گنجور

شمارهٔ ۱۵ - در بیان اذان گفتن بلال

کرد رحلت سوی جنت چو رسول قرشی
تنگ شد وسعت یثرب به بلال حبشی
کافری را بسر مسند دین والی دید
ز نبی مسجد و محراب نبی خالی دید
طاقتش طاق شد از گردش دور ایام
کرد هجرت ز مدینه به سوی کشور شام
بود در شام شبی خفته دل از غصه کباب
گفت با وی نبی امی مکی در خواب
کای وفاپیشه بدینسان ز چه مهجور شدی
که جفا کرده که از مرقد من دور شدی
کرد از شام به فرمان رسول مختار
باز رو سوی مدینه دل بی‌صبر و قرار
گفت روزی به علی فاطمه با درد و ملال
که فتاده بسر من هوس صوت بلال
غم هجران نبی ساخته پرخون جگرم
خواهم از او شنوم نام نکوی پدرم
ز علی کرد بلال از پی تسکین بتول
آخر از کثرت اصرار به ناچار قبول
شد چو آواز بلال از پی تکبیر بلند
بانک تکبیر دل فاطمه از جای بکند
صوت تهلیل چو برداشت به توحید اله
روز شد در نظر فاطمه چون شام سیاه
بعد توحید خدا چون پی تکمیل اذان
برد با گریه بلال اسم محمد به زبان
یاد ایام پدر کرد و برآورد خروش
رفت طاقت ز دل فاطمه وشد مدهوش
گشت دامان وی از خون جگر مالامال
از اذان گفتن خود شد ز محن لال بلال
ای دریغا که مرا شد جگر از غصه کباب
یادم آمد ز سکینه بره شام خراب
که بد آن غمزده را هر قدمی مد نظر
بسر نیزه خولی سر پر خون پدر
فرصت گریه نمی‌داد بر آن طفل صغیر
سیلی شمر ستم پیشه مردود شریر
بلکه می‌برد اگر نام حسین را به زبان
آمدی بر سر او از همه سو کعب سنان
زد شرر بر جگر او یکی از بی‌ادبی
خارجی گفت به اولاد رسول عربی
گشت در شام چو آرامگه آل رسول
در گذرگاه یهودان بنمودند نزول
یکی از لشگر بی‌دین یزید مردود
اینچنین کرد ندا سوی زن و مرد یهود
کاین اسیران که چون شیرند به قید زنجیر
همه هستند ز نسل علی خیبر گیر
آنکه بنمود زن و مرد شما را به جهان
قتل و غارت همگی را به طریق عدوان
ز پی کینه دیرینه این بد عملی
حالیا وقت تلافی شده از آل علی
جمع گشتند یهودان سیه‌دل به تمام
پی آزار حریم نبوی از سر بام
آن یکی سنگ زد آن سوختگان را بر سر
دیگری خاک بیفشاند و دگر خاکستر
آن یکی آتش بیداد بنی برمی‌زد
بسر عترت مظلوم پیمبر می‌زد
داد از آن لحظه که با روی بسان خورشید
کرد جا زینب دلخون شده در بزم یزید
هر طرف کرد نظر حوصله شد بر او تنگ
ز تماشایی انبوه نصارای فرنگ
برد بی‌طاقتی وی ز کفش صبر و عنان
به میان اسراء کرد رخ از شرم نهان
آن زمان دل به بر دختر زهرا بطپید
که آشنا شد به لب لعل حسین چوب یزید
شد سراسیمه و مانند سپند از جا جست
باز از خوف نظرکردن حضار نشست
(صامتا) حشر از اشعار تو کرده است قیام
بهتر آنست که یک بار کنی ختم کلام

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کرد رحلت سوی جنت چو رسول قرشی
تنگ شد وسعت یثرب به بلال حبشی
هوش مصنوعی: وقتی که بلال حبشی به سوی بهشت رفت، مانند رسول خدا که از مکه به مدینه هجرت کرد، فضای یثرب برای او تنگ شد.
کافری را بسر مسند دین والی دید
ز نبی مسجد و محراب نبی خالی دید
هوش مصنوعی: کافری در مقام ریاست دینی نشسته است و در عین حال می‌بیند که مسجد و محل عبادت پیامبر خالی از یاد و ذکر نبی است.
طاقتش طاق شد از گردش دور ایام
کرد هجرت ز مدینه به سوی کشور شام
هوش مصنوعی: خسته و ناامید از تکرار روزگاران، از مدینه به سمت کشور شام هجرت کرد.
بود در شام شبی خفته دل از غصه کباب
گفت با وی نبی امی مکی در خواب
هوش مصنوعی: در شبی در شهر شام، دلی از شدت غصه و اندوه به خواب رفته بود. در این خواب، دل با پیامبر بی‌سواد مکی سخن می‌گفت.
کای وفاپیشه بدینسان ز چه مهجور شدی
که جفا کرده که از مرقد من دور شدی
هوش مصنوعی: ای وفادار، چرا اینگونه از من دور شده‌ای؟ چه کسی به تو بدی کرده که از خوابگاه من فاصله گرفته‌ای؟
کرد از شام به فرمان رسول مختار
باز رو سوی مدینه دل بی‌صبر و قرار
هوش مصنوعی: از شام به دستور پیامبر مختار حرکت کرد و به سوی مدینه بازگشت، با دلی پر از شوق و اضطراب.
گفت روزی به علی فاطمه با درد و ملال
که فتاده بسر من هوس صوت بلال
هوش مصنوعی: روزی فاطمه به علی گفت که با حالت ناراحتی و اندوهی که دارد، آرزوی شنیدن صدای بلال را کرده است.
غم هجران نبی ساخته پرخون جگرم
خواهم از او شنوم نام نکوی پدرم
هوش مصنوعی: از دل‌تنگی و اندوه دوری پیامبر، دلم پر از درد و خون است و می‌خواهم از او نام نیکو و زیبای پدرم را بشنوم.
ز علی کرد بلال از پی تسکین بتول
آخر از کثرت اصرار به ناچار قبول
هوش مصنوعی: بلال به خاطر درخواست و اصرار زیاد علی، برای آرامش حضرت فاطمه (بتول) در نهایت مجبور به پذیرش شد.
شد چو آواز بلال از پی تکبیر بلند
بانک تکبیر دل فاطمه از جای بکند
هوش مصنوعی: زمانی که صدای اذان بلال به گوش رسید و تکبیرها بلند شد، دل فاطمه به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و از جا کنده شد.
صوت تهلیل چو برداشت به توحید اله
روز شد در نظر فاطمه چون شام سیاه
هوش مصنوعی: صدای تسبیح و حمد به گوش رسید و نشان توحید خداوند را بر افراشت، روزی در نظر فاطمه به مانند شب سیاهی بود.
بعد توحید خدا چون پی تکمیل اذان
برد با گریه بلال اسم محمد به زبان
هوش مصنوعی: پس از آنکه خداوند واحدیت خود را به اثبات رساند و با صدای بلند اذان را کامل کرد، بلال به خاطر عشق و ارادتش به پیامبر محمد (ص) با اشک، نام آن حضرت را بر زبان آورد.
یاد ایام پدر کرد و برآورد خروش
رفت طاقت ز دل فاطمه وشد مدهوش
هوش مصنوعی: فاطمه به یاد روزهای پدرش افتاد و ناله‌ای سر داد. این یادآوری توان او را گرفت و باعث شد نتواند خود را کنترل کند.
گشت دامان وی از خون جگر مالامال
از اذان گفتن خود شد ز محن لال بلال
هوش مصنوعی: دامن او پر شده از درد و رنجی است که به خاطر مشکلات و مصائبش به دست آورده است. او حتی در این شرایط سخت نیز صدای اذان را به گوش می‌رساند، اما زغم و اندوه، زبانش نمی‌گشاید.
ای دریغا که مرا شد جگر از غصه کباب
یادم آمد ز سکینه بره شام خراب
هوش مصنوعی: ای کاش که دل من از غم به شدت سوخته است و یاد سکینه، آن شب در شام که همه چیز خراب شده بود، در ذهنم نقش بسته است.
که بد آن غمزده را هر قدمی مد نظر
بسر نیزه خولی سر پر خون پدر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی از اندوه و غم می‌پردازد. شخصی که غمزده است، هر قدمی که برمی‌دارد، از یاد تلخی‌های گذشته و خون پدرش غافل نمی‌شود. این تصویر به نوعی تلاش می‌کند تا عمق درد و رنجی که این فرد تجربه کرده است را نشان دهد، که با هر حرکتش یادآور فاجعه‌ای است که بر او رفته است.
فرصت گریه نمی‌داد بر آن طفل صغیر
سیلی شمر ستم پیشه مردود شریر
هوش مصنوعی: فرصتی برای گریه کردن بر آن کودک کوچک نبود، زیرا مرد شریر و ستمگر او را مورد آزار قرار داده بود.
بلکه می‌برد اگر نام حسین را به زبان
آمدی بر سر او از همه سو کعب سنان
هوش مصنوعی: اگر به زبان نام حسین را ببری، در آن لحظه تمام کعبه‌ها و نشانه‌های قدرت به سمت او خواهند آمد و او را احاطه خواهند کرد.
زد شرر بر جگر او یکی از بی‌ادبی
خارجی گفت به اولاد رسول عربی
هوش مصنوعی: یکی از بی‌ادب‌های خارجی به پسران پیامبر عربی توهین کرد و به دل او جراحتی عمیق زد.
گشت در شام چو آرامگه آل رسول
در گذرگاه یهودان بنمودند نزول
هوش مصنوعی: در شام، آرامگاه اهل بیت پیامبر (ص)، در مسیر یهودیان نمایان شد و این مکان به خوبی مشهود بود.
یکی از لشگر بی‌دین یزید مردود
اینچنین کرد ندا سوی زن و مرد یهود
هوش مصنوعی: یکی از افراد ارتش یزید که دین ندارد، چنین ندا داد به سوی یهودیان، زن و مرد.
کاین اسیران که چون شیرند به قید زنجیر
همه هستند ز نسل علی خیبر گیر
هوش مصنوعی: این افراد که مانند شیران قدرتمند و شجاع هستند، به زنجیر گرفتار شده‌اند و همه آنان از نسل علی بن ابی‌طالب هستند.
آنکه بنمود زن و مرد شما را به جهان
قتل و غارت همگی را به طریق عدوان
هوش مصنوعی: کسی که باعث شد زن و مرد شما در جهان به وسیله ظلم و ستم کشته شوند و همه را تحت تأثیر غیرعادلانه قرار داد.
ز پی کینه دیرینه این بد عملی
حالیا وقت تلافی شده از آل علی
هوش مصنوعی: به خاطر کینه‌ی قدیمی و رفتار ناپسند، اکنون زمان جبران و انتقام از آل علی فرا رسیده است.
جمع گشتند یهودان سیه‌دل به تمام
پی آزار حریم نبوی از سر بام
هوش مصنوعی: یهودیان بددل به دور هم جمع شدند تا تمام سعی و تلاش خود را برای آزار و اذیت حریم پیامبر (ص) انجام دهند.
آن یکی سنگ زد آن سوختگان را بر سر
دیگری خاک بیفشاند و دگر خاکستر
هوش مصنوعی: یک نفر به دیگری سنگ می‌زند و بر سر افرادی که سوخته‌اند، خاک می‌پاشد و دیگری هم به خاکستر تبدیل می‌شود.
آن یکی آتش بیداد بنی برمی‌زد
بسر عترت مظلوم پیمبر می‌زد
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به ظلم و ستمی است که بر خاندان پیامبر اسلام (عترت) روا داشته شده است. شخصی در حال تحمیل درد و آتش به آن خاندان است، گویی که این ظلم و آتش بیداد، آن‌ها را عذاب می‌کند.
داد از آن لحظه که با روی بسان خورشید
کرد جا زینب دلخون شده در بزم یزید
هوش مصنوعی: از آن لحظه‌ای که زینب با چهره‌ای چون خورشید حاضر شد، دل‌های مردم در مجلس یزید به شدت غمگین و داغدار شد.
هر طرف کرد نظر حوصله شد بر او تنگ
ز تماشایی انبوه نصارای فرنگ
هوش مصنوعی: هر طرف که نگاه کرد، حوصله‌اش کم شد از دیدن جمعیت زیاد نصرانی‌های فرنگی.
برد بی‌طاقتی وی ز کفش صبر و عنان
به میان اسراء کرد رخ از شرم نهان
هوش مصنوعی: او از حد تحملش گذشت و کنترلش را از دست داد، به طوری که در میان اصحاب، به خاطر شرمش، چهره‌اش را پنهان کرد.
آن زمان دل به بر دختر زهرا بطپید
که آشنا شد به لب لعل حسین چوب یزید
هوش مصنوعی: در آن زمانی که دل به دختر زهرا وابسته شد، آشنا می‌شود با لبان سرخ حسین، و این در زمانی است که ظلم یزید بر او حاکم است.
شد سراسیمه و مانند سپند از جا جست
باز از خوف نظرکردن حضار نشست
هوش مصنوعی: او به شدت مضطرب و ترسیده‌ای بود و مانند گیاه سپند که در آتش می‌جهد، ناگهان از جا بلند شد، اما دوباره به سبب ترس از نگاه دیگران نشسته شد.
(صامتا) حشر از اشعار تو کرده است قیام
بهتر آنست که یک بار کنی ختم کلام
هوش مصنوعی: سکوت، جنبش را از اشعار تو آغاز کرده است. بهتر است یک بار پایان کلام را بگویی.