شمارهٔ ۲۶
جز مهر تو ای مه سروکارم به کسی نیست
جز خاک سر کوی تو بر سر هوسی نیست
شد لال جرس در ره عشق تو چو داند
خوشتر ز فغان دل پر خون جرسی نیست
روزی تو کنی یاد اسیران که چو بینی
از ما به جز از مشت پری در قفسی نیست
گفتی که به بالین تو آیم دم مردن
افسانه اگر نیست مرا جز نفسی نیست
سر رشته کار دو جهان رفته ز دستم
زانرو که به زلفین توام دسترسی نیست
پنداشتم آن دانه خال است به دام است
اکنون شدم آگه که ره پیش و پسی نیست
بینید غرورش که پس از کشتن(صامت)
میگفت منم قاتل و کاری به کسی نیست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جز مهر تو ای مه سروکارم به کسی نیست
جز خاک سر کوی تو بر سر هوسی نیست
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو، ای ماه نورانی، تمام دنیای من است و هیچ چیز دیگری برایم اهمیت ندارد. حتی در خیال هم به چیزی جز خاک این کوچه که تو در آن قرار داری، فکر نمیکنم.
شد لال جرس در ره عشق تو چو داند
خوشتر ز فغان دل پر خون جرسی نیست
هوش مصنوعی: امروز صدای جرس در عشق تو ساکت شده است، زیرا که چه چیزی از ناله دل داغدیدهام شیرینتر است؟
روزی تو کنی یاد اسیران که چو بینی
از ما به جز از مشت پری در قفسی نیست
هوش مصنوعی: روزی به یاد زندانیانی خواهید افتاد که وقتی ما را میبینید، جز اینکه در قفس به شدت گرفتار و رنجور هستیم، چیزی از ما نمیبینید.
گفتی که به بالین تو آیم دم مردن
افسانه اگر نیست مرا جز نفسی نیست
هوش مصنوعی: گفتی که در لحظهی مرگت پیشت بیایم، ولی اگر این تنها داستان باشد، برای من جز یک نفس زندگی باقی نمانده است.
سر رشته کار دو جهان رفته ز دستم
زانرو که به زلفین توام دسترسی نیست
هوش مصنوعی: مشکلات و کارهای زندگیام از کنترل من خارج شده، چرا که به زیباییهای تو دسترسی ندارم و در نتیجه نمیتوانم بر اوضاع خود مسلط شوم.
پنداشتم آن دانه خال است به دام است
اکنون شدم آگه که ره پیش و پسی نیست
هوش مصنوعی: فکر میکردم آن دانهی سیاه، چیزی از دام است، اما حالا متوجه شدم که نه راه جلو دارم و نه راه عقب.
بینید غرورش که پس از کشتن(صامت)
میگفت منم قاتل و کاری به کسی نیست
هوش مصنوعی: ببینید چطور آن شخص با افتخار پس از انجام قتل میگفت که من قاتل هستم و به هیچ کس اهمیت نمیدهم.