گنجور

شمارهٔ ۳۳ - زبان حال صدیقه صغرا

برادرا دلم رفتنت قرار ندارد
مرو که خواهر تو ناب انتظار ندارد
به درد بی‌کسی‌ام مبتلا مکن به فدایت
که خواهر تو کسی را در این دیدار ندارد
تو منع می‌کنی از گریه‌ام ولی نتوانم
دل شکسته‌ام از گریه اختیار ندارد
دلم ز وعده برگشتنت قرار نگیرد
چرا که گردش ایام اعتبار ندارد
به خیمه منتظر تو نشسته عابد بیمار
میان بستر تب غیر گریه کار ندارد
گرفتم آن که پس از تو رضا شود به اسیری
توان اینکه به اشتر شود سوار ندارد
سکینه را بنشان در کنار خویش زمانی
که تاب دوری باب بزرگوار ندارد
بده تسلی لیلی برای خاطر اکبر
که دادغر و غریب است و غمگسار ندارد
مبر به جانب میدان علی اصغر خود را
که طفل طاقت پیکان آب دار ندارد
اگر به شام بود یا به کوفه یا مدینه
به هیچ وجه دل پر ز خون قرار ندارد
بکن سفارش طفلت رقیه بر پر سعد
که تاب سیلی شمر ستم شعار ندارد
مرا اسیر یزید کردی و رفتی
مرو که داد رسمی زینب فکار ندارد
شها شفاعت (صامت) نما بروز قیامت
که جز تو چشم به ابناء روزگار ندارد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برادرا دلم رفتنت قرار ندارد
مرو که خواهر تو ناب انتظار ندارد
هوش مصنوعی: برادر عزیزم، رفتن تو برای دل من قابل تحمل نیست. نرو، چون خواهر تو نمی‌تواند به راحتی صبر کند و منتظر بماند.
به درد بی‌کسی‌ام مبتلا مکن به فدایت
که خواهر تو کسی را در این دیدار ندارد
هوش مصنوعی: من را به درد و رنج تنهایی گرفتار نکن، که به خاطر تو خواهر تو در این دیدار هیچ کسی ندارد.
تو منع می‌کنی از گریه‌ام ولی نتوانم
دل شکسته‌ام از گریه اختیار ندارد
هوش مصنوعی: تو ممنوعم می‌کنی از گریه، اما دل شکسته‌ام نمی‌تواند خود را از اشک باز دارد.
دلم ز وعده برگشتنت قرار نگیرد
چرا که گردش ایام اعتبار ندارد
هوش مصنوعی: دل من به خاطر وعده‌ات به بازگشت، آرام نمی‌گیرد؛ زیرا که تغییر و تحول روزگار ارزشی ندارد.
به خیمه منتظر تو نشسته عابد بیمار
میان بستر تب غیر گریه کار ندارد
هوش مصنوعی: عابد بیمار در بستر تب، به انتظار تو نشسته و غیر از گریه کاری ندارد.
گرفتم آن که پس از تو رضا شود به اسیری
توان اینکه به اشتر شود سوار ندارد
هوش مصنوعی: من کسی را به دست آورده‌ام که پس از تو، رضایتش به بندگی و اسیری است، اما نمی‌توان او را به مانند سوارکار روی شتر تصور کرد.
سکینه را بنشان در کنار خویش زمانی
که تاب دوری باب بزرگوار ندارد
هوش مصنوعی: سکینه را در کنار خودت بنشان زمانی که توانایی تحمل دوری از پدر بزرگوارش را نداشته باشد.
بده تسلی لیلی برای خاطر اکبر
که دادغر و غریب است و غمگسار ندارد
هوش مصنوعی: به لیلی تسلی بده تا برای خاطر اکبر باشد، چون او در تنهایی و غم خود رنج می‌برد و کسی برای کمک به او نیست.
مبر به جانب میدان علی اصغر خود را
که طفل طاقت پیکان آب دار ندارد
هوش مصنوعی: به خودت زحمت نده که به میدان بروی، زیرا کودکت توان تحمل تیرهای آب‌دار را ندارد.
اگر به شام بود یا به کوفه یا مدینه
به هیچ وجه دل پر ز خون قرار ندارد
هوش مصنوعی: هر کجا که باشی، چه در شام، چه در کوفه یا مدینه، هرگز نمی‌توانی آرامش و آسایش را احساس کنی در حالی که دل و جانت پر از غم و درد است.
بکن سفارش طفلت رقیه بر پر سعد
که تاب سیلی شمر ستم شعار ندارد
هوش مصنوعی: به فرزندت رقیه بگو که از پرچم سعد حمایت کند؛ چرا که او تاب و توان مقابله با سیلی‌های سخت و ظلم را ندارد.
مرا اسیر یزید کردی و رفتی
مرو که داد رسمی زینب فکار ندارد
هوش مصنوعی: تو مرا در چنگال یزید گرفتار کردی و خودت رفتی، حالا که زینب داد و فریاد می‌زند، کسی به فکر او نیست.
شها شفاعت (صامت) نما بروز قیامت
که جز تو چشم به ابناء روزگار ندارد
هوش مصنوعی: ای محبوب من، در روز قیامت به شفاعت من بشتاب، زیرا هیچ‌کس جز تو به یاری فرزندان زمانه امیدی ندارد.