گنجور

شمارهٔ ۱۹

ز خوب و زشت جهان یار ما به ما کافی است
اگر وفا نکن با کسی جفا کافی است
به بی‌نشانیم ای روزگار خنده مکن
که بهر سرزنشت نامی از هما کافی است
مرا به دام تعلق فزون زبون منمای
که خشت زیر سر و خاک زیر پا کافی است
گذشتم از سر و سامان کدخدایی دهر
که کد به کار نیاید همان خدا کافی است
به صم یک الهی افسر تو افساری است
حمار نفس مرا بند از هوا کافی است
اگر ز ناز لئیمان مرا کشی چه غم است
که بی‌نیازیم از بهر خونبها کافی است
سودی دیار فنا رهسپار شد (صامت)
برادران نظر همت شما کافی است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1398/07/20 20:10

اگر وفا نکند با کسی جفا کافیست----سوی دیار فنا رهسپار شد صامت---صحیح است