شمارهٔ ۶ - و برای او همچنین
نه تنها سیرم از مالم که عالم هم نمیخواهم
پی راحت می عشرت ز جام جم نمیخواهم
تن شاداب لب خندان دل خرم نمیخواهم
شب هجران به غیر از بیکسی همدم نمیخواهم
کسی را همنشین خویشتن یک دم نمیخواهم
نمیباشد به ما آوارگان تاج و کمر لازم
ندارد خاکسار بدر افسر به سر لازم
نباشد فانی بالله را گنج و گهر لازم
ندارد کشته شمشیر الفت نوحهگر لازم
به مرگ خویشتن هم مجلس ماتم نمیخواهم
از این گلزار ناکامی گل عشرت نمیبویم
نمیخواهم که باشد زرد از راه طمع رویم
بسازم یا بسوزم درد دل با کس نمیگویم
سبکباری همان از آمد و رفت جهان جویم
چو من عور آمدم بار کفن را هم نمیخواهم
چرا با دیده روشن شوم در چاه غفلت گم
ستاده کشتی عقل من و من غرقه در قلزم
به اصطبل طبیعت چون بهایم چند کوبم سُم
چنان زخم زبانها دیدهام از الفت مردم
که بعد خویش الفت از بنیآدم نمیخواهم
یکی سر از غنیمت سر گران بر سیم و زر دارد
یکی در کنج عزلت نیمهخشتی زیرِ سر دار
کدامین عاقبت تا شاهد عزت به بر دارد
سواد عشرت و راحت ره و رسم دگر دارد
نهال درد و داغم میوهای جز غم نمیخواهم
گُلِ توحیدِ گلزارِ تجدد کرد هر کس بو
نخواهد رفت آب الفتش با غیر در یک جو
اگر با کس نمیجوشم نخواند کس مرا بدخو
نگویم حرفی از لا و نعم با هیچکس زانرو
که از خود خاطر فرخنده یا درهم نمیخواهم
ز بس از خودستاییها کشیدم ذلت و خواری
به دوش خود ز ما و من گرفتم بار بیزاری
نهادم پای گمنامی به اقلیم سبکباری
حریصم آنقدر اندر جهان (صامت) به غمخواری
که روزی غیر غم از سفره عالم نمیخواهم
شمارهٔ ۵ - و برای او همچنین: ز دولت نخل امید کسی گر بارور گرددشمارهٔ ۷ - و برای او: دوش با جسمی پر از اندوه جانی پر ملال
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نه تنها سیرم از مالم که عالم هم نمیخواهم
پی راحت می عشرت ز جام جم نمیخواهم
هوش مصنوعی: من نه تنها از دارایی خود سیر و راضی نیستم، بلکه نمیخواهم که حتی دنیا را هم داشته باشم. به دنبال خوشی و لذت از جام جمشید هم نیستم.
تن شاداب لب خندان دل خرم نمیخواهم
شب هجران به غیر از بیکسی همدم نمیخواهم
هوش مصنوعی: من به خوشحالی و لبخند نیازی ندارم و اگر در شب جدایی، غم بیکسی وجود نداشته باشد، دیگر چیزی نمیخواهم.
کسی را همنشین خویشتن یک دم نمیخواهم
هوش مصنوعی: من نمیخواهم که هیچکس را برای یک لحظه هم در کنار خود داشته باشم.
نمیباشد به ما آوارگان تاج و کمر لازم
ندارد خاکسار بدر افسر به سر لازم
هوش مصنوعی: ما که آواره و بیسر و سامان هستیم، نیازی به تاج و کمر نداریم؛ زیرا خاکساری که در روزهای سخت به سر میبرد، نیازی به افسر و نشان ندارد.
نباشد فانی بالله را گنج و گهر لازم
ندارد کشته شمشیر الفت نوحهگر لازم
هوش مصنوعی: کسی که به خدا وابسته است، به دارایی و ثروت نیازی ندارد و نیازی به شهادت در میدان عشق ندارد؛ او فقط به صدای دلانگیز عاشقان نیاز دارد.
به مرگ خویشتن هم مجلس ماتم نمیخواهم
هوش مصنوعی: من حتی برای مرگ خودم هم نمیخواهم که کسی در سوگ من نشسته و مجلس عزا برپا کند.
از این گلزار ناکامی گل عشرت نمیبویم
نمیخواهم که باشد زرد از راه طمع رویم
هوش مصنوعی: در باغ ناکامی، بویی از خوشی و لذت نمیگیرم و نمیخواهم که به خاطر طمع و خواستههای دنیوی این گلها زرد و پژمرده شوند.
بسازم یا بسوزم درد دل با کس نمیگویم
سبکباری همان از آمد و رفت جهان جویم
هوش مصنوعی: من میخواهم خود را بسازم یا بسوزم، اما درد و دلهای خود را با کسی در میان نمیگذارم. تنها به دنبال سبکی و آرامش هستم که ناشی از گذر زمان و دنیای پیرامونم است.
چو من عور آمدم بار کفن را هم نمیخواهم
هوش مصنوعی: وقتی به این دنیا آمدم، حتی درخواست نمیکنم که تابوت مرا بپوشانند.
چرا با دیده روشن شوم در چاه غفلت گم
ستاده کشتی عقل من و من غرقه در قلزم
هوش مصنوعی: چرا باید با بینایی روشن به درون چاهی بروم که پر از فراموشی است، در حالی که کشتی عقل من در آنجا سرگردان است و من خودم در دریای غفلت غرق شدهام؟
به اصطبل طبیعت چون بهایم چند کوبم سُم
چنان زخم زبانها دیدهام از الفت مردم
هوش مصنوعی: در میان طبیعت مثل حیوانات، چقدر باید پا به زمین بکوبم؟ چون زخم زبانهایی که از دوستی مردم خوردهام، خیلی عمیق و دردناک است.
که بعد خویش الفت از بنیآدم نمیخواهم
هوش مصنوعی: من دیگر به دوستی و نزدیکی با دیگر انسانها نیازی ندارم.
یکی سر از غنیمت سر گران بر سیم و زر دارد
یکی در کنج عزلت نیمهخشتی زیرِ سر دار
هوش مصنوعی: یک نفر به خاطر گنج و ثروت، خوشحال و سرزنده است و از زندگی خوبی برخوردار است، اما فرد دیگری در گوشهای از تنهایی و دوری از دنیای مادی، روی تکهای آجر یا سنگ، خوابش برده است.
کدامین عاقبت تا شاهد عزت به بر دارد
سواد عشرت و راحت ره و رسم دگر دارد
هوش مصنوعی: کدام سرنوشت است که در آن فردی بتواند به شادی و خوشی برسد، در حالی که راه و روش زندگیاش تغییر کرده است و شاید دیگر نتواند لذتهای گذشته را تجربه کند؟
نهال درد و داغم میوهای جز غم نمیخواهم
هوش مصنوعی: درختی که از درد و مصیبت در من رشد کرده، ثمری جز غم و اندوه برایم ندارد.
گُلِ توحیدِ گلزارِ تجدد کرد هر کس بو
نخواهد رفت آب الفتش با غیر در یک جو
هوش مصنوعی: هر کسی که به بوی توحید و عقاید جدید توجهی نداشته باشد، باید بداند که وجودش با هر چیز غیر از این ایمان بی بهره خواهد ماند.
اگر با کس نمیجوشم نخواند کس مرا بدخو
نگویم حرفی از لا و نعم با هیچکس زانرو
هوش مصنوعی: وقتی با کسی رابطهای ندارم، نباید دیگران مرا بد بشناسند یا قضاوت کنند. از این رو، نیازی نیست درباره خوبیها و بدیهای زندگیام با کسی صحبت کنم.
که از خود خاطر فرخنده یا درهم نمیخواهم
هوش مصنوعی: من هیچ چیزی از خودم نمیخواهم، نه شادی و نه چیزی دیگر.
ز بس از خودستاییها کشیدم ذلت و خواری
به دوش خود ز ما و من گرفتم بار بیزاری
هوش مصنوعی: به خاطر آنهمه خودستاییهایی که کردم، احساس ذلت و خواری را بر دوش خود حمل میکنم و از منیت و خودخواهیام، تنفر را به دوش گرفتم.
نهادم پای گمنامی به اقلیم سبکباری
حریصم آنقدر اندر جهان (صامت) به غمخواری
هوش مصنوعی: در دنیای ناشناسی، قدم گذاشتهام و به زندگی ساده و پر از آزادی علاقمندم. این قدر در جهان، در خاموشی و در دل غم، به دیگران کمک میکنم و همراه آنان هستم.
که روزی غیر غم از سفره عالم نمیخواهم
هوش مصنوعی: من در زندگی چیزی جز شادی و خوشی نمیخواهم و از درد و غم دوری میجویم.
حاشیه ها
1398/08/31 22:10
به اصطبل طبیعت چون بهائم چند کوبم سم----یکی سر از غنیمت سرگران بر سیم وزر دارد----زبس از......---درست است