گنجور

شمارهٔ ۳ - زبان حال فاطمه صغرا زمان حرکت حضرت سیدالشهدا (ع)

از مدینه چون شه لب‌تشنه با افغان و زاری
شد به راه کربلا عازم به عزم جان‌نثاری
دست زد بر دامنش صغری غم‌پرور که بابا
این دل من چون کند بعد از تو اندر سوگواری؟
کردی از حرف خدایی نی همین پرخون دل مرا
صبر و طاقت از دل غمدیده من شد فراری
خوش تسلی می‌دهی بر من تو از پایان دوری
آه اگر جانم نمودی بی‌تو یک دم پایداری
جان بابا در مدینه بی‌کسم مگذار و مگذر
رحم کن بر من که درد بی‌کسی دردیست کاری
اعتباری داشتم از سایه لطف تو بر سر
می‌کشد کارم به خواری آخر از بی‌اعتباری
آنچنان پندار کز اطفال تو هستم
پس مرا همره ببر بابا پی خدمتگذاری
شاه دین گفت ای علیله دختر شیرین‌‌زبانم
خون دل کردی مرا ازین گفتگو از دیده جاری
تو به چشم من چو نوری و به چشم باب خود جان
جان من پایان نداد این سفر جز غمگساری
تو نداری طاقت لب‌تشنگی چون ما که هر دم
بر کشی از قلب سوزان ناله بی‌اختیاری
تاب چندان بر دلت نبود که بینی خیل عدوان
تیغ بر کف بهر قتلم رو کنند از هر کناری
صبر نتوانی نمود از غارت قوم ستمگر
هر طرف شو می‌درد گوشی برای گوشواری
کو چنان صبری که اندر قتلگه از بعد قتلم
بنگری در هر طرف غلطیده در خون گلعذاری
چون سکینه ترسم از سیلی شود روی تو نیلی
تو علیلی و نداری طاقت اینگونه خواری
ترسم از سیلی شود روی تو نیلی
تو علیلی و نداری طاقت اینگونه خواری
عمه‌ها و خواهرانت بس بود بهر اسیری
خوار و سرگردان به هر جا چون اسیران تتاری
(صامتا) تا می‌توانی گریه کن در این مصیبت
تا نمایی مزرع امید خود را آبیاری

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از مدینه چون شه لب‌تشنه با افغان و زاری
شد به راه کربلا عازم به عزم جان‌نثاری
هوش مصنوعی: از مدینه، وقتی که امام حسین (ع) با دل‌تنگی و اندوه به سمت کربلا حرکت کرد، تصميمش بر این بود که جانش را فدای هدفش کند و با صدایی پر از ناله و درد، به سوی کربلا رفت.
دست زد بر دامنش صغری غم‌پرور که بابا
این دل من چون کند بعد از تو اندر سوگواری؟
هوش مصنوعی: دست به دامن او زدم و گفتم: "بابا، دل من بعد از تو چه حالی خواهد داشت در این غم و اندوه؟"
کردی از حرف خدایی نی همین پرخون دل مرا
صبر و طاقت از دل غمدیده من شد فراری
هوش مصنوعی: ای خدا، با کلام تو من دلم پر از درد و رنج شده و دیگر صبر و تحمل از دل غمگینم فرار کرده است.
خوش تسلی می‌دهی بر من تو از پایان دوری
آه اگر جانم نمودی بی‌تو یک دم پایداری
هوش مصنوعی: تو با دل‌فریبی‌های خودم به من آرامش می‌دهی و از پایان دوری صحبت می‌کنی. ای کاش یک لحظه هم که شده بدون تو طاقت می‌آوردم.
جان بابا در مدینه بی‌کسم مگذار و مگذر
رحم کن بر من که درد بی‌کسی دردیست کاری
هوش مصنوعی: ای پدر، در مدینه مرا تنها نگذار و از کنارم نگذری. بر من رحم کن، چرا که درد تنهایی واقعاً درد بسیار سختی است.
اعتباری داشتم از سایه لطف تو بر سر
می‌کشد کارم به خواری آخر از بی‌اعتباری
هوش مصنوعی: من روزگاری به خاطر لطف تو اعتبار و منزلتی داشتم، اما اکنون به خاطر از دست دادن آن اعتبار، کارهای من به ذلت و خواری افتاده است.
آنچنان پندار کز اطفال تو هستم
پس مرا همره ببر بابا پی خدمتگذاری
هوش مصنوعی: چنان تصور کن که من مانند کودکان تو هستم، پس خواهش می‌کنم مرا با خود ببر، ای پدر، تا به خدمت تو بپردازم.
شاه دین گفت ای علیله دختر شیرین‌‌زبانم
خون دل کردی مرا ازین گفتگو از دیده جاری
هوش مصنوعی: شاه دین به دختر شیرین‌زبانش می‌گوید که از حرف‌هایت خیلی ناراحت شدم و این موضوع باعث ریختن اشک‌هایم شده است.
تو به چشم من چو نوری و به چشم باب خود جان
جان من پایان نداد این سفر جز غمگساری
هوش مصنوعی: تو برای من مانند نوری هستی و در چشم پدر خود، تو روح و جان منی. این سفر هیچ پایانی جز غم و اندوه برای من نداشت.
تو نداری طاقت لب‌تشنگی چون ما که هر دم
بر کشی از قلب سوزان ناله بی‌اختیاری
هوش مصنوعی: تو مثل ما تحمل درد و تشنگی را نداری؛ ما هر لحظه از دل سوزان‌مان ناله‌ای بی‌اختیار برمی‌آوریم.
تاب چندان بر دلت نبود که بینی خیل عدوان
تیغ بر کف بهر قتلم رو کنند از هر کناری
هوش مصنوعی: دل تو آنقدر تاب و طاقت ندارد که بتوانی ببینی چه تعداد دشمن با سلاح‌های خود از هر سو به سوی تو می‌آیند تا تو را از پا درآورند.
صبر نتوانی نمود از غارت قوم ستمگر
هر طرف شو می‌درد گوشی برای گوشواری
هوش مصنوعی: در برابر ظلم و ستم مردم، نمی‌توان صبر کرد و آرام نشست. هر جا بروی، صدای درد و رنج را می‌شنوی که به گوش می‌رسد و دل هر کسی را می‌آزارد.
کو چنان صبری که اندر قتلگه از بعد قتلم
بنگری در هر طرف غلطیده در خون گلعذاری
هوش مصنوعی: کمی صبر داشته باش، زیرا پس از کشته شدن من در میدان جنگ، تو می‌توانی با دیده‌ای باز، در هر سو، گل‌های لطیف را ببینی که در خون غوطه‌ور شده‌اند.
چون سکینه ترسم از سیلی شود روی تو نیلی
تو علیلی و نداری طاقت اینگونه خواری
هوش مصنوعی: من نگرانم که سکینه، به خاطر سیلی که بر صورت تو می‌خورد، دچار آسیب شود. تو اکنون در حال ضعیف شدن هستی و هیچ‌گاه قادر به تحمل این گونه خفت و ذلت نیستی.
ترسم از سیلی شود روی تو نیلی
تو علیلی و نداری طاقت اینگونه خواری
هوش مصنوعی: می‌ترسم که سیلی بر صورت تو بزند و رنگش را نیلی کند. تو حال خوبی نداری و نمی‌توانی این‌گونه بی‌نقصی را تحمل کنی.
عمه‌ها و خواهرانت بس بود بهر اسیری
خوار و سرگردان به هر جا چون اسیران تتاری
هوش مصنوعی: عمه‌ها و خواهران تو کافی هستند برای اینکه دیگران در جستجوی تو باشند و به حال عذاب و سرگشتگی دچار شوند، همانند اسیران تتاری که بی‌هدف در هر جا پراکنده‌اند.
(صامتا) تا می‌توانی گریه کن در این مصیبت
تا نمایی مزرع امید خود را آبیاری
هوش مصنوعی: در این مصیبت تا جایی که می‌توانی به آرامی اشک بریز، تا بتوانی مزرعه امیدت را سیراب کنی.