شمارهٔ ۴ - در بیوفایی دنیار گریز به مصیبت
د تو این تن خاکی برهگذار گذار
از این عجوزه شوهر کش الفرار فرار
هزار چون من و تو این ستمگر بیباک
نموده است به شمشیر جان شکار شکار
کناره جوی شو از آفت سپهر ز مهر
که جز جفا نکند این ستم شعار شعار
کجا شکفته شود قلب کس در این بستان
که جور زاغ چو ما کشته صدهزارهزار
مرا نه میل گلستان چو گل به کرب و بلاست
همان گل است گلستانم آن بهار بهار
ز موج گریه ندارم به غیر چشم پناه
که تا بگیرم از این بهر بیکنار کنار
یگانه شاهد من هست خاک کرب و بلا
که بر کفش شده از خون هر نگار نگار
حسین دیده چو در قتلگاه بنهاده است
بروی خاک جوانان گلعذار عذار
کشیده آه جگر سوز از دل سوزان
که اوفتاده با فلاک از شرار شرار
خطاب کرد به حسرت به سوی شمر پلید
که دست ظالم این تیغ آبدار به دار
بده امان که کنم گریه بر سر اکبر
فرو نشانم از آن موی پر غبار غبار
ز چار سو بدنم چارسوی تیر بلاست
مرا بس است که هستم بدین دچار دچار
هر آنچه صدمه و جور رستم رو داری
ببر به جسم من ای شوم نابکار بکار
ز تیر بر سر تیر و سنان بروی سنان
نمانده بر تنم از زخم بیشمار شمار
دمی به حالت عبرت نظر کن ای ظالم
چسان فکنده مرا جور روزگار ز کار
ز آب دیده تر نوش بعد از این (صامت)
که نیست بعد حسین آب خوشگوار گوار
شمارهٔ ۳ - زبان حال فاطمه صغرا زمان حرکت حضرت سیدالشهدا (ع): از مدینه چون شه لبتشنه با افغان و زاریشمارهٔ ۵ - زبان حال شاه اولیاء با زینب دختر ستمکش خود: به مرگ من مکش امروز معجر از سر زینب
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
د تو این تن خاکی برهگذار گذار
از این عجوزه شوهر کش الفرار فرار
هوش مصنوعی: این بدن مادی را رها کن و از این پیرزن شیاد که سبب دردسر شده، فرار کن.
هزار چون من و تو این ستمگر بیباک
نموده است به شمشیر جان شکار شکار
هوش مصنوعی: هزاران افرادی مانند من و تو، این ظالم جسور، جان انسانها را با بیرحمی همچون شکار، هدف قرار داده است.
کناره جوی شو از آفت سپهر ز مهر
که جز جفا نکند این ستم شعار شعار
هوش مصنوعی: از کنار جوی آب دور شو و از آفتهای آسمان به عشق دوری کن، زیرا این دنیا جز بدی و ستم دیگر چیزی به تو نخواهد داد.
کجا شکفته شود قلب کس در این بستان
که جور زاغ چو ما کشته صدهزارهزار
هوش مصنوعی: در این بستان، کجا ممکن است کسی دلش شاد شود، در حالی که درد و رنجی به اندازهی هزار بار بر دوش او سنگینی میکند، همانطور که زاغها به ما ظلم کردهاند؟
مرا نه میل گلستان چو گل به کرب و بلاست
همان گل است گلستانم آن بهار بهار
هوش مصنوعی: من به زیبایی و خوشبویی گلستان توجهی ندارم، چون برای من همچون گل، محیط کربلا مهمتر است. همان گل، گلستان من است و بهار واقعی من، همانی است که در کربلا تجربه میکنم.
ز موج گریه ندارم به غیر چشم پناه
که تا بگیرم از این بهر بیکنار کنار
هوش مصنوعی: از شدت گریه و اندوه، تنها چشمانم برایم پناهگاه شدهاند. میخواهم در این دریاچه بیکرانه به ساحل امنی برسم.
یگانه شاهد من هست خاک کرب و بلا
که بر کفش شده از خون هر نگار نگار
هوش مصنوعی: تنها شاهد من، خاک کربلاست که بر روی کفشها نشانه خون هر یک از زیبا رویان است.
حسین دیده چو در قتلگاه بنهاده است
بروی خاک جوانان گلعذار عذار
هوش مصنوعی: حسین در صحنه قتل و شهید شدنش، بر روی زمین جوانان معطر و زیبا خوابیده است.
کشیده آه جگر سوز از دل سوزان
که اوفتاده با فلاک از شرار شرار
هوش مصنوعی: دل سوزان و داغی که در وجودش احساس میکند، باعث شده تا آهی عمیق و سوزناک بکشد. این درد و آتش احساسات در او طوری است که گویا از عمق دلش به بیرون میآید و در واقع نشاندهندهی شدت رنجی است که بر او مستولی شده است.
خطاب کرد به حسرت به سوی شمر پلید
که دست ظالم این تیغ آبدار به دار
هوش مصنوعی: شخصی با حسرت به شمر بدذات گفت که این شمشیر تیز و برّنده در دست این ظالم، به دار آویخته شده است.
بده امان که کنم گریه بر سر اکبر
فرو نشانم از آن موی پر غبار غبار
هوش مصنوعی: اجازه بده تا با اشکهایم بر سر اکبر گریه کنم و موهای پر از گرد و غبارش را به زمین بگذارم.
ز چار سو بدنم چارسوی تیر بلاست
مرا بس است که هستم بدین دچار دچار
هوش مصنوعی: از همه طرف بدنم پر از تیرهای بلاست، برای من کافی است که به این سرنوشت دچار شوم.
هر آنچه صدمه و جور رستم رو داری
ببر به جسم من ای شوم نابکار بکار
هوش مصنوعی: هر آسیبی که به رستم میزنی، آن را بر تن من بیفکن، ای مایهی بدبختی و شوم.
ز تیر بر سر تیر و سنان بروی سنان
نمانده بر تنم از زخم بیشمار شمار
هوش مصنوعی: به خاطر تیرها و نیزهها بر بدنم، نشانهای از زخمهای فراوان باقی نمانده است.
دمی به حالت عبرت نظر کن ای ظالم
چسان فکنده مرا جور روزگار ز کار
هوش مصنوعی: لحظهای به وضعیت خودت فکر کن، ای ظالم! ببین چگونه روزگار مرا به این سختی و زحمت انداخته است.
ز آب دیده تر نوش بعد از این (صامت)
که نیست بعد حسین آب خوشگوار گوار
هوش مصنوعی: از این به بعد، نوشی نمیچشید که از اشک چشمم تر شده است، چون بعد از حسین، دیگر آب گوارایی وجود ندارد.