شمارهٔ ۲۲ - در بیان روایت ام حبیبه
روایت است چنین از شفیعه دو سرا
جناب فاطمه امالائمه النجبا
که داشت خامه در سرای عز و شرف
به بحر پرورشش داد جا چو در و صدف
ز هر صفت که کنی وصف او به حسن تمام
گرفتهام حبیبه از آن مخدره نام
به آستانه آن مهتر آسمان رفعت
نهاد مدت چندی سر از پی خدمت
چو در تمام صفات حسن حسن ددش
بتول بر حسن مجتبی ببخشیدش
به حارث بن ولتیده ز التفات مزید
حسن ز مرحمت امحبیبه ببخشیدش
به حارث بن ولتیده ز التفات مزید
حسن ز مرحمت ام حبیبه را بخشید
به کوفه بر دو گرامی نمود و محترمش
نمود از سر تعظیم بانوی حرمش
ز یمن خدمت خیرالنسا خرد و کبار
زنان کوفه شدندنش تمام خدمتکار
زمان زمان شرف وی بر نبه بالا شد
به مصر کوفه عزیزالوجود والا شد
ولی ز دوری زینب درآن فرح غم داشت
دلی درآن همه راحت قرین ماتم داشت
همیشه لشگر اندوه بر دلش میتافت
به یاد زینب مظلومه نرد غم میباخت
مدام بود دراین آرزو که بار دگر
به پایبوسی زینب نهد به منت سر
میان غرفه آن خانهای که ما واداشت
نشسته دیده یکی روز در تماشا داشت
که دید شور قیامت به کوفه برپا شد
میان کوچه اسیران چند پیدا شد
دو دست بسته زن چند دلکبابی دید
بهر سنان سر مانند آفتابی دید
برهنه پا و سرافتاده هر یک از اطفال
به پیش محملی و کافریش در دنبال
هر آن یتیم که کندی نمودی اندر راه
رخش ز صدمه سیلی یکی نمود سیاه
زنی مقدمه آن زنان محزون دل
نموده است چو خورشید جای در محمل
سر بریدهای اندر سنان برابر داشت
مدام زمزمه یا اخسا مکرر داشت
گرفته دامن او کودکی به مجز و گریست
که از گرسنگی ای عمه جان توانم نیست
چه کردهایم که این آب و نان به اهل ظلام
بود حلال و به آل بنی شده است حرام
ز بس که ز آه جگر سوز خود شرر افروخت
به حال وی دل امحبیبه بیحد سوخت
ز جای جست و به همراه چند قرص از نان
گرفت و از پی آن طفل زار گشت روان
نمود در بر زینب چنین سخن تقریر
که این دو قرصه نان ای زن اسیر بگیر
به اینصغیره بده در غمش تسلی کن
به حق من دو دعا نزد فرد یکتا کن
یکی که مثل همین طفل دل ز درد دو نیم
مباد در به در اطفال من به دهر یتیم
دوم دو چشم من افتد بدون رنج و تعب
دوباره به رقد موزون بیبیام زینب
جناب زینب از این غم بشد دگرگون حال
به گریه گفت که امحبیبه دیده بمال
ببین برای که آوردهای تصدق نسان
به آتش دل من از چه میزنی دامان؟
چون نیک امحبیبه به سوی او نگریست
دو دست زد بسر و اوفتاد و زار گریست
به گریه گفت که ای بیبی حمیده سیر
چه حالتست؟ شود خاک عالمم بر سر!
فدای جاه و جلالت جلال جاه تو کو
پناه عالمیان ملجا و پناه تو کو
تو در مدینه دل شاد و کامران بودی
به پشت پرده عز و علا نهان بودی
چرا ز گردش ایام بینقاب شدی
برون ز حجله عزت چو آفتاب شدی
عزیز فاطمه پس یار و یاور تو چه شد
حسین برادر با جان برابر تو چه شد
کجاست حضرت عباس ماه منظر تو
کجاست قاسم و چو نشد علی اکبر تو
قد کشیدهات اینقدر از چه خم شده است
سفید موی سیاهت چرا ز غم شده است
جواب داد به امحبیبه زینب زار
دگر سئوال مکن دست از دلم بردار
ببین به نیزه اعدا به خاطر ناشاد
ببین به نیزه سر اکبرش که پرخونست
همین سری که شده پر ز خاک خاکستر
سر حسین منست و عزیز پیغمبر
خموش (صامت) ازین ماجرا که جا نسوزد
جهان تمام از این شرح جانگزا سود
شمارهٔ ۲۱ - در بیان رحلت پیغمبر رحمت(ص): روایت است که چون از جهان حبیب خداشمارهٔ ۲۳ - در بیان اسیری ابیالعاص در مکه: روایتست که ختم رسل رسول عرب
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روایت است چنین از شفیعه دو سرا
جناب فاطمه امالائمه النجبا
هوش مصنوعی: روایت شده است که حضرت فاطمه، که شفاعتکننده در دو دنیاست، مادر امامان برجسته است.
که داشت خامه در سرای عز و شرف
به بحر پرورشش داد جا چو در و صدف
هوش مصنوعی: کسی که قلم را در فضای بزرگ و محترم خود قرار داد، به مانند در و صدف، به آن پرورش و رشد داد تا ارزش بیشتری پیدا کند.
ز هر صفت که کنی وصف او به حسن تمام
گرفتهام حبیبه از آن مخدره نام
هوش مصنوعی: هر صفتی که دربارهٔ او بیان کنی، زیباییاش را به صورت کامل توصیف کردهام. از آن روی، من حبیبهام را با این مظروف و با عظمت نامگذاری کردهام.
به آستانه آن مهتر آسمان رفعت
نهاد مدت چندی سر از پی خدمت
هوش مصنوعی: در برابر آن بزرگوار آسمانی، مدت زمان زیادی را با احترام و خدمتگزاری سپری کردم.
چو در تمام صفات حسن حسن ددش
بتول بر حسن مجتبی ببخشیدش
هوش مصنوعی: وقتی که در تمام صفات نیکویی، زیبایی بتول (مادر امام حسن) آنقدر زیاد است که به زیبایی امام حسن کمکی کرد و به او زیبایی را هدیه داد.
به حارث بن ولتیده ز التفات مزید
حسن ز مرحمت امحبیبه ببخشیدش
هوش مصنوعی: به حارث بن ولتیده توجه بیشتری از سوی امحبیبه عطا شد که نشاندهندهی حسن نظر و مهربانی اوست.
به حارث بن ولتیده ز التفات مزید
حسن ز مرحمت ام حبیبه را بخشید
هوش مصنوعی: حارث بن ولتیده از محبت و لطف خاصی که مادر حبیبه به او داشت، بهرهمند شد و توجه ویژهای به او نشان داد.
به کوفه بر دو گرامی نمود و محترمش
نمود از سر تعظیم بانوی حرمش
هوش مصنوعی: او با احترام و ارادت به بانوی حرمش، در کوفه به دو شخصیت عزیز و گرانقدر، احترام گذاشت و ارادت خود را نشان داد.
ز یمن خدمت خیرالنسا خرد و کبار
زنان کوفه شدندنش تمام خدمتکار
هوش مصنوعی: به برکت خدمت خیرالنسا، خردمندان و افراد بزرگ زنان کوفه به صورت کامل در خدمتگزاری درآمدند.
زمان زمان شرف وی بر نبه بالا شد
به مصر کوفه عزیزالوجود والا شد
هوش مصنوعی: زمانی فرا رسیده که مقام و منزلت او به عرش اعلا رسید و در زمین مانند مصر و کوفه به زیباترین شکل بارز شد.
ولی ز دوری زینب درآن فرح غم داشت
دلی درآن همه راحت قرین ماتم داشت
هوش مصنوعی: زینب از دوری خود در حالی که همه چیز خوشحالکننده به نظر میرسد، دلش غمگین است و در میان همه آرامشها، حالتی از عزاداری را احساس میکند.
همیشه لشگر اندوه بر دلش میتافت
به یاد زینب مظلومه نرد غم میباخت
هوش مصنوعی: دل او همیشه در غم و اندوه میگذشت و به خاطر یاد زینب مظلوم، به مشکلات و غصهها دچار میشد.
مدام بود دراین آرزو که بار دگر
به پایبوسی زینب نهد به منت سر
هوش مصنوعی: او همیشه آرزو داشت که دوباره به دیدار زینب برود و در حضور او با تواضع و احترام بایستد.
میان غرفه آن خانهای که ما واداشت
نشسته دیده یکی روز در تماشا داشت
هوش مصنوعی: در فضایی که ما در آن حضور داشتیم و به تماشای زیباییها نشسته بودیم، تصویری را دیدم که خاطرهانگیز شد.
که دید شور قیامت به کوفه برپا شد
میان کوچه اسیران چند پیدا شد
هوش مصنوعی: در کوفه شورش و قیامت برپا شده و در میان کوچهها، تعدادی از اسیران دیده میشوند.
دو دست بسته زن چند دلکبابی دید
بهر سنان سر مانند آفتابی دید
هوش مصنوعی: زنی که دستانش بسته است، به تماشای چند دل کبابی مینشیند که به خاطر شکلشان، مانند خورشید میدرخشند.
برهنه پا و سرافتاده هر یک از اطفال
به پیش محملی و کافریش در دنبال
هوش مصنوعی: هر یک از بچهها با پاهای برهنه و در حال افتادن به سمت محمل و کافری در حال حرکت هستند.
هر آن یتیم که کندی نمودی اندر راه
رخش ز صدمه سیلی یکی نمود سیاه
هوش مصنوعی: هر یتیمی که در مسیر خود با مشکلات و سختیها روبرو شود، نشان از زخم و آسیبهایی دارد که بر او وارد شده است.
زنی مقدمه آن زنان محزون دل
نموده است چو خورشید جای در محمل
هوش مصنوعی: زنی آمده که دلهای غمگین را به خوبی درک میکند و مانند خورشید در جایی درخشان و پرنور نشسته است.
سر بریدهای اندر سنان برابر داشت
مدام زمزمه یا اخسا مکرر داشت
هوش مصنوعی: در یک موقعیت سخت و دلخراش، انسانی که سرش بریده شده، همواره در حال زمزمه است و این زمزمه به طور مکرر تکرار میشود.
گرفته دامن او کودکی به مجز و گریست
که از گرسنگی ای عمه جان توانم نیست
هوش مصنوعی: کودکی با چهرهای غمگین و ناامید به دامن عمهاش چسبیده و از دلتنگی و گرسنگی اشک میریزد و به او میگوید که نمیتواند دیگر تحمل کند.
چه کردهایم که این آب و نان به اهل ظلام
بود حلال و به آل بنی شده است حرام
هوش مصنوعی: ما چه کردهایم که این غذا و آب برای مردم ظلمت مجاز بوده، اما برای خانواده بنیخطاب ممنوع شده است؟
ز بس که ز آه جگر سوز خود شرر افروخت
به حال وی دل امحبیبه بیحد سوخت
هوش مصنوعی: به خاطر آتش سوزان اندوه عمیق خود، دل محبوب من به شدت میسوزد.
ز جای جست و به همراه چند قرص از نان
گرفت و از پی آن طفل زار گشت روان
هوش مصنوعی: او از جایش بلند شد و چند نان برداشت و به دنبال آن، کودک نالان و گریان شد.
نمود در بر زینب چنین سخن تقریر
که این دو قرصه نان ای زن اسیر بگیر
هوش مصنوعی: در برابر زینب، این سخن را بیان میکند که ای زن، این دو تکه نان را بگیر که تو در شرایط سختی هستی.
به اینصغیره بده در غمش تسلی کن
به حق من دو دعا نزد فرد یکتا کن
هوش مصنوعی: به این جوان کوچک در غمهایش آرامش ببخش و از طرف من دو درخواست از خداوند یکتا داشته باش.
یکی که مثل همین طفل دل ز درد دو نیم
مباد در به در اطفال من به دهر یتیم
هوش مصنوعی: کسی که مانند این کودک دلش از درد شکسته است، نباید در دنیا مانند یتیمهای من به این سو و آن سو برود.
دوم دو چشم من افتد بدون رنج و تعب
دوباره به رقد موزون بیبیام زینب
هوش مصنوعی: اگر به چشمانم نگاه کنی، بدون هیچ درد و زحمتی دوباره به خواب دلنشین زینب میروم.
جناب زینب از این غم بشد دگرگون حال
به گریه گفت که امحبیبه دیده بمال
هوش مصنوعی: زینب به شدت تحت تأثیر این غم قرار گرفت و با حالتی پریشان و در حال گریه گفت: «ای امحبیبه، چشمهایت را بمال!»
ببین برای که آوردهای تصدق نسان
به آتش دل من از چه میزنی دامان؟
هوش مصنوعی: ببین که برای چه کسی جانم را فدای او کردهام و چرا اینگونه به آتش دل من بیتوجهی میکنی؟
چون نیک امحبیبه به سوی او نگریست
دو دست زد بسر و اوفتاد و زار گریست
هوش مصنوعی: وقتی محبوبه زیبایم به سوی او نگاهی کرد، او با دو دست به سرش زد و به زمین افتاد و به شدت گریست.
به گریه گفت که ای بیبی حمیده سیر
چه حالتست؟ شود خاک عالمم بر سر!
هوش مصنوعی: به گریه گفتم، ای عزیز و محترم، حالت چطور است؟ انگار دلم خیلی سنگین شده و همه بار دنیا روی سرم است!
فدای جاه و جلالت جلال جاه تو کو
پناه عالمیان ملجا و پناه تو کو
هوش مصنوعی: عشق من به عظمت و بزرگی تو، ای کسی که پناهگاه همه جهانیان هستی، کجاست آن پناهی که تو ارائه میکنی؟
تو در مدینه دل شاد و کامران بودی
به پشت پرده عز و علا نهان بودی
هوش مصنوعی: تو در شهر دل با شادی و خوشبختی زندگی میکردی، اما به طور پنهانی در پس پرده عظمت و بزرگی قرار داشتی.
چرا ز گردش ایام بینقاب شدی
برون ز حجله عزت چو آفتاب شدی
هوش مصنوعی: چرا از تغییرات روزگار پرده برداشتید و مانند آفتاب از جایگاه باعزت خود خارج شدید؟
عزیز فاطمه پس یار و یاور تو چه شد
حسین برادر با جان برابر تو چه شد
هوش مصنوعی: ای عزیز که فرزند فاطمه هستی، یار و همراه تو چه شد؟ برادر تو حسین، که جانش را فدای تو کرده بود، اکنون چه سرنوشتی پیدا کرده است؟
کجاست حضرت عباس ماه منظر تو
کجاست قاسم و چو نشد علی اکبر تو
هوش مصنوعی: جایی که عباس، برادر قوی و وفادار، وجود ندارد و قاسم، نوجوان دلیر و شجاع هم نیست، آیا علی اکبر تو که به زیبایی و شجاعت معروف بود، کجاست؟ این جملات نشاندهندهی احساس فقدان و دلتنگی است نسبت به شخصیتهای مهم و عزیز در زندگیاش.
قد کشیدهات اینقدر از چه خم شده است
سفید موی سیاهت چرا ز غم شده است
هوش مصنوعی: قد بلند تو چقدر زیبا و باشکوه است، اما چرا مثل اینکه خم شدهای؟ و موهای سیاهت چرا به خاطر غم به سفیدی گراییدهاند؟
جواب داد به امحبیبه زینب زار
دگر سئوال مکن دست از دلم بردار
هوش مصنوعی: زینب به امحبیبه پاسخ داد که دیگر سوال نکن و از دل من دست بردار.
ببین به نیزه اعدا به خاطر ناشاد
ببین به نیزه سر اکبرش که پرخونست
هوش مصنوعی: به نگاه کن به نیزههای دشمن، نگاهی به سر بریده اکبر که خونین است.
همین سری که شده پر ز خاک خاکستر
سر حسین منست و عزیز پیغمبر
هوش مصنوعی: این سر که اکنون پوشیده از خاک و خاکستر است، متعلق به حسین است که نزد من و عزیز پیامبر گرامی و محترم است.
خموش (صامت) ازین ماجرا که جا نسوزد
جهان تمام از این شرح جانگزا سود
هوش مصنوعی: سکوت کن درباره این ماجرا تا دنیا از این داستان دردناک آسیب نبیند.