شمارهٔ ۲۱ - در بیان رحلت پیغمبر رحمت(ص)
روایت است که چون از جهان حبیب خدا
مسافر سفر قرب لیله الاسری
رسید وقت که قلب زمانه بگذارد
از این سراچه اندوه و غم برون تازد
به بستر مرض افتاده بود با تب و تاب
یکی به باب رسالت نمود دق الباب
جناب فاطمه در پشت در نمود کدار
از راه کوفتن در نمود استفسار
جواب داد که ای خانواده عصمت
مراست عرض نهانی به شافع امت
پی جواب جوان عرب جناب بتول
به گفت نیست در این حال وقت اذن دخول
برفت و بعد زمانی نمود بار دگر
پی گرفتن اذن دخول حلقه در
در آن زمان شه امی لقب بهوش آمد
به سوی فاطمه با ناله در خروش آمد
که زودتر بشتابید و در فراز کنید
بروی پیک خدا باب حجره باز کنید
که او به همزن مجموعه جماعات است
سفیر مرگ و شکست اساس لذاتست
به هیچ کس نسپرده چنین طریق ادب
ز ما سوی به جز از من کرده اذن طلب
نمود قابض ارواح اذن چون حاصل
به پای بوس رسول خدای شد واصل
سلام کرد و دو دست ادب به سینه نهاد
ز روی شاهد مقصود خویش پرده گشاد
پیام داد ز حق کی شفیع خلق الله
گرت بسر هوس وصل ماست بسم الله
گرفت صدر امم مهلتی ز عزرائیل
که تا رسید برش جبرئیل با تعجیل
به جبرئیل بفرمود سید دو سرا
مرا چگونه نهادی در این زمان تنها
به گفت بهر ورود تو ای فلک رتبت
بدم مباشر اسباب زینت جنت
بگفت چیست بشارانتت از خدای غفور
بگو به من که شود بلکه دل ز غم مسرور
بگفت بازنشاندم حرارت نارین
صفا و روح فزودم به باغ علین
چو حور کرده مزین رخ از شعف غلمان
زده ز شوق صف و دیده در رهت حوران
ز پیشتر بز تو و امتت به روز قیام
بود به سایر امت دخول خلد حرام
بگیر و دار صف حشر و شورش محشر
نخست تاج شفاعت تو را بود بر سر
جواب داد نبی کی امین وحی خدا
گذشت زین همهام عقده ز دل بگشا
بگفت ای به فدای دلت دگر چه غم است
که بعد از این همه قلب تو باز پرالم است
جواب داد که ای پیک حضرت عزت
غم دگر به دلم نیست جز غم امت
نهاد روحالامین پس پیام یکتا را
مداد تسلیمه «ربک فترضی» را
بگفت غم مخواری غمگسار پیر و جوان
که روز حشر خداوند قادر منان
ز اهل معصیت اینقدر خواهدت بخشود
که تا رضا شوی و قلب تو شود خوشنود
هزار خاک ندامت به فرق امت تو
چگونه آب نگردند از خجالت تو
دو چیز را به امانت گذاشت آن سرور
کتاب و عترت خود را به گفته داور
شکست بعد نبی حرمت کلام الله
چو قلب عترت پاکش به دشت کرب و بلا
روایت اس تکه چون بیکس غریب وحید
به خاک ماریه بنمود جا حسین شهید
نهاده بود به هم هر دو دده حق بین
که دید سینه مجروح خویشتن سنگین
گشود چمش و نظر کرد شمر بیدین را
بگفت آن. سک بیشرم زشت آئین را
که ای شده ز خدا و رسول بیگانه
مرا شناسی و لب تشنه میکشی یا نه
جوا داد بلی میشناسمت ای شاه
توئی حسین و بود جد تو رسول الله
علی بود پدر و فاطمه است مادر تو
ندارم از همگی باک و میبرم سر تو
بگفت حال که در کشتنم تر است شتاب
حرارت جگرم را نشان ز قطره آب
به طعنه گفت که داری گمان تو ای سرور
که هست باب گرام تو ساقی کوثر
بگو بیاید و بنشاند از جگر تابت
کند ز آب به هنگام مرگ سیرابت
کشید خنجر از بهر قتل آن امام امم
اساس خرمی کائنات زد بر هم
بس است (صامت) از این ماجری که لال شوی
اگر زیاد پی شرح این مقال شوی
شمارهٔ ۲۰ - در وضوء گرفتن فخر امم(ص): روایتی به نظر آمد از حیات قلوبشمارهٔ ۲۲ - در بیان روایت ام حبیبه: روایت است چنین از شفیعه دو سرا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روایت است که چون از جهان حبیب خدا
مسافر سفر قرب لیله الاسری
هوش مصنوعی: گفته شده است که وقتی دوست خدا به سفر نزدیکی و عشق رفت، جهان را ترک کرد.
رسید وقت که قلب زمانه بگذارد
از این سراچه اندوه و غم برون تازد
هوش مصنوعی: زمانی فرا رسیده است که قلب این زمانه، دیگر از این خانه پر از اندوه و غم رها شده و به سمت خوشبختی و شادابی حرکت کند.
به بستر مرض افتاده بود با تب و تاب
یکی به باب رسالت نمود دق الباب
هوش مصنوعی: به حالت بیماری و تب و تب و تاب افتاده بود و در این حال به در خانه پیامبری رفت و در زد.
جناب فاطمه در پشت در نمود کدار
از راه کوفتن در نمود استفسار
هوش مصنوعی: فاطمه در پشت در ایستاده و به نشانهی ورود کسی به آن مکان، به در میکوبد و سؤالی مطرح میکند.
جواب داد که ای خانواده عصمت
مراست عرض نهانی به شافع امت
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که ای خانوادهی پاکی، من همان عرض نهانی و شفاعتکنندهی امت هستم.
پی جواب جوان عرب جناب بتول
به گفت نیست در این حال وقت اذن دخول
هوش مصنوعی: جوان عرب به حضرت بتول گفت که در این زمان، وقت اجازه ورود نیست و پاسخی دریافت نکرد.
برفت و بعد زمانی نمود بار دگر
پی گرفتن اذن دخول حلقه در
هوش مصنوعی: پس از مدتی او برگشت و دوباره درخواست اجازه ورود به حلقه را کرد.
در آن زمان شه امی لقب بهوش آمد
به سوی فاطمه با ناله در خروش آمد
هوش مصنوعی: در آن زمان، شاه امی با اندیشهای هوشمندانه به سوی فاطمه آمد و با نالهای پر از احساس به او نزدیک شد.
که زودتر بشتابید و در فراز کنید
بروی پیک خدا باب حجره باز کنید
هوش مصنوعی: زود باشید و به طرف موردنظر بروید، و در بالای آن مکان، در ورودی را به روی پیامآور خدا باز کنید.
که او به همزن مجموعه جماعات است
سفیر مرگ و شکست اساس لذاتست
هوش مصنوعی: او به مانند همزن است که در میان گروهها و جمعیتها وجود دارد، سفیری است برای مرگ و شکست که پایههای لذت را نیز متزلزل میکند.
به هیچ کس نسپرده چنین طریق ادب
ز ما سوی به جز از من کرده اذن طلب
هوش مصنوعی: هیچ کس از ما به شیوهی درست ادب را یاد نگرفته است، جز من که اذن گرفتهام.
نمود قابض ارواح اذن چون حاصل
به پای بوس رسول خدای شد واصل
هوش مصنوعی: وقتی ارواح به جمع میآیند و قدرتشان را به نمایش میگذارند، در نهایت به برکت بوسیدن پای پیامبر خدا، به حقیقت و وصال میرسند.
سلام کرد و دو دست ادب به سینه نهاد
ز روی شاهد مقصود خویش پرده گشاد
هوش مصنوعی: سلام کرد و با دو دست به نشانه احترام به سینهاش زد. سپس از روی محبوب خویش پرده برداشت.
پیام داد ز حق کی شفیع خلق الله
گرت بسر هوس وصل ماست بسم الله
هوش مصنوعی: اگر تو به دنبال نزدیکی به ما هستی و خواستهات وصال ماست، پس از خداوند کمک بگیر و آغاز کن.
گرفت صدر امم مهلتی ز عزرائیل
که تا رسید برش جبرئیل با تعجیل
هوش مصنوعی: صدراعظم امت فرصتی از عزرائیل دریافت کرد تا جبرئیل با سرعت به او برسد.
به جبرئیل بفرمود سید دو سرا
مرا چگونه نهادی در این زمان تنها
هوش مصنوعی: سید دو عالم به جبرئیل گفت چگونه در این زمان مرا به تنهایی رها کردی؟
به گفت بهر ورود تو ای فلک رتبت
بدم مباشر اسباب زینت جنت
هوش مصنوعی: به خاطر ورود تو، ای آسمان، مقام و منزلت من را بالا ببر و ابتداییترین وسایل زیبایی جنت را فراهم کن.
بگفت چیست بشارانتت از خدای غفور
بگو به من که شود بلکه دل ز غم مسرور
هوش مصنوعی: بگو ببینم، آیا میدانی دربارهٔ نعمتهای خداوند بخشنده چه میتوان گفت؟ از من بشنو، شاید با شنیدن این صحبتها، دلتان از غمها شاد شود.
بگفت بازنشاندم حرارت نارین
صفا و روح فزودم به باغ علین
هوش مصنوعی: گفتند دوباره از نو حرارت و صفا را به من بازگرداندم و روح و جانم را در باغی پر از نعمت و زیبایی نوین افزایش دادم.
چو حور کرده مزین رخ از شعف غلمان
زده ز شوق صف و دیده در رهت حوران
هوش مصنوعی: زاویهای روشن از شادی و طراوت، چهرهای زیبا به خود گرفته و از عشق در دلش عطش و شوق ایجاد شده است. او با نگاهی پرشور، راه حوران را مینگرد.
ز پیشتر بز تو و امتت به روز قیام
بود به سایر امت دخول خلد حرام
هوش مصنوعی: از قبل از تو و پیروانت در روز قیامت، ورود به بهشت برای سایر امتها ممنوع است.
بگیر و دار صف حشر و شورش محشر
نخست تاج شفاعت تو را بود بر سر
هوش مصنوعی: در میانهی آشفتگی و هیجان روز قیامت، نخستین چیزی که باید بر سرت باشد، تاج شفاعت توست.
جواب داد نبی کی امین وحی خدا
گذشت زین همهام عقده ز دل بگشا
هوش مصنوعی: پیامبر با اطمینان پاسخ داد که فرستادهای از جانب خداوند است و از همه مشکلات و ناملایمات گذشته، حالا باید دلها را از کینه و مشکلات آزاد کنیم.
بگفت ای به فدای دلت دگر چه غم است
که بعد از این همه قلب تو باز پرالم است
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی خطاب به کسی میگوید: "عزیزم، حالا که دل تو این همه سختی را تحمل کرده، چرا هنوز غمگینی؟ من همیشه در کنار تو هستم و به فکر توام."
جواب داد که ای پیک حضرت عزت
غم دگر به دلم نیست جز غم امت
هوش مصنوعی: جواب داد که ای فرستادهی بزرگ، دیگر قلبم هیچ غمی جز غم مردم ندارد.
نهاد روحالامین پس پیام یکتا را
مداد تسلیمه «ربک فترضی» را
هوش مصنوعی: فرشتهای مقدس پیام یکتای خداوند را آورد و نوشت که خداوند میفرماید: «پروردگارت راضی است».
بگفت غم مخواری غمگسار پیر و جوان
که روز حشر خداوند قادر منان
هوش مصنوعی: نگران نباش، پیر و جوان، زیرا در روز قیامت خداوند مهربان و توانمند حضور خواهد داشت.
ز اهل معصیت اینقدر خواهدت بخشود
که تا رضا شوی و قلب تو شود خوشنود
هوش مصنوعی: از اهل نافرمانی به قدری تو را خواهند آمرزید که وقتی رضایت پیدا کنی، دل تو شاد و راضی خواهد شد.
هزار خاک ندامت به فرق امت تو
چگونه آب نگردند از خجالت تو
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است هزاران ذره خاک که نماد ندامت و پشیمانی هستند، بر سر امت تو بریزد و از شرم تو به آب تبدیل نشوند؟
دو چیز را به امانت گذاشت آن سرور
کتاب و عترت خود را به گفته داور
هوش مصنوعی: دو چیز ارزشمند را به عنوان امانت به مردم سپرد، یکی کتاب آسمانی و دیگری عترت و نسل خود را به عنوان حجت و راهنمایی برای هدایت.
شکست بعد نبی حرمت کلام الله
چو قلب عترت پاکش به دشت کرب و بلا
هوش مصنوعی: شکست نبی (پیامبر) حرمت کلام خدا و قلب پاک خاندان او را در دشت کربلا آسیب زد.
روایت اس تکه چون بیکس غریب وحید
به خاک ماریه بنمود جا حسین شهید
هوش مصنوعی: در داستانی نقل شده است که چگونه فردی، به تنهایی و بیکس، در مکانی جایی را نشان میدهد که حسین، شهید بزرگوار، در آنجا به خاک سپرده شده است.
نهاده بود به هم هر دو دده حق بین
که دید سینه مجروح خویشتن سنگین
هوش مصنوعی: دو طرف درگیر، به خاطر حق و حقیقت، به هم پیوسته بودند و وقتی یکی از آنها به جراحات و دردهای خود توجه کرد، احساس سنگینی و غم را در دل خود حس کرد.
گشود چمش و نظر کرد شمر بیدین را
بگفت آن. سک بیشرم زشت آئین را
هوش مصنوعی: چشمش را باز کرد و به شمر بیدين نگاه کرد و گفت: «این فرد ناپاک و بیشرم، چه زیبا و نیکو نیست.»
که ای شده ز خدا و رسول بیگانه
مرا شناسی و لب تشنه میکشی یا نه
هوش مصنوعی: ای کاش در برابر خدا و پیامبر که با تو بیگانهاند، مرا بشناسی و حالا که تشنهام، به من توجه کنی یا نه.
جوا داد بلی میشناسمت ای شاه
توئی حسین و بود جد تو رسول الله
هوش مصنوعی: ای شاه، تو را میشناسم؛ تو حسین هستی و جد تو پیامبر خدا است.
علی بود پدر و فاطمه است مادر تو
ندارم از همگی باک و میبرم سر تو
هوش مصنوعی: علی پدر تو و فاطمه مادر تو هستند و من از هیچ چیز و هیچ کس نمیترسم و همیشه به خاطر تو پیش میروم.
بگفت حال که در کشتنم تر است شتاب
حرارت جگرم را نشان ز قطره آب
هوش مصنوعی: او میگوید حالا که از کشتنم بیم دارد، باید با سرعت نشان دهم که چقدر دلم گرم است، حتی با یک قطره آب.
به طعنه گفت که داری گمان تو ای سرور
که هست باب گرام تو ساقی کوثر
هوش مصنوعی: با کنایه گفت که ای سرور، آیا هنوز فکر میکنی که در کنار تو دروازهای به سمت نعمتهای بیپایان وجود دارد؟
بگو بیاید و بنشاند از جگر تابت
کند ز آب به هنگام مرگ سیرابت
هوش مصنوعی: بگو بیاید و در لحظه مرگ تو را سیراب کند و از دل خود برایت مایه بگذارد.
کشید خنجر از بهر قتل آن امام امم
اساس خرمی کائنات زد بر هم
هوش مصنوعی: خنجر را برای کشتن آن امام بزرگ که بنیاد خوشبختی جهان است، بیرون کشید و همه چیز را برهم زد.
بس است (صامت) از این ماجری که لال شوی
اگر زیاد پی شرح این مقال شوی
هوش مصنوعی: خسته شدهام از این ماجرا، اگر بیش از این به جزییات آن فکر کنم، ممکن است به حدی سردرگم شوم که زبانم بند بیاید.