گنجور

شمارهٔ ۴ - و برای او همچنین

یا رب اگر ز کرده ما پرده وا کنی
ما را به خجلت ابدی مبتلا کنی
ابلیس‌وار جامه طغیان به بر کند
گر یک نفس به خویش کسی را رها کنی
هر کس به جان خویش جفا بیشتر کند
به روی تو بیشتر ز ترحم وفا کنی
روزی دهی به مردم بیگانه صد هزار
کز صدهزار یک نفری آشنا کنی
از فعل خویش عارف و عامی کنند شرم
روزی که دستگاه عدالت به پا کنی
کسرا مجال چون و چرا در بر تو نیست
با بندگان هر آنچه نمایی بجا کنی
گر گبر رو کند به درت بهر التجا
هر دم ز مهر حاجت او را روا کنی
هر کس به هر لباس که با عجز و التماس
در حضرت تو رو کند او را رضا کنی
چندین هزار مجرم و عاصی و روسیاه
در یک نفس ز آتش دوزخ رها کنی
غیر از تو نیست راه پناهی برای خلق
باید تو روی لطف به احوال ما کنی
جز تو طبیب نَبُوَد به هر دو کون
این دردهای بی‌حد ما را دوا کنی
یا رب تو قبله‌گاه امیدی و چون کنم
گر دست ما ز دامن لطفت جدا کنی
باشد امید ما به درت آن که جمله را
از دوستان درگه آل عبا کنی
اندر شمار ما همه را در صف شمار
از شیعیان پادشه لافتی کنی
در روز رستخیز قیامت شفیع ما
سر خیل کائنات و شه انبیاء کنی
شایسته محبت لطف تو گر نه‌ایم
رحمی به ما به خاطر شیر خدا کنی
یا رب همین بس است تمنای ما که تو
هنگام مرگ مدفن ما کربلا کنی
در آفتاب گرم قیامت مقام ما
زیر لوای احمد صاحب لوا کنی
از لطف بی‌حساب تو یا رب بعید نیست
گر رحمتی (به صامت) بی‌دست و پا کنی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1398/08/03 17:11

ابلیس وار........ببر کند---گر دست........لطفت جدا کنی----درست است