شمارهٔ ۷ - و برای او
دوش با جسمی پر از اندوه جانی پر ملال
برگزیدم خلوت دل چون برون از قیل و قال
ناگهان شد مرغ روحم همره کبک خیال
سوی معراج تفکر هر دو بگشودند بال
وه چه معراجی که در یک پلهاش بس ماه و سال
پر زنان باشی و بر خود عجز را مصدر کنی
خیل و سیل روزگار و حب دنیا یک طرف
جیش عیش و عشرت و راه تمنا یک طرف
فکر و ذکر مهوشان خوب و زیبا یک طرف
حرف صرف و نحو اشکال و معما یک طرف
یاد زاد و خوف و بیم راه عقبی یک طرف
گفتم ای دل درس غفلت تا به کی از بر کنی
جهد کن داری به کف تا خود زمام اختیار
یوسف خود را از این چاه هوسناکی برآر
بر به مصر عزت و بنشان به تخت افتخار
این زلیخای جهان زالست و زشت و نابکار
عصمت جان ز تکلیفات او شو پردهدار
تا که جا در قاف قرب حضرت داور کنی
سعی تا کی بهر جمع مال دنیا میکنی
آتش سوزان برای خود تمنا میکنی
نقد عمر خویش را با جهل سودا میکنی
خویش را در روز محشر خوار و رسوا میکنی
از برای توبه هی امروز و فردا میکنی
وای بر حال تو چون جا در صف محشر کنی
نکتهها دارد مسلمانی به حق ذوالمنن
رو عبث نام مسلمانی منه بر خویشتن
خود بده انصاف آخر کی روا بُد جان من
تو به کنح راحت و انواع نعمت مقترن
خانه همسایهات از فقر چون بیتالحزن
هر چه او زاری کند تو گوش خود را کر کنی
ای بسا کافر که اندر وقت مردن خوب مرد
وی بسا مسلم که اندر عین زشتی جان سپرد
نصف نانی داشت آن کافر ولی تنها نخورد
و آن مسلمان پنجه انفاق و بذل خود فشرد
این بجز راحت ندید و آن بجز حسرت نبرد
حیف نَبْوَد ای مسلمان خویش را کافر کنی
من نمیگویم گدا را کن غنی خود را فقیر
یا که او را از فتوت کن عزیز و خود اسیر
گاهگاهی عذر او در زیردستی در پذیر
گاهگاهی گر ز پا افتاد او را دست گیر
تا سعادت در دم رفتن تو را باشد بشیر
سر «ارحم ترحم» از حق آن زمان باور کنی
داری از سائل دریغ از لقمه نان خویشتن
پس بدو مفروش باد عز و شأن خویشتن
باز دار از طعنهاش طعن زبان خویشتن
گر به یاد ظلم دادی آشیان خویشتن
یا نمیترسی ز عرض خویش و جان خویشتن
پس چه خاکی در میان گور خود بر سر کنی
ای که سقف آشیان را تا ثریا میبری
پایه دیوار هستی را به دریا میبری
خود ببین امروز تا آخر به فردا میبری
چند مال مردمان را بیمحابا میبری
کی به غیر یک کفن با خود ز دنیا میبری
گر مسخر هفت کشور را چه اسکندر کنی
کو کسانی را که زیب و زینت و فر داشتند
حشمت جاه و جلال و اسب و استر داشتند
تخت و تاج و ملک و مال و گنج و گوهر داشتند
باغ و بستان قصر و ایوان کاخ ششدر داشتند
فرش دیبا رخت کمخا بالش پر داشتند
خاک ایشان را تو اکنون خشت بام و در کنی
کو کیومرث چه شد طهمورث و هوشنگ و جم
شد کجا ضحاک و افریدون شه صاحب علم
سلم و تور و ایراج و بوذر منوچهر دژم
کو پشنگ و بهمن و اسفندیار و زادشم
کو سلاطین عرب کو شهریان عجم
جان ایشان را تو قصر و مسکن و منظر کنی
الغرض اموال دنیا را دو خسران بیش نیست
مرد منعم هیچوقتی فارغ از تشویش نیست
در جهان از خوف سلطان نوش او بینیش نیست
در قیامت ایمن از خوف حساب خویش نیست
ترس و بیمی زین دو جا اندر دل درویش نیست
ای توانگر فخر تا کی بهر سیم و زر کنی
حق تو را دست طلب پای توانا داده است
عقل دانا فهم برنا چشم بینا داده است
دیده و هوش و تمیز و درک معنی داده است
در تصرف ملک تن را بر تو یکجا داده است
دیده روشن به کسب دین و دنیا داده است
تا تمیز نیک و بد ادراک خیر و شر کنی
گوئیا از راه دور خویش غافل گشتهای
گشتهای از حق گریزان محو باطل گشتهای
پشت از پیری خمید باز جاهل گشتهای
در ره توفیق و طاعت کند و کاهل گشتهای
ناگهان با مرگ بیفرصت مقابل گشتهای
کز پشیمانی در آن دم چشم حسرت تر کنی
(صامتا) از کید دنیای دنی هشیار باش
بس بود خواب گران رو اندکی بیدار باش
بهر تحصیل سعادت روز و شب در کار باش
جویی ار عزت به نزد اهل دنیا خوار باش
خاکساری پیشه کن از ما و من بیزار باش
تا به محشر خلعت وارستگی در بر کنی
شمارهٔ ۶ - و برای او همچنین: نه تنها سیرم از مالم که عالم هم نمیخواهمشمارهٔ ۸ - موعظه: از قضا روزی مرا شد سوی قبرستان گذار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش با جسمی پر از اندوه جانی پر ملال
برگزیدم خلوت دل چون برون از قیل و قال
هوش مصنوعی: شب گذشته با یک جسم پر از غم و یک روح خسته و دلگیر، به خلوت دل پرداختم؛ زیرا که از سر و صدای دنیا دور شدم.
ناگهان شد مرغ روحم همره کبک خیال
سوی معراج تفکر هر دو بگشودند بال
هوش مصنوعی: ناگهان روح من مانند پرندهای به همراه کبک خیال به پرواز در میآید و هر دو بالهای خود را برای سفر به اعلی و تفکر میگشایند.
وه چه معراجی که در یک پلهاش بس ماه و سال
پر زنان باشی و بر خود عجز را مصدر کنی
هوش مصنوعی: چه آرامشی که در یک لحظه آن، میتوانی سالها را تجربه کنی و در برابر بزرگیاش به ناتوانی خود اعتراف کنی.
خیل و سیل روزگار و حب دنیا یک طرف
جیش عیش و عشرت و راه تمنا یک طرف
هوش مصنوعی: حوادث و مشکلات زندگی و محبت به دنیا یک سمت قرار دارد، و لذت و خوشی و داشتن آرزوها در سمت دیگر است.
فکر و ذکر مهوشان خوب و زیبا یک طرف
حرف صرف و نحو اشکال و معما یک طرف
هوش مصنوعی: اندیشه و توجه عاشقان آنها زیبا و دلنواز است، در حالی که مباحث گرامر و زبان به طور جدی و پیچیدهای در طرف دیگر قرار دارد.
یاد زاد و خوف و بیم راه عقبی یک طرف
گفتم ای دل درس غفلت تا به کی از بر کنی
هوش مصنوعی: به یاد گذشته و ترس از آینده فکر میکنم. به خودم میگویم: ای دل، تا کی میخواهی از درک واقعیتها غافل باشی؟
جهد کن داری به کف تا خود زمام اختیار
یوسف خود را از این چاه هوسناکی برآر
هوش مصنوعی: تلاش کن که کنترل زندگیات را به دست بگیری تا بتوانی از این چاه آرزوها و تمنیات فریبنده بیرون بیایی و خواستههای واقعیات را دنبال کنی.
بر به مصر عزت و بنشان به تخت افتخار
این زلیخای جهان زالست و زشت و نابکار
هوش مصنوعی: مصر را به عنوان نماد عظمت و قدرت نام میبرد و میگوید که باید کسی را که شایسته افتخار و احترام است بر تخت قدرت بنشانیم. این فرد که اشاره به زلیخا دارد، با وجود زیباییهایش، در دیدگاه شاعر نماد زشتی و بدی است. به طور کلی، شاعر به تناقضات موجود در شخصیتها و اوضاع اشاره میکند.
عصمت جان ز تکلیفات او شو پردهدار
تا که جا در قاف قرب حضرت داور کنی
هوش مصنوعی: خود را از وظایف سنگین و مسئولیتهای دنیوی آزاد کن و مثل یک نگهبان از خودت مراقبت کن تا بتوانی به مقام نزدیک شدن به خداوند دست یابی.
سعی تا کی بهر جمع مال دنیا میکنی
آتش سوزان برای خود تمنا میکنی
هوش مصنوعی: چقدر تلاش میکنی تا ثروت دنیوی جمع کنی، در حالی که در واقع داری خود را به دردسر میاندازی و آتش حسرت را برای خود روشن میکنی؟
نقد عمر خویش را با جهل سودا میکنی
خویش را در روز محشر خوار و رسوا میکنی
هوش مصنوعی: تو زندگی خود را با نادانی هدر میدهی و در روز قیامت در نظر دیگران بیاحترامی و ذلت را برای خود به ارمغان میآوری.
از برای توبه هی امروز و فردا میکنی
وای بر حال تو چون جا در صف محشر کنی
هوش مصنوعی: به خاطر توبهات امروز و فردا میکنی و وای به حال تو وقتی که در روز محشر حاضر خواهی شد.
نکتهها دارد مسلمانی به حق ذوالمنن
رو عبث نام مسلمانی منه بر خویشتن
هوش مصنوعی: مسلمان واقعی ویژگیها و نکات برجستهای دارد و نباید بهطور بیخود خود را مسلمان بنامد، اگر در درونش این ویژگیها وجود ندارد.
خود بده انصاف آخر کی روا بُد جان من
تو به کنح راحت و انواع نعمت مقترن
هوش مصنوعی: جان من، انصاف را رعایت کن. آیا منطقی است که تو در کنار راحتی و نعمتهای فراوان بگویی که من چقدر رنج میکشم؟
خانه همسایهات از فقر چون بیتالحزن
هر چه او زاری کند تو گوش خود را کر کنی
هوش مصنوعی: اگر همسایهات در تنگدستی و غم به سر میبرد و ناله و شکایت میکند، تو باید به او بیتفاوت باشی و گوش خود را به روی مشکلات او ببندی.
ای بسا کافر که اندر وقت مردن خوب مرد
وی بسا مسلم که اندر عین زشتی جان سپرد
هوش مصنوعی: بسیاری از کافران در لحظهی مرگ خود به خوبی میمیرند، در حالی که برخی از مسلمانان در شرایطی ناپسند جان میدهند.
نصف نانی داشت آن کافر ولی تنها نخورد
و آن مسلمان پنجه انفاق و بذل خود فشرد
هوش مصنوعی: آن کافر تنها نیمی از نان را داشت ولی آن را solo از آن خود مصرف نکرد، و برعکس، مسلمان با دستهایش generosity و بخشندگی خود را نشان داد.
این بجز راحت ندید و آن بجز حسرت نبرد
حیف نَبْوَد ای مسلمان خویش را کافر کنی
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که جز آرامش و راحتی چیزی نمیبینیم و جز حسرت چیزی با خود نمیبریم. پس ای مسلمان، نباید به خود اجازه بدهی که فردی از دینی غیر از دین خود را به حساب بیاوری یا او را کافر بنامید.
من نمیگویم گدا را کن غنی خود را فقیر
یا که او را از فتوت کن عزیز و خود اسیر
هوش مصنوعی: من نمیخواهم بگویم که تو باید به گدا ثروت بدهی یا خودت بیچیز شوی. نه، بلکه بهتر است که تو به او احترامی بدهی و به فکر خودت و آزادیات هم باشی.
گاهگاهی عذر او در زیردستی در پذیر
گاهگاهی گر ز پا افتاد او را دست گیر
هوش مصنوعی: گاهی اوقات عذر کسی را که در موقعیت پایینتری قرار دارد، بپذیر و گاهی هم اگر او به مشکل بر خورد و از پا افتاد، به او کمک کن.
تا سعادت در دم رفتن تو را باشد بشیر
سر «ارحم ترحم» از حق آن زمان باور کنی
هوش مصنوعی: هنگامی که در لحظهی رفتن تو، بشارت سعادت برایت باشد، آن زمان میتوانی واقعاً به رحمت الهی ایمان بیاوری.
داری از سائل دریغ از لقمه نان خویشتن
پس بدو مفروش باد عز و شأن خویشتن
هوش مصنوعی: اگر تو از دادن لقمهای نان به گدای دردمند دریغ میکنی، پس نباید اجازه دهی که مقام و احترام خودت به خاطر این بخل از دست برود.
باز دار از طعنهاش طعن زبان خویشتن
گر به یاد ظلم دادی آشیان خویشتن
هوش مصنوعی: از انتقادات و حرفهای تند او خودت را دور نگهدار. اگر به یاد ظلمی افتادی که بر تو رفته، خودت را رنجور نکن و به یاد آن درد نمان.
یا نمیترسی ز عرض خویش و جان خویشتن
پس چه خاکی در میان گور خود بر سر کنی
هوش مصنوعی: آیا از سرنوشت و جان خود نمیترسی؟ پس چگونه میخواهی وقتی به خاک سپرده میشوی، بر روی قبر خود خاک بریزی؟
ای که سقف آشیان را تا ثریا میبری
پایه دیوار هستی را به دریا میبری
هوش مصنوعی: تو که بام خانهات را تا آسمان بالا میبری، پایههای وجود و هستی را به دریا میافکنی.
خود ببین امروز تا آخر به فردا میبری
چند مال مردمان را بیمحابا میبری
هوش مصنوعی: امروز خودت را ببین که چه اندازه از دارایی مردم را بدون توجه و نگرانی به فردا میبری.
کی به غیر یک کفن با خود ز دنیا میبری
گر مسخر هفت کشور را چه اسکندر کنی
هوش مصنوعی: انسان در نهایت تنها با یک پوشش ساده از دنیا میرود و حتی اگر مثل اسکندر صاحب هفت کشور هم باشد، باز هم چیزی بیشتر از آن با خود نمیبرد.
کو کسانی را که زیب و زینت و فر داشتند
حشمت جاه و جلال و اسب و استر داشتند
هوش مصنوعی: بگو کجا هستند آن کسانی که در زیبایی و زینت معروف بودند و جلال و اقتدار داشتند، و سوار بر اسب و استر بودند؟
تخت و تاج و ملک و مال و گنج و گوهر داشتند
باغ و بستان قصر و ایوان کاخ ششدر داشتند
هوش مصنوعی: آنها دارای تخت و تاج، سلطنت، ثروت، گنج و جواهر بودند و باغها و بستانها و کاخها با ایوانهای بزرگ داشتند.
فرش دیبا رخت کمخا بالش پر داشتند
خاک ایشان را تو اکنون خشت بام و در کنی
هوش مصنوعی: فرش دیبا و رختهای زیبا و بالشهای پر آنها نشاندهندهی زندگی خوب و مرفه آنهاست. اما حالا تو به جای آن زندگی، فقط آجر و مصالح برای ساختن خانه و در و بام داری.
کو کیومرث چه شد طهمورث و هوشنگ و جم
شد کجا ضحاک و افریدون شه صاحب علم
هوش مصنوعی: کیومرث، طهمورث، هوشنگ و جم کجا رفتند؟ و ضحاک و افریدون، پادشاهان با دانش کجا هستند؟
سلم و تور و ایراج و بوذر منوچهر دژم
کو پشنگ و بهمن و اسفندیار و زادشم
هوش مصنوعی: در این بیت نام شخصیتهای برجسته و نامی از داستانهای کهن ایرانی ذکر شده است. این شخصیتها شامل قهرمانان و پادشاهان بزرگ هستند که هر کدام ویژگیها و داستانهای خاص خود را دارند. شاعر با ذکر این نامها، به شکوه و عظمت گذشته اشاره میکند و به نوعی حس نوستالژی و ارادت به تاریخ و فرهنگ ایران را منتقل میکند.
کو سلاطین عرب کو شهریان عجم
جان ایشان را تو قصر و مسکن و منظر کنی
هوش مصنوعی: کجا هستند آن پادشاهان عرب و کجا هستند مردم شهرهای عجم؟ تو باید جان آنها را به قصر و خانه و منظرهای زیبا تبدیل کنی.
الغرض اموال دنیا را دو خسران بیش نیست
مرد منعم هیچوقتی فارغ از تشویش نیست
هوش مصنوعی: در نهایت، داراییهای دنیوی فقط دو ضرر بزرگ دارند. شخص مرفه هرگز از دغدغهها و نگرانیها رها نمیشود.
در جهان از خوف سلطان نوش او بینیش نیست
در قیامت ایمن از خوف حساب خویش نیست
هوش مصنوعی: در این دنیا، به خاطر ترس از قدرت سلطانی، انسان هیچگاه از لذتها بیبهره نیست و در روز قیامت نیز از ترس حساب و کتاب اعمال خود، احساس آرامش نمیکند.
ترس و بیمی زین دو جا اندر دل درویش نیست
ای توانگر فخر تا کی بهر سیم و زر کنی
هوش مصنوعی: در دل درویش هیچ ترس و بیمی از این دو حال وجود ندارد. ای توانگر! تا چه زمانی میخواهی به خاطر پول و ثروت فخر کنی؟
حق تو را دست طلب پای توانا داده است
عقل دانا فهم برنا چشم بینا داده است
هوش مصنوعی: خداوند حق تو را به خاطر قدرت و تواناییات به تو عطا کرده است و عقل و دانایی به تو داده تا با چشمی بینا و فهمی جوان بتوانی به درستی درک کنی.
دیده و هوش و تمیز و درک معنی داده است
در تصرف ملک تن را بر تو یکجا داده است
هوش مصنوعی: چشمانت، عقل و فهم و درک به تو داده شده است تا به تو لذت زندگی در بدن را تقدیم کند.
دیده روشن به کسب دین و دنیا داده است
تا تمیز نیک و بد ادراک خیر و شر کنی
هوش مصنوعی: چشم تو برای درک دین و دنیا روشن شده است تا بتوانی خوب و بد را تشخیص دهی و به درک خیر و شر نائل شوی.
گوئیا از راه دور خویش غافل گشتهای
گشتهای از حق گریزان محو باطل گشتهای
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو از مسیر واقعی خود فاصله گرفتهای و در حال فرار از حقیقتی هستی که به اشتباه به سوی بیراههها رفتهای.
پشت از پیری خمید باز جاهل گشتهای
در ره توفیق و طاعت کند و کاهل گشتهای
هوش مصنوعی: از روی پیری، قامتت خمیده شده و هنوز در راه رسیدن به موفقیت و اطاعت، نادان ماندهای و بیخیال شدهای.
ناگهان با مرگ بیفرصت مقابل گشتهای
کز پشیمانی در آن دم چشم حسرت تر کنی
هوش مصنوعی: ناگهان وقتی با مرگ ناگهانی روبرو میشوی، ممکن است در لحظهای از پشیمانی چشمانت پر از اشک حسرت شود.
(صامتا) از کید دنیای دنی هشیار باش
بس بود خواب گران رو اندکی بیدار باش
هوش مصنوعی: در برابر فریبهای دنیای مادی هوشیار باش و از خواب سنگین خود بیدار شو، چون زمان آن رسیده که آگاهی بیشتری پیدا کنی.
بهر تحصیل سعادت روز و شب در کار باش
جویی ار عزت به نزد اهل دنیا خوار باش
هوش مصنوعی: برای دستیابی به خوشبختی، در تمام طول روز و شب تلاش کن. اگر به دنبال عزت هستی، باید بدان که نزد مردم دنیا ممکن است کوچک و بیارزش به نظر بیایی.
خاکساری پیشه کن از ما و من بیزار باش
تا به محشر خلعت وارستگی در بر کنی
هوش مصنوعی: به توصیف خود را فراموش کن و از خودخواهی دوری کن، زیرا در روز قیامت میتوانی به لباس آزادی و رهایی دست یابی.
حاشیه ها
1398/08/31 23:10
بر گزیدم خلوت دل چون برون از قیل وقال---این زلیخای جهان زالست و زشت و نابکار----ای بسا کافر که اندر وقت مردن خوب مرد----پایه دیوار هستی را به دریا میبری---کو کیومرث چه شد طهمورث و هوشنگ جم----سلم وتور و ایرج و.....کو پشنگ و بهمن و اسفندیارو زادشم---جان ایشان را تو قصر و مسکن و منظر کنی----مرد منعم هیچوقتی فارغ از تشویش نیست---ای توانگر.......بهر سیم و زر کنی----پشت از پیری خمیده...----درست است