گنجور

شمارهٔ ۲۸ - حکایت سلطان سنجر سلجوقی

از قضا روزی به طرف مرغزار
رفت سلطان سنجر از بهر شکار
شد به هامون با همه شیر او ژنی
هر طرف سرگرم در صید افکنی
کردی از پیکان مهر تل و جبال
صیدی از شصت دلیری پایمال
از خندک شصت با تدبیر او
از غزالان بس که شد نخجیر او
همچو مجنون شد ز اجساد وحوش
پیکر صحرا و هامون پوست پوش
از روان خسته بهرام گور
آفرین برخاست اندر خاک گور
ناگه آمد اندر آن نخجیر گاه
جنبش شیری عیان در چشم شاه
شد به زعم صید و بازو برگشاد
از پی صیدش خدنک از شصت داد
ناگهان دیدند حلق چاک چاک
کودکی غلط نشده در خون و خاک
مادر و بابش چه از آن اجتماع
یافتند از کودک خود اطلاع
در زمان قنداقه‌اش برداشتند
خون‌چکان در نزد شه بگذاشتند
شه ز حال آن رضیع شیر خوار
گشت جویا چون به حال بی‌قرار
نزد وی گشتند با آه و فسوس
لشگر سلطان به عزت خاکبوس
کاین به خون خویشتن غلطان شده
از خدنک دست شه بی‌جان شده
شاه اشک از دیده بر دامان فکند
خویش را بر خاک ره گریان فکند
یک طبق زر کرد حاضر با اسف
تیغی اندر گردن و مصحف به کف
نزد باب و مادر آن بی‌گناه
گردن کج ایستاد و عذر خواه
گفت با ایشان به حال مستمند
گر خطایی شد ز فعل ناپسند
تا نمانم در جهان مدیونتان
می‌دهم این زر به جای خونتان
زر نباشد گر که مقصود شما
پس ببخشیدم بدن قرآن خطا
ور که مقصود شما باشد تقاص
این سرو این تیغ از بهر قصاص
دوستان شاه از که تا بمه
گشت گریه در گلو زین غم گره
کز خطا آن شاه با افغان و درد
خویشتن را این چنین تسلیم کرد
پس چرا در کربلا با اشک و آه
چون حسین آمد میان خیمه گاه
دید با لعل کبود از قحط آب
اصغر خود را در آغوش رباب
کز عطش آن بی‌زبان پرمی‌زند
چنک بر پستان مادر می‌زند
شه گرفت او را به حال ناتوان
از حرم شد جانب میدان روان
گفت با آن قوم بیداد مست
کی ستمگر مردم دنیاپرست
گر من بی‌خانمان دارم گناه
آخر این کودک چه کرده با سپاه
کی به عالم شرط مهمانی است این
از کجا رسم مسلماً نیست این
رحم بر این کودک مضطر کنید
کام خشکش را ز آبی تر کنید
چون صدای شاه مظلوم وحید
حرمله از قلب آن لشگر شنید
قند بنا مردی بلند کرد آن لعین
در کمین بنهاد پیکان او ز کین
غافل از «لاتقتلوا صیدالحرم»
سوی اصغر راند پیکان از ستم
از قضا ننمود آن پیکان تیر
اکتفا بر حلق آن طفل صغیر
بلکه حلقوم شریف آن جناب
از عداوت دوخت بر بازوی باب
بر رخ بابش تبسم کرد و گفت
با زبان حال آن با غصه جفت
کای پدر آیا شدی ز اصغر رضا
جان شیرین در رهت کردم فدا
نیست یارای نوشتن خامه را
مختصر کن (صامت) این هنگامه را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از قضا روزی به طرف مرغزار
رفت سلطان سنجر از بهر شکار
هوش مصنوعی: سلطان سنجر روزی به سمت مرتع رفت تا شکار کند.
شد به هامون با همه شیر او ژنی
هر طرف سرگرم در صید افکنی
هوش مصنوعی: به هامون، تمامی شیرهای او در حال فعالیت و شکار هستند و هر سمت به دنبال دام انداختن مشغولند.
کردی از پیکان مهر تل و جبال
صیدی از شصت دلیری پایمال
هوش مصنوعی: تو با تیر محبت، بر دل‌های شجاع و کوه‌مانند، صدمه‌ای زدی که شصت دلیری را به زمین انداخت.
از خندک شصت با تدبیر او
از غزالان بس که شد نخجیر او
هوش مصنوعی: با تدبیر او، شصت خنده به چمن زنی از غزالان شکار می‌کند.
همچو مجنون شد ز اجساد وحوش
پیکر صحرا و هامون پوست پوش
هوش مصنوعی: او مانند مجنون شده و از پوست حیوانات بیابانی و مرده‌ها، لباس و پوشش ساخته است.
از روان خسته بهرام گور
آفرین برخاست اندر خاک گور
هوش مصنوعی: بهرام گور با روحی خسته، از زیر خاک قبرش برخواسته و ستایش و تحسین برانگیخته است.
ناگه آمد اندر آن نخجیر گاه
جنبش شیری عیان در چشم شاه
هوش مصنوعی: ناگهان در آن شکارگاه، جنب و جوش یک شیر به وضوح در چشم شاه نمایان شد.
شد به زعم صید و بازو برگشاد
از پی صیدش خدنک از شصت داد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که به دنبال شکار است و این کار را با تلاش و قدرت انجام می‌دهد تا به هدفش برسد.
ناگهان دیدند حلق چاک چاک
کودکی غلط نشده در خون و خاک
هوش مصنوعی: ناگهان آنها متوجه شدند که قشر سوخته و آسیب‌دیده‌ای از یک کودک، در خون و خاک پراکنده شده است.
مادر و بابش چه از آن اجتماع
یافتند از کودک خود اطلاع
هوش مصنوعی: مادر و پدر چه چیزی از جامعه به دست آوردند که درباره‌ی کودک خود خبر دارند؟
در زمان قنداقه‌اش برداشتند
خون‌چکان در نزد شه بگذاشتند
هوش مصنوعی: در زمانی که او را از قنداقه بیرون آوردند، خونین و مجروح در نزد پادشاه گذاشتند.
شه ز حال آن رضیع شیر خوار
گشت جویا چون به حال بی‌قرار
هوش مصنوعی: پادشاه از حال نوزاد شیرخوار آگاه شد و به دلیل بی‌قراری او، پرس و جو کرد.
نزد وی گشتند با آه و فسوس
لشگر سلطان به عزت خاکبوس
هوش مصنوعی: لشکر سلطان با ناراحتی و اندوه به نزد او رفتند و از افتخار و کرامت خاک را به سر خود می‌مالیدند.
کاین به خون خویشتن غلطان شده
از خدنک دست شه بی‌جان شده
هوش مصنوعی: این شخص به خاطر غم و درد خود، در حال غلتیدن در خون است و به خاطر بی‌رحمی و ظلمی که به او شده، حالش به شدت بد و جانش در خطر است.
شاه اشک از دیده بر دامان فکند
خویش را بر خاک ره گریان فکند
هوش مصنوعی: پادشاه اشک‌هایش را از چشمانش بر روی دامان خود ریخت و در حالی که بر زمین افتاده بود، با حالت گریه، خود را بر زمین انداخت.
یک طبق زر کرد حاضر با اسف
تیغی اندر گردن و مصحف به کف
هوش مصنوعی: یک سینی طلا آماده کرده است، با شمشیری که بر گردن گذاشته و کتاب مقدسی در دست دارد.
نزد باب و مادر آن بی‌گناه
گردن کج ایستاد و عذر خواه
هوش مصنوعی: نزد والدین آن بی‌گناه ایستاده و سرش را به نشانهٔ احترام خم کرده و از آن‌ها عذرخواهی کرد.
گفت با ایشان به حال مستمند
گر خطایی شد ز فعل ناپسند
هوش مصنوعی: او به آنها گفت که اگر در کارهایمان اشتباهی رخ دهد یا خطایی از ما سر بزند، باید به حال مستمندان توجه کنیم و از رفتار ناپسند دوری کنیم.
تا نمانم در جهان مدیونتان
می‌دهم این زر به جای خونتان
هوش مصنوعی: برای اینکه در این دنیا به شما بدهکار نمانم، این پول را به جای خون شما می‌دهم.
زر نباشد گر که مقصود شما
پس ببخشیدم بدن قرآن خطا
هوش مصنوعی: اگر هدف شما طلا نیست، پس من از خطاهای بدنی که از قرآن دارم، می‌گذرم.
ور که مقصود شما باشد تقاص
این سرو این تیغ از بهر قصاص
هوش مصنوعی: اگر کسی مورد نظر شما باشد، انتقام این سرو و این تیغ به خاطر قصاص گرفته می‌شود.
دوستان شاه از که تا بمه
گشت گریه در گلو زین غم گره
هوش مصنوعی: دوستان شاه از آن زمان که صبح روشن شد، به خاطر این غم بزرگ، در دلشان اندوهی عمیق احساس کردند و هر کدام در خود بغضی داشتند.
کز خطا آن شاه با افغان و درد
خویشتن را این چنین تسلیم کرد
هوش مصنوعی: به خاطر اشتباهی که کرد، آن پادشاه خود را با ناراحتی و دردش اینگونه تسلیم کرد.
پس چرا در کربلا با اشک و آه
چون حسین آمد میان خیمه گاه
هوش مصنوعی: پس چرا حسین در کربلا با گریه و ناله به میان خیمه‌ها آمد؟
دید با لعل کبود از قحط آب
اصغر خود را در آغوش رباب
هوش مصنوعی: او با لب‌های آبی از کمبودی آب، کوچک‌تر از خودش را در آغوش رباب مشاهده کرد.
کز عطش آن بی‌زبان پرمی‌زند
چنک بر پستان مادر می‌زند
هوش مصنوعی: به خاطر تشنگی، آن کودک بی‌زبان با شدت و هیجان به سینه مادر می‌زند.
شه گرفت او را به حال ناتوان
از حرم شد جانب میدان روان
هوش مصنوعی: سلطان او را در حالی که ناتوان بود، از حرم خارج کرد و به سمت میدان حرکت داد.
گفت با آن قوم بیداد مست
کی ستمگر مردم دنیاپرست
هوش مصنوعی: گفت که با آن گروه ستمگر مستی که دنیاپرست هستند، یادآور شد که چه زمانی به کسی ستم می‌کنند.
گر من بی‌خانمان دارم گناه
آخر این کودک چه کرده با سپاه
هوش مصنوعی: اگر من بی‌خانمان هستم، پس بی‌تقصیر است که این کودک چه گناهی کرده که در کنار این مشکل قرار گرفته است.
کی به عالم شرط مهمانی است این
از کجا رسم مسلماً نیست این
هوش مصنوعی: این سخن به این معناست که در عالم وجود، هیچ قانونی برای مهمانی و حضور افراد وجود ندارد و این رسم و رسوم به طور حتم نمی‌تواند ثابت باشد.
رحم بر این کودک مضطر کنید
کام خشکش را ز آبی تر کنید
هوش مصنوعی: به این کودک نیازمند رحم کنید و دهان خشک او را با آب تر کنید.
چون صدای شاه مظلوم وحید
حرمله از قلب آن لشگر شنید
هوش مصنوعی: وقتی صدای مظلومانه وحید حرمله به گوش او رسید، از دل آن لشکر برخواست.
قند بنا مردی بلند کرد آن لعین
در کمین بنهاد پیکان او ز کین
هوش مصنوعی: مردی با دلخوشی و طعنه‌ای تلخ، به دنبال فرصتی نشسته بود تا ضربه‌ای به دیگران بزند و کینه‌اش را به نمایش بگذارد.
غافل از «لاتقتلوا صیدالحرم»
سوی اصغر راند پیکان از ستم
هوش مصنوعی: بی‌خبر از ممنوعیت شکار در حرم، تیر ظلم به سوی اصغر پرتاب شد.
از قضا ننمود آن پیکان تیر
اکتفا بر حلق آن طفل صغیر
هوش مصنوعی: به طور اتفاقی، آن تیر از نشانه‌گیری بر گلوى آن کودک کوچک باز نماند.
بلکه حلقوم شریف آن جناب
از عداوت دوخت بر بازوی باب
هوش مصنوعی: حلقوم با ارزش آن شخص به خاطر دشمنی، بر بازوی پدرش دوخته شد.
بر رخ بابش تبسم کرد و گفت
با زبان حال آن با غصه جفت
هوش مصنوعی: او به چهره پدرش لبخند زد و با حالت چشمانش نشان داد که در دلش چه غمی دارد.
کای پدر آیا شدی ز اصغر رضا
جان شیرین در رهت کردم فدا
هوش مصنوعی: ای پدر، آیا از محبت و رضایت اصغر جان شیرین، در راه تو جانم را فدای او کردم؟
نیست یارای نوشتن خامه را
مختصر کن (صامت) این هنگامه را
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در این لحظه نمی‌توان به طور مختصر نوشت، بنابراین سعی کن این موقعیت را به شکلی ساده‌تر و کمتر پیچیده بیان کنی.