گنجور

شمارهٔ ۲۸ - و برای او

ای مسیب ز جهان سوی جنان در سفرم
شده پرخون جگرم
بنشین لحظه‌ای اندر دم آخر به برم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
بس که کاهیده شد از صدمه زنجیر تنم
آب گشته بدنم
رقمی نیست ز پا تا به سر من دیگرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
دل افسرده و محزون و جگر خون و غریب
بی‌پرستار و طبیب
نه معینی است به بالین نه انیسی به سرم
شده پر خون جگرم کو رضا کو پسرم
زد چنان برق اجل شعله مرا بر تن و جان
که به دوران جهان
نه دگر اسم به جا باز بود نی اثرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
زهر هارون ستمگر جگرم را بگداخت
به دل آتش انداخت
ساخت بی‌مونس و دور از وطن و در به درم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
قاصدی کو که رود از بر من سوی وطن
با غم و درد و محن
به محبان و عزیزان برساند خبرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
به رضا گوید ایا نور دو چشمان پدر
به سرم کن تو گذر
که به راه تو بود موسم مردن نظرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
ای مسیب دم مرگ است ز بیداد رسی
همچو مرغ قفسی
یاد آید ز حسین جد به خون غوطه‌ورم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
چو کنم یاد ز احوال تن بی‌سر او
غرقه خون پیکر او
روز چون شام شود تیره به مد نظرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
ز غم العطش وی به لب شط فرات
شد مرا قطع حیات
روز و شب گشته روان خون ز دو چشمان ترم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
وعده دیدن رویت به قیامت افتاد
عاقبت در بغداد
بی تو مدفون شده‌ام مونس شام و سحرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
کس نبود از پی دفن و کفن شاه شهید
شد مرا قطع امید
همچو (صامت) به خدنگ غم ماتم سپرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای مسیب ز جهان سوی جنان در سفرم
شده پرخون جگرم
هوش مصنوعی: ای مصیبت، من در سفر به بهشت، دلم پر از درد و رنج است.
بنشین لحظه‌ای اندر دم آخر به برم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
هوش مصنوعی: لحظه‌ای آرام بنشین، در پایان کار، در کنار من. دلم پر از درد و غم است، پسری که به من آرامش می‌دهد کجاست؟
بس که کاهیده شد از صدمه زنجیر تنم
آب گشته بدنم
هوش مصنوعی: بدن من به قدری آسیب دیده و ضعیف شده که مثل آب، کم‌جان و بی‌حالت شده است.
رقمی نیست ز پا تا به سر من دیگرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
هوش مصنوعی: من دیگر به جز درد و رنج چیزی از خودم ندارم. همه وجودم پر شده از اندوه و غصه. کجا هستند کسانی که وقتی به آنها نیاز دارم، به کمکم بیایند؟ کجا هستند فرزندانم یا کسانی که می‌توانند کمی از این بار سنگین را از دوشم بردارند؟
دل افسرده و محزون و جگر خون و غریب
بی‌پرستار و طبیب
هوش مصنوعی: دل غمگین و ناراحت و دردناک و بی‌کس، بدون پرستار و درمانی.
نه معینی است به بالین نه انیسی به سرم
شده پر خون جگرم کو رضا کو پسرم
هوش مصنوعی: در کنار من نه دوستی هست و نه کسی که به من آرامش بخشد. دل من پر از غم و اندوه است و در جستجوی رضایت و پسرم هستم.
زد چنان برق اجل شعله مرا بر تن و جان
که به دوران جهان
هوش مصنوعی: مرگ ناگهان به من حمله کرد و مانند یک برق، وجود من را فرا گرفت. این حادثه به قدری شدید بود که تاثیری فراتر از زمان و مکان داشت.
نه دگر اسم به جا باز بود نی اثرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
هوش مصنوعی: دیگر نه نامی از من باقی مانده و نه اثری از من باقی مانده است. حالا تنها با قلبی پر از درد و غمی عمیق از یاد رفتن، به دنبال رضایت و فرزندم هستم.
زهر هارون ستمگر جگرم را بگداخت
به دل آتش انداخت
هوش مصنوعی: سختی‌ها و ظلم‌های هارون ستمگر، قلب و جانم را به شدت آزار داده و به من درد و رنج زیادی وارد کرده است.
ساخت بی‌مونس و دور از وطن و در به درم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
هوش مصنوعی: در دوری از وطن و بی‌یار و همراه، در دل من غم‌های زیادی وجود دارد. جایی نیست که آرامش بیابم، و دلم برای پسرم تنگ شده است.
قاصدی کو که رود از بر من سوی وطن
با غم و درد و محن
هوش مصنوعی: پیام‌آوری که از کنار من به سمت وطن می‌رود، با خود اندوه و دشواری‌ها را حمل می‌کند.
به محبان و عزیزان برساند خبرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
هوش مصنوعی: به دوستان و عزیزانم پیامی می‌رساند که من از شدت ناراحتی و رنج در حال خون گریه کردن هستم. پسری که بسیار برایم مهم و عزیز است، کجاست؟
به رضا گوید ایا نور دو چشمان پدر
به سرم کن تو گذر
هوش مصنوعی: به رضا بگو که ای نور دو چشمان پدر، بر من رحمت بیاور و گذرم بده.
که به راه تو بود موسم مردن نظرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
هوش مصنوعی: موقعیت من به گونه‌ای است که در پی تو و در راه تو باید جان بدهم. دلم از درد و ناراحتی پر شده و به دنبال رضایت تو و فرزندم هستم.
ای مسیب دم مرگ است ز بیداد رسی
همچو مرغ قفسی
هوش مصنوعی: ای مسیب، زمان مرگت نزدیک است و از ظلم و بی‌عدالتی رنج می‌کشی، همچون پرنده‌ای در قفس.
یاد آید ز حسین جد به خون غوطه‌ورم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
هوش مصنوعی: یاد حسین و جدش به یادم می‌آید، من در خون خود غوطه‌ورم و دلم پر از درد و غم است. کجاست رضا، کجاست پسرم؟
چو کنم یاد ز احوال تن بی‌سر او
غرقه خون پیکر او
هوش مصنوعی: وقتی به یاد وضعیت بدن بی‌سر او می‌افتم، تمام وجودش در خون غوطه‌ور است.
روز چون شام شود تیره به مد نظرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
هوش مصنوعی: زمانی که روز به شب تبدیل شود و تاریکی بر عالم سایه افکند، در دل من که پر از اندوه و درد است، انتظار رضای پروردگار و دیدار فرزندم را می‌کشم.
ز غم العطش وی به لب شط فرات
شد مرا قطع حیات
هوش مصنوعی: از شدت تشنگی و غم، به کنار رودخانه فرات رفتم و احساس کردم که زندگی‌ام به پایان رسیده است.
روز و شب گشته روان خون ز دو چشمان ترم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
هوش مصنوعی: روز و شب اشک‌های من به خاطر درد و اندوهی که دارم جاری است. چشمانم به شدت پر از اشک و غم هستند و این وضعیت به دل من نیز لطمه زده است. آیا هیچ نشانه‌ای از آرامش و رضایت وجود دارد؟ آیا خبری از پسرم هست؟
وعده دیدن رویت به قیامت افتاد
عاقبت در بغداد
هوش مصنوعی: در نهایت، وعده دیدار با تو به روز قیامت رسید و این اتفاق در بغداد رخ داد.
بی تو مدفون شده‌ام مونس شام و سحرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
هوش مصنوعی: بی تو در ناامیدی و غم فرو رفته‌ام، شب و صبحم برایم دردآور و سخت شده است. دلم می‌خواهد رضایت و حضور تو را داشته باشم، عزیزم، کجایی؟
کس نبود از پی دفن و کفن شاه شهید
شد مرا قطع امید
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به دنبال دفن و کفن شاه (سلطان) نیست، بنابراین من از قطع امید او رنج می‌برم.
همچو (صامت) به خدنگ غم ماتم سپرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
هوش مصنوعی: من به مانند شخصی ساکت و خاموش، زیر بار غم و ماتم، دلم پر از خون شده است. چه می‌خواهم؟ کجا باید بروم؟ پسرم کجاست؟