شمارهٔ ۱۷ - معجزه حضرت موسی بن جعفر (ع)
بشنو این معجزه از شاه سریر اعجاز
حضرت موسی جعفر شه اقلیم حجاز
دید در مکه به نزدیک منا پیرزنی
کودک خُرد به پیرامُن وی چند تنی
ماده گاوی به بَرِ آن زن محزونِ غمین
مرده افتاد در آن بادیه بر روی زمین
بهر گاو آن زن دلسوخته با این اطفال
گشته دامان وی از خون جگر مالامال
حجت بالغه آن مظهر لطف یاری
کرد رو جانب آن زن ز پی دلداری
گفت ای زن ز چه گریانی و اندوه تو چیست
این دل افسرده یتیمان پریشان از کیست
گفت این چند تن کودک مهجور یتیم
هست اطفال من بیوه نالان الیم
شوهرم مرده و میبود ایا عرش سریر
شیر این گاو معاش من و اطفال صغیر
از سیه بختی ما سوخته جان نومید
مرده این گاو دگر گشته ز ما قطع امید
گفت با آن زن گریان ز غم افسرده
شاید این گاو تو الحال نباشد مرده
گفت ای مرد ترحم نکنی چون تو بما
منما مسخره بر من دگر از بهر خدا
باز فرمود در درج ولایت با زن
هست با سرعت تاثیر دعایی با من
بهر تو زنده کنم گاو تو را اگر خواهی
تا شود بر تو عیان دعوی سر اللهی
گفت زن گر ز غمم بازرهانی چه غم است
تو کریمی و سزاوار کریمان کرم است
آن شهنشاه که در مصر وفا بود عزیز
زد بدان گاو سرپایی و فرمود که خیز
گاه از معجزه سبط رسول دو سرا
زنده گردید و بپا خاست به فرمان خدا
گشت آن زن به هواداری آن عیسی دم
با یتیمان دل افکار پریشان خرم
این همان پاست که در کنده هارون شریر
بود نه سال به بغداد به قید زنجیر
که فرستاد کنیزان پی خدمت ببرش
تا کند متهم و او فکند از نظرش
که رود کرد ز عدوان ببر حجت حق
آن سیه روی پی مضحکه سرگین به طبق
که طلب کرد پی قتل شه عرش اورنک
همچو خود چند نفر کابر به دین ز فرنک
در غریبی به جز از لطف خدا یار نداشت
مونس خلق خدا یاور و غمخوار نداشت
به جز از ناله زنجیر چو مرغ قفسی
بهر آن شاه نبود همدمی و همنفسی
آب گردید ز صدمه بدن لاغر او
گشت کاهنده به زندان بلا پیکر او
آخر از زهر جانسوز به ملک بغداد
زیر زنجیر ستم موسی جعفر جان داد
چهار حمال فرستاد به خفت هارون
بهر دفن بدن مظهر ذات بیچون
شیعیان زین غم عظمی چو خبردار شدند
همه با هم پیدفن تن او یار شدند
عود عنبر همه با گریه به مجمر کردند
خاک محنت به عزایش همه برسر کردند
دفن کردند به عزت تن آن گوهر پاک
مخزن آن گهر پاک شد اندر دل خاک
هیچ کس بی کس و مظلوم نرفت از دنیا
به خدا در همه عالم چو عزیز زهرا
آنکه پرورده دوش نبی اطهر بود
خاک پایش بسر روحالامین افسر بود
بدن بیسر او ماند سه روز از ره کین
بعد قتل از ستم شمر ستمگر به زمین
ساربان کرد جدا در عوض غسل و کفن
بهر انگشتری انگشت شریفش ز بدن
عوض دفن تن سبط رسول خاتم
گتش چون سرمه ز جولان سم اسب ستم
خواهرش با دف و با چنگ و رباب
رفت از کرببلا تابسوی شام خراب
یک پسر داشت گرفتار سپاه دشمن
پا به زنجیر و غل و جامهاش در گردن
روز و شب با تن تبدار و پریشان و ملول
همچو (صامت) به عزاداری دلبند رسول
شمارهٔ ۱۶ - روایت معراج: روایتست که ختم رسل شب معراجشمارهٔ ۱۸ - نامه نوشتن فاطمه صغرا به پدر: روایت است که چون از وطن نمود سفر
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بشنو این معجزه از شاه سریر اعجاز
حضرت موسی جعفر شه اقلیم حجاز
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف قدرت و معجزۀ حضرت موسی (ع) اشاره دارد، که به عنوان یک شخصیت بزرگ و شگفتانگیز در تاریخ شناخته میشود. او در زمین حجاز (مکه و مدینه و مناطق اطراف) توانسته است معجزاتی را به نمایش بگذارد که نشاندهندۀ عظمت و مقام اوست. این بیان به نوعی به این موضوع اشاره دارد که توجه به این معجزات میتواند راهنمایی برای انسانها باشد.
دید در مکه به نزدیک منا پیرزنی
کودک خُرد به پیرامُن وی چند تنی
هوش مصنوعی: در مکه، در نزدیکی منا، پیرزنی را دیدم که کودکی کوچک در کنار او بود و چند نفر دیگر نیز دور او جمع شده بودند.
ماده گاوی به بَرِ آن زن محزونِ غمین
مرده افتاد در آن بادیه بر روی زمین
هوش مصنوعی: یک گاو ماده در دشت بر روی زمین افتاد و زن غمگینی که در آنجا بود، به تماشای آن نشست.
بهر گاو آن زن دلسوخته با این اطفال
گشته دامان وی از خون جگر مالامال
هوش مصنوعی: زن دلسوخته برای گاوش به خاطر بچههایش دامنش پر شده از خون دل و غم و اندوه.
حجت بالغه آن مظهر لطف یاری
کرد رو جانب آن زن ز پی دلداری
هوش مصنوعی: حجت بزرگ و واضح، که نشاندهنده مهربانی و لطف است، به آن زن کمک کرده و او را در مورد دلگرمی و حمایت همراهی کرده است.
گفت ای زن ز چه گریانی و اندوه تو چیست
این دل افسرده یتیمان پریشان از کیست
هوش مصنوعی: گفت: ای زن، چرا گریه میکنی و ناراحتیات چیست؟ دلهای افسرده و بیکس یتیمان از چه چیزی ناراحت هستند؟
گفت این چند تن کودک مهجور یتیم
هست اطفال من بیوه نالان الیم
هوش مصنوعی: گفت که این چند کودک یتیم و بیکس، فرزندان من هستند که به شدت در حال پریشانی و غم و اندوه هستند.
شوهرم مرده و میبود ایا عرش سریر
شیر این گاو معاش من و اطفال صغیر
هوش مصنوعی: شوهرم فوت کرده و میبایست که عرش پروردگار به من و فرزندان کوچکام کمک کند. زندگی من وابسته به این گاو است که روزیام را تأمین میکند.
از سیه بختی ما سوخته جان نومید
مرده این گاو دگر گشته ز ما قطع امید
هوش مصنوعی: به دلیل بدشانسی ما، جان ناامید سوخته است و این گاو دیگر به ما امیدی نمیدهد.
گفت با آن زن گریان ز غم افسرده
شاید این گاو تو الحال نباشد مرده
هوش مصنوعی: او به آن زن گریهکنان گفت که شاید این گاو تو هنوز مرده نباشد و از غم و اندوه افسرده شدهای.
گفت ای مرد ترحم نکنی چون تو بما
منما مسخره بر من دگر از بهر خدا
هوش مصنوعی: ای مرد، اگر بر ما رحمی نمیکنی، حداقل ما را مسخره نکن. خواهش میکنم به خاطر خدا، دیگر به من زخم زبان نزن.
باز فرمود در درج ولایت با زن
هست با سرعت تاثیر دعایی با من
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از این است که زن به عنوان موجودی با تأثیر در دعا و نیایش مطرح میشود و این تأثیر میتواند به سرعت و به شکل قابل توجهی در زندگی و امور ولایت نمایان شود. به عبارت دیگر، ارتباط با زنان و دعای آنها میتواند نتایج چشمگیری داشته باشد.
بهر تو زنده کنم گاو تو را اگر خواهی
تا شود بر تو عیان دعوی سر اللهی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، برای تو زندگی نو به نو میبخشم، تا این ادعای الهی در مورد تو به وضوح جلوه کند.
گفت زن گر ز غمم بازرهانی چه غم است
تو کریمی و سزاوار کریمان کرم است
هوش مصنوعی: زن گفت: اگر مرا از اندوه خود نجات دهی، چه اندوهی وجود دارد؟ تو انسان سخاوتمندی هستی و شایستگی این را داری که بخشی از سخاوت خود را به دیگران عطا کنی.
آن شهنشاه که در مصر وفا بود عزیز
زد بدان گاو سرپایی و فرمود که خیز
هوش مصنوعی: آن پادشاه بزرگ که در مصر به وفاداری مشهور بود، به آن گاو نر که با پایش روی زمین خوابیده بود، آسیب زد و دستور داد که بلند شود.
گاه از معجزه سبط رسول دو سرا
زنده گردید و بپا خاست به فرمان خدا
هوش مصنوعی: گاهی به وسیله معجزه فرزند رسول خدا، مردگان برمی خیزند و به فرمان خدا زنده میشوند.
گشت آن زن به هواداری آن عیسی دم
با یتیمان دل افکار پریشان خرم
هوش مصنوعی: آن زن به عشق و محبت عیسی به یتیمان نزدیک شد و دلش پر از شادی و آرامش شد.
این همان پاست که در کنده هارون شریر
بود نه سال به بغداد به قید زنجیر
هوش مصنوعی: این متن به اشاره به پاست یا کاخ قدیمی هارون الرشید است که در آن زمان مشهور و معروف بوده. نویسنده به مدت طولانی که هارون در بغداد به عنوان یک حاکم قدرتمند به سر میبرد، اشاره میکند و به نوعی از زنجیر به عنوان نمادی از قید و بند سلطنت او یاد میکند. در واقع، این متن به نوعی یادآور افتخار و عظمت گذشته و در عین حال محدودیتهایی است که در آن زمان وجود داشته است.
که فرستاد کنیزان پی خدمت ببرش
تا کند متهم و او فکند از نظرش
هوش مصنوعی: خداوند کنیزانی را فرستاد تا به خدمت او بیایند، تا او را مقصر جلوه دهند، اما او آنها را از نظر خود دور کرد.
که رود کرد ز عدوان ببر حجت حق
آن سیه روی پی مضحکه سرگین به طبق
هوش مصنوعی: حیوانی بدخلق و سیاه به خاطر ظلم و تعدی، به نمایندگی از حقیقت و دلیل به میدان آمده تا دیگران را به تمسخر بگیرد و به سخره بگیرد.
که طلب کرد پی قتل شه عرش اورنک
همچو خود چند نفر کابر به دین ز فرنک
هوش مصنوعی: کسی که خواستار قتل پادشاه آسمانهاست، باید مانند خود او چند نفر را بهدین بیاورد، مانند افرادی که از سرزمین فرانک به میهن خود آوردهاند.
در غریبی به جز از لطف خدا یار نداشت
مونس خلق خدا یاور و غمخوار نداشت
هوش مصنوعی: در دوران تنهایی و غربت، تنها کمک و یاری من خداوند بود، و هیچ دوستی از میان مردم نداشتم که همراه و دلدردسوز من باشد.
به جز از ناله زنجیر چو مرغ قفسی
بهر آن شاه نبود همدمی و همنفسی
هوش مصنوعی: به جز صدای ناله زنجیرها، مانند پرندهای در قفس، برای آن پادشاه هیچ همراه و همنفسی وجود ندارد.
آب گردید ز صدمه بدن لاغر او
گشت کاهنده به زندان بلا پیکر او
هوش مصنوعی: به خاطر صدمهای که به بدن لاغر او وارد شده، آب از بدن او خارج شد و این باعث شد که او بیشتر بهبود نیابد و در دنیای سختیها و مشکلات گرفتار بماند.
آخر از زهر جانسوز به ملک بغداد
زیر زنجیر ستم موسی جعفر جان داد
هوش مصنوعی: در نهایت، به دلیل زهر کشندهای که مورد ستم قرار گرفت، موسی جعفر جانش را در بغداد از دست داد.
چهار حمال فرستاد به خفت هارون
بهر دفن بدن مظهر ذات بیچون
هوش مصنوعی: هارون چهار نفر را برای دفن بدن کسی فرستاد که نشاندهنده ذات بینقص و بینهایت بود.
شیعیان زین غم عظمی چو خبردار شدند
همه با هم پیدفن تن او یار شدند
هوش مصنوعی: شیعیان از این غم بزرگ باخبر شدند و همه با هم برای دفن بدن او آماده شدند.
عود عنبر همه با گریه به مجمر کردند
خاک محنت به عزایش همه برسر کردند
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف حالتی میپردازد که در آن بوی خوش عود و عطر عنبر، به طور نمادین با گریه و اندوه آمیخته شده است. این نشاندهندهی غم و فقدان است که مردم به خاطر مصیبت و عزای کسی، با خاک و غم به سوگ نشستهاند. به عبارتی دیگر، حتی عطر و زیبایی نیز تحت تأثیر اندوه و غم از دست دادن یک عزیز قرار میگیرد.
دفن کردند به عزت تن آن گوهر پاک
مخزن آن گهر پاک شد اندر دل خاک
هوش مصنوعی: آن گوهری که پاک و باارزش بود، با احترام و عزت دفن کردند. حالا آن گلولهی گرانبها در دل خاک قرار گرفته است.
هیچ کس بی کس و مظلوم نرفت از دنیا
به خدا در همه عالم چو عزیز زهرا
هوش مصنوعی: هیچ کس بدون یار و دردمند به دنیای دیگر نرفت، مثل عزیز زهرا که در دنیا تنها و بیکس بود.
آنکه پرورده دوش نبی اطهر بود
خاک پایش بسر روحالامین افسر بود
هوش مصنوعی: کسی که در دامان پیامبر بزرگوار تربیت شده، خاک پای او به اندازهای با ارزش است که روحالامین (فرشته وحی) بر سر آن تاج مینهد.
بدن بیسر او ماند سه روز از ره کین
بعد قتل از ستم شمر ستمگر به زمین
هوش مصنوعی: بدن بیسر او به مدت سه روز در زمین ماند پس از اینکه شمر ستمگر او را به قتل رساند و این از کینه و انتقام بود.
ساربان کرد جدا در عوض غسل و کفن
بهر انگشتری انگشت شریفش ز بدن
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به ماجرای یک ساربان اشاره میکند که به خاطر جابجایی یک جسد، به جای غسل و کفن، انگشتر ارزشمندی از انگشت آن فرد برداشت. به نوعی این بیت نشاندهنده تضاد بین ارزشهای مادی و معنوی است.
عوض دفن تن سبط رسول خاتم
گتش چون سرمه ز جولان سم اسب ستم
هوش مصنوعی: جای بدن نوه پیامبر را با خاک نمیپوشانند، بلکه مانند سرمه در چشم بر تاریکی ظلم اسبها میدرخشد و به یادگار میماند.
خواهرش با دف و با چنگ و رباب
رفت از کرببلا تابسوی شام خراب
هوش مصنوعی: خواهرش با سازهای مختلف و آواز پرشور، از کربلا به سمت شام رفت و دلش پر از اندوه و ویرانی بود.
یک پسر داشت گرفتار سپاه دشمن
پا به زنجیر و غل و جامهاش در گردن
هوش مصنوعی: یک پسر به اسارت دشمن درآمده و در زنجیر و غل است و لباسش به دور گردنش پیچیده شده است.
روز و شب با تن تبدار و پریشان و ملول
همچو (صامت) به عزاداری دلبند رسول
هوش مصنوعی: در طول روز و شب، با حالتی بیمار و نگران، در حال عزاداری برای محبوب پیامبر هستم، گویی در سکوت و خاموشی خود غمهای زیادی را تحمل میکنم.