شمارهٔ ۱۶ - و برای او فی الحکایه
دوستی از من گمنام پی ضرب مثل
خواست کیفیت تشبیه خلایق به جُعَل
گرچه در عهده این ذره بیقدر نبود
که کند مشکل ارباب مودت را حل
لیک از غایت نادانی و در عین قصور
خواستم تا نبود عقده او لاینحل
خامه برداشته و ساختم او را عنوان
تا پدیدار شود مختصری از مجمل
عمره بیچاره جُعَل سال و مه و هفته و روز
هست در جمعیت فضله به دوران مختل
عوض فایده زندگی و کسب و حیات
غیر سرگین کشیاش نیست دگر شغل و عمل
فضله از مخرج انعام نیفتاده هنوز
که کشد تنگ چو فرزند عزیزش به بغل
کوس کُشتی زند از فرط طمع با سرگین
افکند پنجه در آن فضله چو گرشاسب یل
به سر و سینه و پا و شکم پهلو و دست
کشد او را سوی سوراخ به الطاف حیل
چون شود داخل منزل جُعَلِ خستهٔ لنگ
فضله برگردد و غلطد به مقام اول
اهل دنیا جُعَل و جیفه وی چون سرگین
قبر سوراخ جُعَل زحمت وی طول امل
هر کرا مینگری در طلب عزت و جاه
غرق در لجهٔ غفلت شده چون خر به وَحَل
گوهر عمر گرانمایه خود را کرده است
سربهسر در هوس حرص و هوا مستعمل
نه در افسوس طلب کردن عمر ماضی
نه مهیای علاج و عمل مستقبل
گه در پیلهوری در سفر شهر و بلوک
گاه در راهزنی رهسپر تل و جبل
گهی از شرک خفی گه به عبادات جلی
گاه بینا و گهی کور و زمانی احول
هر دم از بهر گدایی ز پی لقمهٔ نان
خویش را گاه کند فالج و گه سازد شل
سر فرو برده به لذات جهان فانی
همگی چون مگس نحل به اسراف عسل
ز پی خوردن خون دل هر بیوهزنی
دم به دم در صدد حیله چو روباه دغل
پی آبادی کاخ بدن خود مشغول
غافل از آنکه در او اوفتد از مرگ خلل
شود از روی محبت به عزازیل مرید
کند از کثرت عصیان به خداوند جدل
هر زمان پیرهنی پاره کند با چنگال
همچو بوزینه که سر کرده برون از جنگل
نفْس در موسم انفاق کند وسوسهاش
مده ای خواجه مبادا که شوی مستأصل
به ره خواب و خور و بغی و ضلالت چالاک
موسم طاعت و احکام عبادات کسل
گشته با زال جهان در طرب و عیش قرین
غافل از وقت رحیل و اجل مستعجل
شیوه او ابدالدهر هوای زر و سیم
صفت وی همه دم یاد حریر و مخمل
نکند زخم دل خسته دلی را درمان
نکند خاتمهٔ امر کسی را فیصل
ناگهان حلقه زند بر در او قاصد مرگ
فکند رخنه به حصن املش پیک اجل
شهد در ذائقه او شود از هول شرنگ
عسل اندر دهن وی کند از غم حنظل
نهد اندوختهٔ خویش و به زندان لحد
جا کند دست تهی با محن و رنج و علل
آنگه از خردل و خروار حساب کم و بیش
باز میجوید از او ذوالنعم عزوجل
(صامتا) آمدن و رفتن این دیر خراب
نشدی کاش نصیب من و تو روز ازل
شمارهٔ ۱۵ - در موعظه و نصیحت: به پنج روزه ایامِ اعتماد مکنشمارهٔ ۱۷ - و برای او علیه الرحمه: دو روز گر دلی از عیش دهر آباد است
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوستی از من گمنام پی ضرب مثل
خواست کیفیت تشبیه خلایق به جُعَل
هوش مصنوعی: دوستی از من خواسته که درباره یک مثل توضیح بدهم، این مثل به کیفیت تشبیه انسانها به یک نوع سوسک اشاره دارد.
گرچه در عهده این ذره بیقدر نبود
که کند مشکل ارباب مودت را حل
هوش مصنوعی: هرچند این ذره کوچک و بیاهمیت نمیتواند مشکلاتی را که مولای محبت دارد، برطرف کند.
لیک از غایت نادانی و در عین قصور
خواستم تا نبود عقده او لاینحل
هوش مصنوعی: اما به خاطر نادانی و کمبود دانایی، سعی کردم تا مشکلی که بیپاسخ مانده بود را پیدا کنم.
خامه برداشته و ساختم او را عنوان
تا پدیدار شود مختصری از مجمل
هوش مصنوعی: قلم را به دست گرفتهام و او را به عنوانی میسازم تا بخشی از یک اصل کلی به وضوح نمایان شود.
عمره بیچاره جُعَل سال و مه و هفته و روز
هست در جمعیت فضله به دوران مختل
هوش مصنوعی: عمر انسان مانند مخلوقی بیچاره است که در میان زبالهها و فضولات زندگی میکند و این زندگی به روزها، هفتهها، ماهها و سالها تقسیم شده است، که همهچیز در حال گذر و مختل شدن است.
عوض فایده زندگی و کسب و حیات
غیر سرگین کشیاش نیست دگر شغل و عمل
هوش مصنوعی: به جای اینکه به زندگی و کارهایمان بپردازیم، بهتر است به جمعآوری تجربیات و لذت بردن از زیباییهای زندگی و وجود توجه کنیم؛ زیرا هیچ کار دیگری به اندازه این مهم نیست.
فضله از مخرج انعام نیفتاده هنوز
که کشد تنگ چو فرزند عزیزش به بغل
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چیزهای بیارزش و پست هنوز از مصدر چیزهای باارزش و محترم جدا نشدهاند، مانند اینکه فرزند عزیز هنوز در آغوش مادرش به طور محکم در قرار دارد. در واقع، این تصویر بیانگر پیوستگی و ارتباط عمیق میان چیزهای با ارزش و موارد ناپسند است.
کوس کُشتی زند از فرط طمع با سرگین
افکند پنجه در آن فضله چو گرشاسب یل
هوش مصنوعی: مردی با آرزوی زیاد، با شوق و اشتهای فراوان به میدان جنگ میرود و با سختیهایی مواجه میشود که به نوعی به زیر پا گذاشتن ارزشها و فضایل او منجر میشود، همانطور که گرشاسب، پهلوانی بزرگ، با چالشهای سخت دست به گریبان میشود.
به سر و سینه و پا و شکم پهلو و دست
کشد او را سوی سوراخ به الطاف حیل
هوش مصنوعی: او با مهربانی و نازکی به سر، سینه، پا، شکم، پهلو و دست او دست میزند و او را به سمت سوراخ میبرد.
چون شود داخل منزل جُعَلِ خستهٔ لنگ
فضله برگردد و غلطد به مقام اول
هوش مصنوعی: زمانی که در خانهٔ سوسک خسته و لنگ وارد شود، فضلهاش به عقب برمیگردد و دوباره به نقطهٔ اول میغلتد.
اهل دنیا جُعَل و جیفه وی چون سرگین
قبر سوراخ جُعَل زحمت وی طول امل
هوش مصنوعی: اهل دنیا مانند حشرهای هستند که در زبالهها زندگی میکنند و همانطور که فضولات قبر را حفر میکنند، زندگی آنها فقط به دنبال آرزوهای طولانی و بیفایده سپری میشود.
هر کرا مینگری در طلب عزت و جاه
غرق در لجهٔ غفلت شده چون خر به وَحَل
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنبال عزت و مقام باشد، مانند الاغی که در گل و لجن گرفتار شده، در دریای بیخبری و غفلت غرق است.
گوهر عمر گرانمایه خود را کرده است
سربهسر در هوس حرص و هوا مستعمل
هوش مصنوعی: عمر ارزشمند خود را صرف خواستهها و آرزوهای بیهوده کرده است.
نه در افسوس طلب کردن عمر ماضی
نه مهیای علاج و عمل مستقبل
هوش مصنوعی: نه به حسرت گذشتۀ عمر مشغول باشیم و نه به انتظار آماده شدن برای درمان و عمل در آینده.
گه در پیلهوری در سفر شهر و بلوک
گاه در راهزنی رهسپر تل و جبل
هوش مصنوعی: گاهی در حال بافندگی و زندگی در شهر و روستا هستم، گاهی هم در مسیر دزدی و عبور از تپهها و کوهها.
گهی از شرک خفی گه به عبادات جلی
گاه بینا و گهی کور و زمانی احول
هوش مصنوعی: انسان گاهی به شکل پنهان در دام شک و تردید میافتد و گاهی به عبادتهای ظاهری مشغول میشود. گاه چشم بصیرت دارد و حقیقت را میبیند و گاه در تاریکی جهل به سر میبرد و نمیتواند درست تفکر کند. برخی مواقع هم در وضعیتی گیج و منگ قرار میگیرد و نمیتواند راه درست را پیدا کند.
هر دم از بهر گدایی ز پی لقمهٔ نان
خویش را گاه کند فالج و گه سازد شل
هوش مصنوعی: هر لحظه برای به دست آوردن لقمهای نان، انسان ممکن است دچار سختی و ناتوانی شود، گاهی راه پیش میگیرد و گاهی از حرکت باز میماند.
سر فرو برده به لذات جهان فانی
همگی چون مگس نحل به اسراف عسل
هوش مصنوعی: همه مانند مگسها که به شیرینی عسل جذب میشوند، در لذتهای دنیا غرق شدهاند و سرهایشان را در آن فرو بردهاند.
ز پی خوردن خون دل هر بیوهزنی
دم به دم در صدد حیله چو روباه دغل
هوش مصنوعی: به خاطر تلخی و رنجی که هر زن بیوه تحمل میکند، او در هر لحظه در تلاش برای تدبیر و چارهجویی است، مانند روباه حیلهگر که به دنبال فریب و نیرنگ است.
پی آبادی کاخ بدن خود مشغول
غافل از آنکه در او اوفتد از مرگ خلل
هوش مصنوعی: در تلاش برای ساختن و تزیین جسم خود هستی، غافلی از این که ممکن است مرگ به ناگاه به سراغت بیاید و بر آنچه ساختهای تأثیر بگذارد.
شود از روی محبت به عزازیل مرید
کند از کثرت عصیان به خداوند جدل
هوش مصنوعی: از روی محبت به عزازیل، مرید میشود و به خاطر فراوانی گناه، با خداوند در جدل میکند.
هر زمان پیرهنی پاره کند با چنگال
همچو بوزینه که سر کرده برون از جنگل
هوش مصنوعی: هر وقت که موجودی مانند بوزینه با چنگال خود لباسش را پاره کند و از جنگل بیرون بیاید، نشاندهندهی حال و وضعیت اوست.
نفْس در موسم انفاق کند وسوسهاش
مده ای خواجه مبادا که شوی مستأصل
هوش مصنوعی: در زمان بخشش و انفاق، نفس انسان ممکن است وسوسهاش کند. ای آقا، حواست باشد که به این وسوسهها پاسخ منفی بدهی تا به ورطهی ناامیدی و درماندگی نیفتی.
به ره خواب و خور و بغی و ضلالت چالاک
موسم طاعت و احکام عبادات کسل
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی همیشه با چالشها و مشکلات زیادی روبهرو هستیم که میتوانند باعث خوابزدگی و غفلت ما شوند. در این میان، زمانهایی وجود دارد که باید با انرژی و شوق بیشتری به عبادت و پیروی از دستورات دینی بپردازیم و از تنبلی و سستی دوری کنیم.
گشته با زال جهان در طرب و عیش قرین
غافل از وقت رحیل و اجل مستعجل
هوش مصنوعی: با زال همراهی در شادی و خوشی، اما غافل از زمان رحلت و مرگ که به سرعت نزدیک میشود.
شیوه او ابدالدهر هوای زر و سیم
صفت وی همه دم یاد حریر و مخمل
هوش مصنوعی: طرز رفتار او همیشه در جستجوی طلا و نقره است و ویژگیهای او همواره یادآور حریر و مخمل است.
نکند زخم دل خسته دلی را درمان
نکند خاتمهٔ امر کسی را فیصل
هوش مصنوعی: شاید درد و زخم دل یک شخص خسته نتواند به بهبود و درمان یک دل دیگر کمک کند و در نهایت هیچ چیزی نمیتواند سرانجام برخی از افراد را تغییر دهد.
ناگهان حلقه زند بر در او قاصد مرگ
فکند رخنه به حصن املش پیک اجل
هوش مصنوعی: ناگهان پیامآور مرگ به دروازهاش رسید و امیدها و آرزوهایش را تحت تأثیر قرار داد.
شهد در ذائقه او شود از هول شرنگ
عسل اندر دهن وی کند از غم حنظل
هوش مصنوعی: عسل در دهان او طعم شیرینی دارد، اما از ترس تلخی زهر، ناگهان او را به یاد تلخیهای زندگی میاندازد.
نهد اندوختهٔ خویش و به زندان لحد
جا کند دست تهی با محن و رنج و علل
هوش مصنوعی: انسان تمام دارایی و تلاشهایش را جمع میکند، اما در پایان باید با دستان خالی و با درد و زحمت به دنیای دیگر برود و در قبر جا بگیرد.
آنگه از خردل و خروار حساب کم و بیش
باز میجوید از او ذوالنعم عزوجل
هوش مصنوعی: سپس از دانهی کوچک خردل و مقدار کم و زیاد، به دنبال حساب و کتاب میگردد؛ چراکه خداوند بزرگ و با عزت است.
(صامتا) آمدن و رفتن این دیر خراب
نشدی کاش نصیب من و تو روز ازل
هوش مصنوعی: اینکه با سکوت به این مکان بیایی و بروی، نشانهای از خراب نشدن آن به حساب میآید. ای کاش این فرصت نصیب من و تو میشد از روز اول.
حاشیه ها
1398/08/02 16:11
گر چه در عهده این ذره...---فضله بر گردد و غلطد....---فکند رخنه به حصن املش پیک اجل----درست است
1403/08/05 22:11
شمس (ساقی)
سلام.
بیت پنجم مصراع اول:
عمر بیچاره جُعَل، سال و مه و هفته و روز
همچنین بیت ششم، مصراع دوم:
غیر سرگین کشیاش نیست دگر شغل و عمل
بیت دوازدهم، مصراع دوم:
غرق در لجّهی غفلت شده چون خر، به وحل