شمارهٔ ۷۶ - مرثیهٔ دیگر
ز بس که چرخ جفا کار و زشتکردار است
همیشه دشمن یار و معین اغیار است
گرفته سنگ عداوت به دست چون صیاد
به فکر صید دل اهل بیت اطهار است
گمان کنی که حسین شدشهید و کار گذشت
هنوز موسم اندوه و اول کار است
چگونه شد غم و اندوه شاه تشنه تمام
که زینبش به کف شامیان گرفتار است
هنوز سید سجاد همچو یوسف مصر
اسیر پنجه گرگان آدمیخوار است
حریم محترم مصطفی به کوفه و شام
به گریه با سر عریان میاز بازار است
کسی به مثل غریبان شام خوار نشد
وگرنه در همه شهری غریب بسیار است
چورفت گردن سجاد در غل و زنجیر
کسی نگفت که این دل شکسته بیمار است
میان بستر راحت یزید را چه خبر
به وقت خواب که چشم سکینه بیدار است
به شهر شام سر انور امیر حجاز
به پای تخت یزید پلید غدار است
به جای دامن بابش به کنج ویرانه
سر رقیه بخشتی به پای دیوار است
گهی به نیزه گهی در تنور و گاه به طشت
همیشه راس شه تشنه لب در آزار است
سری که بر همه کائنات سرور بود
چگونه بر لب وی خیزران سزاوار است
به حشر دفتر (صامت) برم به نزد حسین
که این متاع گرانمایه را خریدار است
شمارهٔ ۷۵ - همچنین در مصیبت: هر که را درد غریبی در جهان مضطر کندشمارهٔ ۷۷ - و برای او همچنین: کوفیان چون به صف ماریه غوغا کردند
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز بس که چرخ جفا کار و زشتکردار است
همیشه دشمن یار و معین اغیار است
هوش مصنوعی: چون چرخ زمان همیشه با بدرفتاری و رفتار زشت میچرخد، همواره دوستان را به عنوان دشمن و یاوران را به عنوان یارهای دیگر نشان میدهد.
گرفته سنگ عداوت به دست چون صیاد
به فکر صید دل اهل بیت اطهار است
هوش مصنوعی: انسانی مانند صیاد که سنگ عداوت را در دست گرفته، در تلاش است تا دلهای اهل بیت پیامبر (س) را به دام انداخته و به آسیب برساند.
گمان کنی که حسین شدشهید و کار گذشت
هنوز موسم اندوه و اول کار است
هوش مصنوعی: شاید فکر کنی که حسین شهید شده و کار تمام شده است، اما هنوز زمان اندوه و شروع واقعه است.
چگونه شد غم و اندوه شاه تشنه تمام
که زینبش به کف شامیان گرفتار است
هوش مصنوعی: چگونه است که شاه در دلش غم و درد زیادی دارد، در حالی که دخترش زینب در دستان دشمنان گرفتار شده است؟
هنوز سید سجاد همچو یوسف مصر
اسیر پنجه گرگان آدمیخوار است
هوش مصنوعی: سید سجاد هنوز در چنگال افرادی که مثل گرگ به او حمله میکنند، گرفتار است، مشابه یوسف که در مصر به اسارت درآمد.
حریم محترم مصطفی به کوفه و شام
به گریه با سر عریان میاز بازار است
هوش مصنوعی: حریم مقدس پیامبر اسلام در کوفه و شام، به قدری محترم و ارزشمند است که نباید با سر برهنه و در حال گریه، به بازار برود. این موضوع نشاندهنده احترام و حرمت به این مکانهای مذهبی و به شخصیت پیامبر اسلام است.
کسی به مثل غریبان شام خوار نشد
وگرنه در همه شهری غریب بسیار است
هوش مصنوعی: هیچکس مانند غریبان در شام تحقیر نشده است، و اگر غیر از این بود، در هر شهری غریبان زیادی وجود دارند.
چورفت گردن سجاد در غل و زنجیر
کسی نگفت که این دل شکسته بیمار است
هوش مصنوعی: وقتی که سجاد در غل و زنجیر گرفتار بود، هیچکس نگفت که دل شکستهاش بیمار است.
میان بستر راحت یزید را چه خبر
به وقت خواب که چشم سکینه بیدار است
هوش مصنوعی: در حالی که یزید در بستر راحت خود خواب راحتی را تجربه میکند، سکینه (دختر حسین) بیدار است و در حال تحمل درد و رنجی عمیق است. این تضاد نشاندهندهی بیخبری یزید از وضعیت و دردهای دیگران است.
به شهر شام سر انور امیر حجاز
به پای تخت یزید پلید غدار است
هوش مصنوعی: در شهر شام، امیر حجاز به دیدار یزید، که فردی خائن و بدذات است، میرود.
به جای دامن بابش به کنج ویرانه
سر رقیه بخشتی به پای دیوار است
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تضادی اشاره میکند. به جای اینکه رقیه در کنار جایی زیبا و آراسته باشد، او در یک ویرانه و در کنار دیواری قرار گرفته است. این توصیف به احساس تنهایی و از دست دادن اشاره دارد. رقیه با وجود اینکه به یک مکان نا امیدکننده منتقل شده، همچنان در آنجا حضور دارد.
گهی به نیزه گهی در تنور و گاه به طشت
همیشه راس شه تشنه لب در آزار است
هوش مصنوعی: گاه او را بر نیزه میزنند، گاه در تنور میافکنند و گاه در طشت میگذارند؛ اما همیشه سرکردهای که تشنه است، مورد آزار قرار دارد.
سری که بر همه کائنات سرور بود
چگونه بر لب وی خیزران سزاوار است
هوش مصنوعی: سری که بر تمامی جهانها سرور و بزرگوار است، چگونه ممکن است بر لبان او چیز ناچیزی مثل خیزران قرار گیرد؟
به حشر دفتر (صامت) برم به نزد حسین
که این متاع گرانمایه را خریدار است
هوش مصنوعی: من به روز قیامت، از دفتر صامت (سکوت) به نزد حسین میروم، زیرا او خریدار این نعمت باارزش است.

صامت بروجردی