا
هوش مصنوعی: ای گروهی که عهد و پیمان‌تان سست است و وفادار نیستید، از خدا شرم کنید و از پیغمبر حیا و حجاب به خود بگیرید.
کوفیان مارا تصدق کی رواست
کی خدا خوشنود و پیغمبر رضاست
هوش مصنوعی: کوفیان برای ما صدقه می‌دهند؛ آیا این کار درست است وقتی که خدا راضی و پیامبر خشنود هستند؟
ما که در این شهر خوار و مضطریم
آل یاسین عترت پیغمبریم
هوش مصنوعی: ما در این شهر به‌طرز ناگواری زندگی می‌کنیم، اما افتخار ما این است که از نسل و خاندان پیامبر هستیم.
روزگاری خانمانی داشتیم
از بزرگی ما نشانی داشتیم
هوش مصنوعی: در گذشته، ما صاحب خانه و کاشانه‌ای بودیم که نشان از عظمت و بزرگی ما داشت.
نیست یارای نوشتن خامه را
مختصر کن (صامت) این هنگامه را
هوش مصنوعی: توانایی نوشتن را ندارم، کلمات را مختصر کن، این وضعیت و حال را.