شمارهٔ ۵ - در نفرت مجالست غنی با فقیر
یکی در خدمت ختم النبیین(ص)
نشسته بود با صد عز و تمکین
به دوران در شمار اغنیا بود
بسی از دست کار خود رضا بود
درآمد جامه چرکینی هم از در
نشست اندر کنار آن توانگر
توانگر زان فقیر آزرده جان شد
به کبر از پهلویش دامن فشان شد
شه ختمی مآب از کرده او
گره زدبر جبین و چین بر ابرو
بگفت آن از سعادت در جهان فرد
چرا پهلو تهی کردی از این مرد
مگر ترسیدی از این مرد مهمان
که از فقرش شوی آلوده دامان
و یا چون مال داری بینهایت
غنای تو کند بر وی سرایت
و یا چرک لباسش بر تو گیرد
لباست را ز پا تا سر بگیرد
بگفتا هیچیک زینها نباشد
سرم سرگرم این سودا نباشد
ولی در هر مکان و جاه و منزل
مرا گردیده شیطانی موکل
که چون دست تصرف میگشاید
به چشمم زشت را نیکو نماید
کنون در حضرتت از این خسارت
برای دفع این جرم و جنایت
به عالم هر چه از اموال دارم
زر و سیم و لباس و مال دارم
به نزد حضرتت تقسیم سازم
بدین مرد از صفا تقدیم سازم
شهی کز «قل کفی» پوشیده تشریف
بدان مرد گدا بنمود تکلیف
چو اصغا این سخن آن بینوا کرد
بترسید و بلرزید و ابا کرد
بگفت ای سرور کونین حاشا
به اخذ مال تکلیفم مفرما
من از رفتار او بینی ملولم
کجا گفتار او افتد قبولم
از آن ترسم که طوق خودپسندی
شود در گردنم تا حشر بندی
نماید از ره توفیق دورم
کند همخوابه با کبر و غرورم
دلم یا اغنیاء دمساز گردد
در دوزخ به رویم باز گردد
به سرعت جست از جا و روان شد
بدان مرد غنی دامن فشان شد
بلی نفرت در اینجا بیسبب نیست
ز مردان خدا هرگز عجب نیست
برِ آزاد مرد با تفکر
که سازد آخر خود را تصور
به چشمش مال و دولت خوشنما نیست
دلش مایل بدین رنگ و حنا نیست
کسی کز این حنا بر دست گیرد
به زودی رنگ بیرنگی پذیرد
به گردن باز میماند و بالش
بجز خسران نمیباشد مآلش
مگو (صامت) به نامردی چنین مرد
که پهلو از تهیدستان تهی کرد
شمارهٔ ۴ - در بیوفایی زن و فرزند: شنیدهستم که شاپور ذوالاکنافشمارهٔ ۶ - در زهد حضرت عیسی: یکی روز از سر عبرت به عالم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی در خدمت ختم النبیین(ص)
نشسته بود با صد عز و تمکین
هوش مصنوعی: یکی در حضور پیامبر آخرالزمان (ص) نشسته بود با جلال و عظمت بسیار.
به دوران در شمار اغنیا بود
بسی از دست کار خود رضا بود
هوش مصنوعی: در دوران زندگی، افرادی بودند که به خاطر ثروت و داراییهایشان، کارهای خود را راضیکننده میدانستند.
درآمد جامه چرکینی هم از در
نشست اندر کنار آن توانگر
هوش مصنوعی: یک جامه کثیف و چروکیده به درون آمد و در کنار آن فرد ثروتمند نشسته است.
توانگر زان فقیر آزرده جان شد
به کبر از پهلویش دامن فشان شد
هوش مصنوعی: ثروتمند از رنج فقیر ناراحت شد و به خاطر خودبرتربینیاش، از کنار او دوری کرد.
شه ختمی مآب از کرده او
گره زدبر جبین و چین بر ابرو
هوش مصنوعی: شاهی با ویژگیهای خاص از کارهایش نشانهای را بر پیشانی و چین ابرو ایجاد کرده است.
بگفت آن از سعادت در جهان فرد
چرا پهلو تهی کردی از این مرد
هوش مصنوعی: چرا از این مرد دور افتادی و کنار کشیدی، در حالی که او نماد سعادت و خوشبختی در دنیای آینده است؟
مگر ترسیدی از این مرد مهمان
که از فقرش شوی آلوده دامان
هوش مصنوعی: آیا از این مرد مهمان که به خاطر فقرش ممکن است به تو آسیب بزند، نمیترسی؟
و یا چون مال داری بینهایت
غنای تو کند بر وی سرایت
هوش مصنوعی: اگر مال و دارایی زیادی داشته باشی، این ثروت باعث میشود که تو در دنیای خودت قدرت و موقعیتی ویژه پیدا کنی.
و یا چرک لباسش بر تو گیرد
لباست را ز پا تا سر بگیرد
هوش مصنوعی: اگر لباسش کثیف شود، ممکن است لباس تو را هم از سر تا پا آلوده کند.
بگفتا هیچیک زینها نباشد
سرم سرگرم این سودا نباشد
هوش مصنوعی: او گفت هیچکدام از این چیزها برای من مهم نیست و من درگیر این موضوع نیستم.
ولی در هر مکان و جاه و منزل
مرا گردیده شیطانی موکل
هوش مصنوعی: ولی در هر جا و هر مکانی، یک شیطان به نوعی به من چسبیده و مرا همراهی میکند.
که چون دست تصرف میگشاید
به چشمم زشت را نیکو نماید
هوش مصنوعی: زمانی که قدرت تأثیرگذاری پیدا میکنم، با نگاه خود میتوانم چیزهای ناپسند را زیبا جلوه دهم.
کنون در حضرتت از این خسارت
برای دفع این جرم و جنایت
هوش مصنوعی: اکنون در پیشگاه تو برای جبران این آسیب و ناپسندی.
به عالم هر چه از اموال دارم
زر و سیم و لباس و مال دارم
هوش مصنوعی: من در دنیا هر چه دارم، شامل طلا و نقره، لباس و دارایی است.
به نزد حضرتت تقسیم سازم
بدین مرد از صفا تقدیم سازم
هوش مصنوعی: من از صفا و محبت خودم را به نزد تو میآورم و این را به آن مرد تقدیم میکنم.
شهی کز «قل کفی» پوشیده تشریف
بدان مرد گدا بنمود تکلیف
هوش مصنوعی: سلطانی که در کلامش با «کفی» به معنای کافی اشاره کرده، به آن مرد گدا وظیفهای را نمایان کرد.
چو اصغا این سخن آن بینوا کرد
بترسید و بلرزید و ابا کرد
هوش مصنوعی: زمانی که آن فرد بیچاره این حرف را شنید، ترسید و لرزید و از آن کناره گرفت.
بگفت ای سرور کونین حاشا
به اخذ مال تکلیفم مفرما
هوش مصنوعی: ای آقای جهانی، از من بخواهد که در مورد گرفتن مال و ثروت، تکلیفی نگذار.
من از رفتار او بینی ملولم
کجا گفتار او افتد قبولم
هوش مصنوعی: من از رفتار او ناراحتم و نمیتوانم به حرفهایش اعتماد کنم.
از آن ترسم که طوق خودپسندی
شود در گردنم تا حشر بندی
هوش مصنوعی: من نگرانم که خودخواهیام به قدری زیاد شود که مانند یک گردنبند به دور گردنم بیفتد و تا روز قیامت با من بماند.
نماید از ره توفیق دورم
کند همخوابه با کبر و غرورم
هوش مصنوعی: از مسیر موفقیت فاصله گرفتهام و در آغوش تکبر و خودبزرگبینی قرار گرفتهام.
دلم یا اغنیاء دمساز گردد
در دوزخ به رویم باز گردد
هوش مصنوعی: دل من یا همدم ثروتمندان میشود و یا اینکه در عذاب و مصیبت به سر میبرد؛ اگر به دوزخ بروم، به روی من باز میگردد.
به سرعت جست از جا و روان شد
بدان مرد غنی دامن فشان شد
هوش مصنوعی: با سرعت حرکت کرد و به سمت آن مرد ثروتمند رفت و در حالی که دامن خود را به اصطلاح تکان میداد، روانه شد.
بلی نفرت در اینجا بیسبب نیست
ز مردان خدا هرگز عجب نیست
هوش مصنوعی: بدون شک، نفرت در اینجا بیدلیل نیست و نباید از مردان خدا تعجب کرد.
برِ آزاد مرد با تفکر
که سازد آخر خود را تصور
هوش مصنوعی: آزاد مردی که به تفکر میپردازد، در نهایت میتواند تصویری از خود را بسازد.
به چشمش مال و دولت خوشنما نیست
دلش مایل بدین رنگ و حنا نیست
هوش مصنوعی: چشم او به زیبایی و ثروت علاقهای ندارد و دلش به این تزیینات و ظاهر فریبنده جذب نمیشود.
کسی کز این حنا بر دست گیرد
به زودی رنگ بیرنگی پذیرد
هوش مصنوعی: کسی که این حنا را بر دستانش میزند، به زودی رنگی بدون رنگ پیدا خواهد کرد.
به گردن باز میماند و بالش
بجز خسران نمیباشد مآلش
هوش مصنوعی: در شرایطی که انسان خود را در معرض خطراتی قرار دهد، نتیجهاش جز آسیب و زیان نخواهد بود.
مگو (صامت) به نامردی چنین مرد
که پهلو از تهیدستان تهی کرد
هوش مصنوعی: هرگز به نامردی کسی اشاره نکن که او از میان بیپولها و تهیدستان، خود را خالی و بینصیب نشان داده است.
حاشیه ها
1398/08/02 23:11
گره زد بر جبین و.....----به چشمم زشت....---کنون در حضرتت.....جسارت----دلم با اغنیاء.....---درست است