شمارهٔ ۱۲ - حکایت عابد با کور
عابدی صومعه هفتاد سال
داشت در شغل عبادت اشتغال
نام وی مشهور خاص و عام بود
مستجاب الدعوه ایام بود
شد شبی در خانقاه وی زنی
نزد عابد خواست آن زن مسکنی
عابد آن زن را ز نزد خود براند
زن برفت و عقل عابد را بخواند
کای به ملک حق پرستی هشته گام
پختههای خویش را منمای خام
شاید این زن رفت و در این شام تار
در کف حقناشناسی شد دچار
عصمت این زن اگر رفتی به باد
وای بر حال تو در روز معاد
با نهیب عقل از جا جست زود
در به روی آن زن از رحمت گشود
داد اندر کنج معبد جای او
تا نگردد واله و شیدای او
نیمه شب ابلیس از روی حسد
زد به طاس عصمت عابد لگد
طشت عابد زان لگد آواز کرد
مشت عابد را به کلی باز کرد
از پس یک عمر طاعت روزگار
با زنا بنمود عابد را دچار
هفت نوبت عابد ناپارسا
اندر آن شب کرد با آن زن زنا
توسن نفسش چو از جولان فتاد
دید داده خرمن دین را به باد
رو به صحرا برنهاد آسیمه سر
وز ندامت کوفت سر را بر حجر
گشت از دنبال چشمش زین غلط
بر زمین اشک پشیمانی چه شط
زین طرف بر آن طرف پویان بهراه
برد اندر روزن غاری پناه
یک طرف با حق ز عصیان در خضوع
یک طرف بیصبر و تاب از درد جوع
دید در آن غار ده تن را مقر
جملگی محروم از نور بصر
چشم حق بینشان سوی حق وا شده
بسته چشم از خلق و نابینا شده
کرد عابد در بر ایشان وطن
شد چو وقت شام از حی زمن
بهر کوران جملگی ده قرص نان
از پی رزق مقرر شد عیان
مرد عابد دست را آورد پیش
قرص نانی برگرفت از بهر خویش
یک نفر زان کورها بینان بماند
اشک بیتابی به دامن برفشاند
گفت ای رازق چه بُد تقصیر من
کاندرین شب گشت دامنگیر من
بس که نیران شهادت برفروخت
مرد عابد را به حالش دل بسوخت
اوفتاد اندر دل وی التهاب
کرد با نفس از سر عبرت خطاب
کی به زیر بار عصیان گشته خم
تا به کی سازی به جان خود ستم
تو گنهکاری و درخورد تعب
چیست جرم مرد کور ای بیادب
او گرسنه مانده و قلب تو سیر
مرگ باشد لایق تو رو بمیر
دادن آن نان را به کور و کور خورد
عابد مسکین ز درد جوع مرد
بر ملایک از خدا آمد خطاب
بعد مردن کامدش وقت حساب
طاعت او را بسنجیدند چون
از عباداتش زنا آمد فزون
پس زنای وی بسنجیدند باز
با همان یک نان به حکم بینیاز
اجر یک نان از زنا آمد زیاد
حق در رحمت به روی وی گشاد
رو عزیزا تا که داری دسترس
گه گهی بر حال مسکینان برس
کز عبادت قامتت گر خم شود
یا ز گریه نور چشمت کم شود
با یکی لغزش که افتادت ز دست
اوفتد بر کشتی دینت شکست
(صامتا) گر میتوانی نان بده
گر نداری نان برو پس جان بده
شمارهٔ ۱۱ - حکایت شخص مسافر: بود مسافر یکی اندر به راهشمارهٔ ۱۳ - وفات اسکندر: شنیدستم که اسکندر چه شد وقت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عابدی صومعه هفتاد سال
داشت در شغل عبادت اشتغال
هوش مصنوعی: یک عابد هفتاد سال در خانقاه به عبادت و نیایش مشغول بود.
نام وی مشهور خاص و عام بود
مستجاب الدعوه ایام بود
هوش مصنوعی: نام او در میان مردم عادی و مخصوص، معروف بود و دعایش همیشه برآورده میشد.
شد شبی در خانقاه وی زنی
نزد عابد خواست آن زن مسکنی
هوش مصنوعی: روزی در خانقاه، زنی به دیدن عابدی آمد و از او درخواست کرد که به او پناهگاهی بدهد.
عابد آن زن را ز نزد خود براند
زن برفت و عقل عابد را بخواند
هوش مصنوعی: روحانی آن زن را از پیش خود راند. زن رفت و عقل روحانی را درک کرد.
کای به ملک حق پرستی هشته گام
پختههای خویش را منمای خام
هوش مصنوعی: ای کسی که در ملک خدا قدم گذاشتهای، از ناپختگی و خامیهای خود در این مسیر پرهیز کن.
شاید این زن رفت و در این شام تار
در کف حقناشناسی شد دچار
هوش مصنوعی: شاید این زن در این شب تاریک گرفتار نادانی و ناآگاهی از حقیقت شد و به سرنوشت بدی دچار گردید.
عصمت این زن اگر رفتی به باد
وای بر حال تو در روز معاد
هوش مصنوعی: اگر عصمت و پاکدامنی این زن از دست برود، وای به حال تو در روز قیامت.
با نهیب عقل از جا جست زود
در به روی آن زن از رحمت گشود
هوش مصنوعی: با صدای عقل، به سرعت از جا برخاسته و در را به روی آن زن که نماد رحمت است، باز کرد.
داد اندر کنج معبد جای او
تا نگردد واله و شیدای او
هوش مصنوعی: در داخل معبد، جایی برای او فراهم کن تا بینهایت عاشق و شیدا نشود.
نیمه شب ابلیس از روی حسد
زد به طاس عصمت عابد لگد
هوش مصنوعی: نیمه شب، شیطان به خاطر حسادت و کینه، به عابد که در حالت پاکی و عبودیت بود، پای کوبید و به او آسیب زد.
طشت عابد زان لگد آواز کرد
مشت عابد را به کلی باز کرد
هوش مصنوعی: عابد که در حال عبادت بود، بر اثر ضربهای که دریافت کرد، صدایش در آمد و در نتیجه، مشت عابد به طور کامل باز شد.
از پس یک عمر طاعت روزگار
با زنا بنمود عابد را دچار
هوش مصنوعی: بعد از سالها عبادت و پرستش، روزگار با یک واقعه نامناسب عابد را دچار اشتباه و تردید کرد.
هفت نوبت عابد ناپارسا
اندر آن شب کرد با آن زن زنا
هوش مصنوعی: در آن شب، عابدی بدون احتیاط و پرهیز حدود هفت بار با آن زن رابطه نامشروع برقرار کرد.
توسن نفسش چو از جولان فتاد
دید داده خرمن دین را به باد
هوش مصنوعی: نفس سرکش و طغیانی او وقتی آرام گرفت، متوجه شد که تمام تلاش و دینش را به خطر انداخته و در حال نابودی است.
رو به صحرا برنهاد آسیمه سر
وز ندامت کوفت سر را بر حجر
هوش مصنوعی: به سمت صحرا رفت و با چهرهای آشفته و پریشان، سرش را به خاطر احساس پشیمانی به سنگ کوبید.
گشت از دنبال چشمش زین غلط
بر زمین اشک پشیمانی چه شط
هوش مصنوعی: به دنبال نگاهش اشکهای پشیمانی بر زمین ریخت. چه دریایی از اندوه و حسرت ایجاد شده است.
زین طرف بر آن طرف پویان بهراه
برد اندر روزن غاری پناه
هوش مصنوعی: افرادی که از این سو به آن سو میروند، در روزنهای به غاری پناه میبرند.
یک طرف با حق ز عصیان در خضوع
یک طرف بیصبر و تاب از درد جوع
هوش مصنوعی: نیمهای از وجود انسان در تسلیم و فرمانبرداری از حق قرار دارد و دیگری در انتظار و اضطراب ناشی از گرسنگی و نیاز.
دید در آن غار ده تن را مقر
جملگی محروم از نور بصر
هوش مصنوعی: در آن غار، ده نفر را دیدم که همه آنها از نور چشم محروم بودند.
چشم حق بینشان سوی حق وا شده
بسته چشم از خلق و نابینا شده
هوش مصنوعی: چشم کسانی که به حقیقت و راستی مینگرند، به سوی حقیقت باز شده و نگاهشان از مخلوقات دیگر جدا شده و به نوعی از دنیای مادی بیخبر و ناتوان شدهاند.
کرد عابد در بر ایشان وطن
شد چو وقت شام از حی زمن
هوش مصنوعی: عابد در کنار آنها مانند کسی شد که در وقت غروب از دست زندگی و زمان خود کنارهگیری کرده است.
بهر کوران جملگی ده قرص نان
از پی رزق مقرر شد عیان
هوش مصنوعی: برای همه ناتوانان، به تعداد زیاد ده قرص نان به عنوان روزی مشخص و آشکار فراهم شد.
مرد عابد دست را آورد پیش
قرص نانی برگرفت از بهر خویش
هوش مصنوعی: مرد عبادتگزار، دستش را به سمت قرص نان دراز کرد و نان را برای خود برداشت.
یک نفر زان کورها بینان بماند
اشک بیتابی به دامن برفشاند
هوش مصنوعی: شخصی از میان آن کسان که به شدت در تنگدستی و فقر به سر میبرند، بیغذا و نان مانده و اشکهایش به شدت و بیتابی بر دامنش میریزد.
گفت ای رازق چه بُد تقصیر من
کاندرین شب گشت دامنگیر من
هوش مصنوعی: ای روزیدهنده، چه گناهی از من بود که در این شب به دام افتادم؟
بس که نیران شهادت برفروخت
مرد عابد را به حالش دل بسوخت
هوش مصنوعی: به خاطر شهادت و بزرگی آن، دل عابد به شدت دچار درد و سوزش شده است.
اوفتاد اندر دل وی التهاب
کرد با نفس از سر عبرت خطاب
هوش مصنوعی: دل او به شدت نگران و مضطرب شد و با نفسش از سر تجربه و عبرت به او خطاب کرد.
کی به زیر بار عصیان گشته خم
تا به کی سازی به جان خود ستم
هوش مصنوعی: تا کی باید زیر بار نافرمانی خم شوی و به خود ظلم کنی؟
تو گنهکاری و درخورد تعب
چیست جرم مرد کور ای بیادب
هوش مصنوعی: تو که مرتکب گناه هستی، چرا انتظار عذاب داری؟ این ظلم است که بخواهی مرد کور را به خاطر کاری که نکرده، تنبیه کنی.
او گرسنه مانده و قلب تو سیر
مرگ باشد لایق تو رو بمیر
هوش مصنوعی: او گرسنه و نیازمند است، در حالی که قلب تو از عشق سیراب شده و آمادهی جدایی است. اگر تو شایستهاش نیستی، پس بهتر است او از تو دور شود.
دادن آن نان را به کور و کور خورد
عابد مسکین ز درد جوع مرد
هوش مصنوعی: اعطاء نانی به شخص نابینا باعث شد که عابدی فقیر از شدت گرسنگی جان دهد.
بر ملایک از خدا آمد خطاب
بعد مردن کامدش وقت حساب
هوش مصنوعی: خدای سبحانه و تعالی بعد از مرگ انسان به فرشتگان دستور میدهد تا در مورد اعمال او قضاوت کنند و زمان حسابرسی او فرامیرسد.
طاعت او را بسنجیدند چون
از عباداتش زنا آمد فزون
هوش مصنوعی: عبادت و طاعت او را اندازهگیری کردند و دیدند که در مقایسه با زنا، بسیار بیشتر و قویتر است.
پس زنای وی بسنجیدند باز
با همان یک نان به حکم بینیاز
هوش مصنوعی: زنای او را دوباره با همان یک نان سنجیدند، به حکم آنکه بینیاز است.
اجر یک نان از زنا آمد زیاد
حق در رحمت به روی وی گشاد
هوش مصنوعی: اجر یک نان از زنا به خوبی و برکت زیادی به او میبخشد و خداوند رحمتش را بر او گسترش میدهد.
رو عزیزا تا که داری دسترس
گه گهی بر حال مسکینان برس
هوش مصنوعی: ای عزیز، تا زمانی که فرصت داری، هر از گاهی به حال بینوایان برس و به آنها کمک کن.
کز عبادت قامتت گر خم شود
یا ز گریه نور چشمت کم شود
هوش مصنوعی: اگر در اثر عبادت، قامتت خم شود یا از شدت گریه، نور چشمانت کاهش یابد، باز هم خیر و برکت در آن نهفته است.
با یکی لغزش که افتادت ز دست
اوفتد بر کشتی دینت شکست
هوش مصنوعی: اگر در مسیری اشتباه کنی، تمام تلاشهایت در حفظ ایمان و دینت زیر سؤال میرود و ممکن است دچار مشکلات جدی شوی.
(صامتا) گر میتوانی نان بده
گر نداری نان برو پس جان بده
هوش مصنوعی: اگر میتوانی بیصدا حمایتی کن، اگر نه، برو و جانت را فدای دیگری کن.
حاشیه ها
1398/08/03 17:11
شاید این....در این شام تار---- داد ان نان را....----درست است