گنجور

شمارهٔ ۱۱ - و برای او فی النصیحه

بیا ای دل دمی بنشین و گوش هوش با من کن
ز دریای نصیحت گوهر غلطان به دامن کن
در این دشت مخوف هولناک پر خطر اول
ز خوف رهزنان دهر جان خویش ایمن کن
بیفشان در زمین سینه تخم معرفت آنگه
به روز تنگدستی حاصلی برچین و خرمن کن
کلام نیستی را نقش کن اندر نگین دل
وز آن خاتم سجل هستی خود را مزین کن
چرا آسوده‌ای مانند شیطان دشمنی داری
بنه تیر تفکر در کمان و رفع دشمن کن
ز قاف قاب قوسینت فراتر منزلی باشد
که می‌گوید که در این توده خاکی نشیمن کن
سرت را گر هوای سرفرازی باشد اندر سر
کمند منت دون همتان بیرون ز گردن کن
ندیدی رنگ زردی گر تو از بهتر طمع مردی
قبائی هست مردی بر تنت بر خویش احسن کن
تو ابرو را ز سختیهای این عالم مکن پُرچین
پس آنگه نرم با سرپنجه چون داود آهن کن
گل راحت نچیده در جهان جز لاله حسرت
تو هم چون جغد در ویرانه باش و ترک مسکن کن
اگرچه زنده‌ای خود را ز خیل مردگان بشمر
بیا بر روی نعش خویشتن بنشین و شیون کن
اگر یکرویی زال جهان را امتحان جویی
بیا یک لحظه پشت خود بدین مکار پُر فن کن
ز اشک شرمساری روغنی ترتیب ده هر شب
چراغی در شبسان وجود خویش روشن کن
چنان پندار کاینک موسم یوم‌الحساب آمد
تو پیشاپیش جمع دخل و خرج خود معین کن
لباسی خوش‌نماتر از لباس عیب پوشیدن
نباشد ورنه می‌گفتم تو او را کسوت تن کن
کریمست و کریمان جهان را دوست می‌دارد
تو خود را متصف بر هر صفحات حی ذوالمن کن
اگر عمر درازی چون مسیحا در نظر داری
نخواهی نیم ره گر بر زمانی ترک سوزن کن
در این دنیا که مالش مار و جاهش چاه می‌باشد
ز چاه سرکشی خود را برون مانند بیژن کن
چو آخر خاک می‌گردد اگر لاغر اگر فربه
تو تن از خوردن مرغ و مسمی بی‌مسمن کن
ندارد قابلیت اینقدر یک مشت خاک ما
منیت را ز سر بگذار و کم دعوی من من کن
چرا از همرهان خویش بر جا مانده‌ای «صامت»
به طی منزل و مقصود لختی گرم توسن کن

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا ای دل دمی بنشین و گوش هوش با من کن
ز دریای نصیحت گوهر غلطان به دامن کن
هوش مصنوعی: ای دل، لحظه‌ای را در کنار من سپری کن و با دقت به سخنانم گوش بده. از دریای حکمت و نصیحت، گوهرهای ارزشمندی را به دست بیاور.
در این دشت مخوف هولناک پر خطر اول
ز خوف رهزنان دهر جان خویش ایمن کن
هوش مصنوعی: در این دشت وحشتناک و پرخطر، ابتدا باید از ترس دزدان زمان، جان خود را در امان نگه‌داری.
بیفشان در زمین سینه تخم معرفت آنگه
به روز تنگدستی حاصلی برچین و خرمن کن
هوش مصنوعی: در زمین دل، دانایی را بکار؛ سپس در روزهایی که دچار سختی هستی، میوه‌ و بهره‌اش را برداشت کن و نان و نمک خود را تأمین نما.
کلام نیستی را نقش کن اندر نگین دل
وز آن خاتم سجل هستی خود را مزین کن
هوش مصنوعی: سخن عدم را بر روی نگین دل خود بگذار و با آن، نشانه وجود خود را مزین کن.
چرا آسوده‌ای مانند شیطان دشمنی داری
بنه تیر تفکر در کمان و رفع دشمن کن
هوش مصنوعی: چرا بی‌خیالی؟ تو که مثل شیطان هستی، باید دشمنانت را شناسایی کنی و با فکر و تدبیر، به مقابله با آنها برآیی.
ز قاف قاب قوسینت فراتر منزلی باشد
که می‌گوید که در این توده خاکی نشیمن کن
هوش مصنوعی: از جایگاه عروجی که تو بالاتر هستی، منزلی وجود دارد که به تو می‌گوید در این بدن مادی اقامت کن.
سرت را گر هوای سرفرازی باشد اندر سر
کمند منت دون همتان بیرون ز گردن کن
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی سرفراز و با عزت باشی، باید از متانت و وابستگی به دیگران دوری کنی و از آن‌ها فاصله بگیری.
ندیدی رنگ زردی گر تو از بهتر طمع مردی
قبائی هست مردی بر تنت بر خویش احسن کن
هوش مصنوعی: اگر تو از چیزهای بهتر و زیبا دوری کنی و به چیزهای بی‌ارزش دل ببندی، با رنگ زردی که نشانه زوال است، مواجه خواهی شد. به خودت رسیدگی کن و به خودت احترام بگذار، چرا که تو شایستگی زیبایی و زیبایی‌ها را داری.
تو ابرو را ز سختیهای این عالم مکن پُرچین
پس آنگه نرم با سرپنجه چون داود آهن کن
هوش مصنوعی: به خاطر مشکلات و دشواری‌های زندگی، ابرو را به هم نچین و خود را درگیر نکن. سپس، به آرامی و با مهارت، مثل داود که آهن را شکل می‌دهد، با شرایط کنار بیا و آن را به نفع خودت تغییر بده.
گل راحت نچیده در جهان جز لاله حسرت
تو هم چون جغد در ویرانه باش و ترک مسکن کن
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ گلی به راحتی چیده نمی‌شود، جز لاله که نماد حسرت توست. مانند جغدی در یک ویرانه زندگی کن و محل زندگی‌ات را ترک کن.
اگرچه زنده‌ای خود را ز خیل مردگان بشمر
بیا بر روی نعش خویشتن بنشین و شیون کن
هوش مصنوعی: اگرچه تو زنده‌ای، اما خود را مانند مردگان محسوب کن. بیا و بر روی جنازه‌ات بنشین و برای آن سوگواری کن.
اگر یکرویی زال جهان را امتحان جویی
بیا یک لحظه پشت خود بدین مکار پُر فن کن
هوش مصنوعی: اگر به دنبال امتحان کردن دنیا هستی و می‌خواهی که یکدست و راستگو باشی، بیایید یک لحظه به دقت به پشت خود نگاه کنید و آنچه که در پنهان است را با تدبیر و چالاکی کنار بزنید.
ز اشک شرمساری روغنی ترتیب ده هر شب
چراغی در شبسان وجود خویش روشن کن
هوش مصنوعی: با اشک‌هایی که به خاطر شرمندگی می‌ریزی، هر شب چراغی برای خود روشن کن تا در تاریکی وجودت نور افشانی کند.
چنان پندار کاینک موسم یوم‌الحساب آمد
تو پیشاپیش جمع دخل و خرج خود معین کن
هوش مصنوعی: به گونه‌ای بیندیش که گویی روز حسابرسی فرا رسیده است، پس قبل از آنکه به آن روز برسد، درآمد و هزینه‌های خود را مشخص کن.
لباسی خوش‌نماتر از لباس عیب پوشیدن
نباشد ورنه می‌گفتم تو او را کسوت تن کن
هوش مصنوعی: لباسی که عیوب را بپوشاند، از هر لباسی زیباتر است؛ وگرنه به تو می‌گفتم او را با لباسی زیبا بپوشان.
کریمست و کریمان جهان را دوست می‌دارد
تو خود را متصف بر هر صفحات حی ذوالمن کن
هوش مصنوعی: خداوند کریم و بخشنده است و محبت او به جهانیان پایدار است. تو نیز خود را با صفات نیکو و الهی زینت بخش و به درک این محبت بپرداز.
اگر عمر درازی چون مسیحا در نظر داری
نخواهی نیم ره گر بر زمانی ترک سوزن کن
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی عمری طولانی مانند مسیح داشته باشی، نباید در میانسالی و زمان جوانی از تلاش و کوشش دست بکشی و راهمان را نیمه‌کاره رها کنیم.
در این دنیا که مالش مار و جاهش چاه می‌باشد
ز چاه سرکشی خود را برون مانند بیژن کن
هوش مصنوعی: در این دنیا که ثروت و جایگاه افراد معمولاً ناپایدار و پرخطر است، باید مانند بیژن، در برابر چالش‌ها و مشکلات خود را از عمق چاه بیرون بکشید و نجات دهید.
چو آخر خاک می‌گردد اگر لاغر اگر فربه
تو تن از خوردن مرغ و مسمی بی‌مسمن کن
هوش مصنوعی: اگر در نهایت همه چیز به خاک تبدیل می‌شود، چه لاغر باشی و چه چاق، پس بدنت را از خوردن غذاهای خوشمزه و لذیذ بی‌اثر کن.
ندارد قابلیت اینقدر یک مشت خاک ما
منیت را ز سر بگذار و کم دعوی من من کن
هوش مصنوعی: این زمین، تنها یک تکه خاک است و نمی‌تواند ارزش‌هایی چون منیت را به خود بگیرد. از حس خودمحوری خود دست بکش و کمتر بر ادعای خود تأکید کن.
چرا از همرهان خویش بر جا مانده‌ای «صامت»
به طی منزل و مقصود لختی گرم توسن کن
هوش مصنوعی: چرا از همراهان خود دور مانده‌ای؟ ای صامت، کمی مکث کن و وقت بگذران تا به مقصد برسی.

حاشیه ها

1398/08/02 14:11

کمند منت دون همتان....---ندیدی رنگ زردی گر تو از بهر طمع مردی----قبائی هست مردی بر تنت بر.....----تو خود را متصف بر هربر هر صفات حی.....----چو اخر خاک میگردد...---بطی منزل....--- درست است