گنجور

شمارهٔ ۱۱ - حکایت شخص مسافر

بود مسافر یکی اندر به راه
توشه کم و راه فزون بی‌پناه
سی حُضر داشت شتاب از سفر
ایمن و وارسته ز خفو و خطر
نه نگهش جانب طی طریق
نی بلدی تا شود او را رفیق
تا به بیابان ز قضا شد دچار
در کف دزدان برون از شمار
هر چه که بودش زر و سیم و لباس
پای کش و توشه و نقد و اساس
داد بدان راهزنان رایگان
تا ببرد سالم از آن ورطه جان
فارغ از آن سو چه شد اندیشه‌اش
بخت کشانید به یک بیشه‌اش
خیل وحوش از همه سو تاختند
از پی آن طعمه طمع آختند
گرگ و گراز آمد و شیر و پلنگ
تیز به خونش همه دندان و چنگ
گشته بدان مرد ز هر سو دلیر
گرگ ز دندان و به چنگال شیر
مرد مسافر ز همه بی‌خبر
نی خبر از پای بُدش نی ز سر
غصه جان برده ر سر هوش او
زخم بدن گشته فراموش او
عاقبت‌الامر به رنج فزون
برد از آن مهلکه هم جان برون
خسته و رنجو به رنج و محن
نیمهٔ جان برد به سوی وطن
دیده چه از زحمت ره باز کرد
زخم بدن سرکشی آغاز کرد
دیده چو بر پا و سر خویشتن
غرقه به خون یافت تمام بدن
عائده و فائده و نقد و سود
تحفه و سوغات ز بود و نبود
رفته و عریان تن گریان ز درد
داغ به دل پای به گل آه سرد
نیک مثالی است همین داستان
سر به سر از حالت اهل جهان
جای چه در دار بنا می‌کند
ترک ره دین هدا می‌کند
عقل که در ملک بدن کدخداست
راهروان را به خدا رهنما است
کس نکند گوش به گفتار او
یک نفس از نفس نگیرند رو
فی‌المثل از خضر گریزان شوند
بارکش غول بیابان شوند
مانده عزازیل به ره در کمین
منتظر بردن کالای دین
حرص زر و مال شود پیشرو
طول امل جلوه کند نو به نو
لهو و لعب طرح نفاق افکند
دل ز حجازت به عراق افکند
دیو طمع با تو محبت کند
گرم دمادم به تو الفت کند
شهوت بیدادگر آید به پیش
تا بردت از ره آئین و کیش
کبر در آویخته بر دامنت
عُجْب کمندی شده در گردنت
بسته دو صد سد ز الوف و کرور
در ره تو لشگر فخر و غرور
جور و جفا ناظر و منظور تو
ظلم و ستم آمده دستور تو
شیر شرارت کندت تیز چنگ
تا که شوی چیره به میدان جنگ
حب جهان دست درازی کند
با تو به وجد آمده بازی کند
از ره وسواس ز راهت برد
وز گذر جاه به چاهت برد
بخل تو را سینه به جوش آورد
همچو حسد تا به خروش آورد
صبر چو دید آن سپه بی‌شمار
می‌کند از جنگ به یک سو فرار
یکه و تنها چو شدی در مصاف
تیغ تلاش تو رود در غلاف
این همه دشمن که تو را بود دوست
زنده درآرند برونت ز پوست
جمله درآیند به فرمان تو
در طمع گوهر ایمان تو
لشکر طغیان چو گرفتند زور
تن شود از کسوت توفیق دور
کز طرف پیشهٔ ملک فنا
گرگ اجل راست شود از قفا
کرد به حسرت چو تنت چاک چاک
می‌کندت طعمه موران خاک
جای تو چون خوابگه گور شد
شمع امیدت ز اجل کور شد
دیده عبرت سوی خود وا کنی
عاقبت خویش تماشا کنی
(صامت) اگر جانب خود بنگری
خود ز همه اهل هوس بدتری
بهر نصیحت همه تن گوش باش
دم ز سخن در کشو خاموش باش

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود مسافر یکی اندر به راه
توشه کم و راه فزون بی‌پناه
هوش مصنوعی: مسافری در راهی بود که توشه و بارش کم بود، اما راهی طولانی و بی‌پناه پیش رو داشت.
سی حُضر داشت شتاب از سفر
ایمن و وارسته ز خفو و خطر
هوش مصنوعی: سی نفر از احتیاط سفر ایمن و آزاد از خطرات و پنهانی‌ها شتابان به حرکت درآمدند.
نه نگهش جانب طی طریق
نی بلدی تا شود او را رفیق
هوش مصنوعی: نه او را به راهی که در پیش دارد راهنمایی می‌کنی و نه تجربه‌ای در این زمینه داری تا بتوانی با او هم‌سفر شوی.
تا به بیابان ز قضا شد دچار
در کف دزدان برون از شمار
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که فردی به دلیل سرنوشت و تقدیرش به بیابان می‌رود و در آنجا به دست دزدان و چپاولگران می‌افتد، به طوری که تعداد آن‌ها بسیار زیاد است و او نمی‌تواند آن‌ها را بشمارد.
هر چه که بودش زر و سیم و لباس
پای کش و توشه و نقد و اساس
هوش مصنوعی: هر آنچه که داشته، شامل طلا، نقره و لباس، همه را زیر پا بینداز و به عنوان مازاد و بار اضافی کنار بگذار.
داد بدان راهزنان رایگان
تا ببرد سالم از آن ورطه جان
هوش مصنوعی: به آن راهزنان بگو بدون هیچ هزینه‌ای اجازه بدهید که جانش را سالم از این خطر عبور کند.
فارغ از آن سو چه شد اندیشه‌اش
بخت کشانید به یک بیشه‌اش
هوش مصنوعی: بی‌توجه به آنچه در آن سوی زندگی‌اش رخ داد، فکرش او را به سمت یک جنگل دل‌انگیز کشاند.
خیل وحوش از همه سو تاختند
از پی آن طعمه طمع آختند
هوش مصنوعی: گله‌ای از حیوانات وحشی از هر طرف به سمت طعمه حمله‌ور شدند و برای به دست آوردن آن به هم چنگ انداختند.
گرگ و گراز آمد و شیر و پلنگ
تیز به خونش همه دندان و چنگ
هوش مصنوعی: هنگامی که گرگ و گراز و دیگر درندگان مثل شیر و پلنگ به شکار آمدند، همه آنها به شدت به دنبال شکار و خونریزی هستند و از دندان‌های تیز خود برای گرفتن طعمه استفاده می‌کنند.
گشته بدان مرد ز هر سو دلیر
گرگ ز دندان و به چنگال شیر
هوش مصنوعی: مردی در همه جا شجاع و دلیر شده است، مانند گرگی که از دندان خود و شیری که از چنگال خود بهره می‌برد.
مرد مسافر ز همه بی‌خبر
نی خبر از پای بُدش نی ز سر
هوش مصنوعی: مرد مسافر از همه چیز بی‌خبر است، نه از پاهای خود خبر دارد و نه از سرش.
غصه جان برده ر سر هوش او
زخم بدن گشته فراموش او
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که او را به شدت آزار می‌دهد، تمام فکر و هوش او را گرفته و زخم‌های جسمی‌اش را فراموش کرده است.
عاقبت‌الامر به رنج فزون
برد از آن مهلکه هم جان برون
هوش مصنوعی: در نهایت، با وجود مشقت‌های زیاد، از آن وضعیت خطرناک جان سالم به در برد.
خسته و رنجو به رنج و محن
نیمهٔ جان برد به سوی وطن
هوش مصنوعی: نیمهٔ جانم به خاطر رنج و دردهایم خسته و رنجور شده و در این حال به سمت وطنم می‌رود.
دیده چه از زحمت ره باز کرد
زخم بدن سرکشی آغاز کرد
هوش مصنوعی: چشم از زحمت راهی که به سختی طی شده، باز کرد و زخم بدن به شورش و درد و رنج آغاز شد.
دیده چو بر پا و سر خویشتن
غرقه به خون یافت تمام بدن
هوش مصنوعی: وقتی چشمانم خودم را در حال غرق شدن در خون دیدند، تمام بدنم را همین حالتی که در آن هستم، حس کردم.
عائده و فائده و نقد و سود
تحفه و سوغات ز بود و نبود
هوش مصنوعی: پاداش و منافع و پول و سود همه نتیجه‌ی وجود و عدم هستند.
رفته و عریان تن گریان ز درد
داغ به دل پای به گل آه سرد
هوش مصنوعی: رفته و بدون لباس، درد دلش را با گریه سر می‌دهد و در حالی که دلش به خاطر داغی که دارد می‌سوزد، پای از غم به گل می‌گذارد و آهی سرد از جان برمی‌آورد.
نیک مثالی است همین داستان
سر به سر از حالت اهل جهان
هوش مصنوعی: داستانی که در اینجا گفته می‌شود، به خوبی وضعیت و ویژگی‌های مردم جهان را مورد اشاره قرار می‌دهد.
جای چه در دار بنا می‌کند
ترک ره دین هدا می‌کند
هوش مصنوعی: در کجا می‌توان جایگاه مناسب را پیدا کرد، وقتی که ترک (دور شدن از دین) ما را به گمراهی می‌کشاند؟
عقل که در ملک بدن کدخداست
راهروان را به خدا رهنما است
هوش مصنوعی: عقل که در وجود انسان مانند ناظر و راهنما عمل می‌کند، کسانی را که در مسیر زندگی قرار دارند به سمت خدا و حقیقت هدایت می‌کند.
کس نکند گوش به گفتار او
یک نفس از نفس نگیرند رو
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به حرف‌های او توجهی نمی‌کند و هیچ‌کس از او نفسی نمی‌گیرد.
فی‌المثل از خضر گریزان شوند
بارکش غول بیابان شوند
هوش مصنوعی: برای مثال، برخی از انسان‌ها به جای اینکه به سمت آگاهی و دانش بروند، به سوی دشواری‌ها و مشکلات حرکت می‌کنند و در نتیجه با مصائب و چالش‌های بزرگ مواجه می‌شوند.
مانده عزازیل به ره در کمین
منتظر بردن کالای دین
هوش مصنوعی: عزازیل در راه منتظر است تا دین را به غنیمت ببرد.
حرص زر و مال شود پیشرو
طول امل جلوه کند نو به نو
هوش مصنوعی: حس طمع به ثروت و مال باعث می‌شود که انسان همواره به دنبال آرزوهای دور و دراز خود باشد و به صورت مداوم، جلوه‌های جدیدی از آنها را در زندگی خود مشاهده کند.
لهو و لعب طرح نفاق افکند
دل ز حجازت به عراق افکند
هوش مصنوعی: تفریح و بازی باعث می‌شود که نفاق و دوگانه‌گی به وجود بیاید و دل از سرزمین حجاز به عراق منتقل شود.
دیو طمع با تو محبت کند
گرم دمادم به تو الفت کند
هوش مصنوعی: در دل دیو طمع، به تو علاقه‌مند می‌شود و مانند دوستی نزدیک، هر لحظه به تو وابسته‌تر می‌گردد.
شهوت بیدادگر آید به پیش
تا بردت از ره آئین و کیش
هوش مصنوعی: خواسته‌های شدید و ناپسند ممکن است تو را از مسیر درست و اصول زندگی‌ات منحرف کنند.
کبر در آویخته بر دامنت
عُجْب کمندی شده در گردنت
هوش مصنوعی: غرور و خودپسندی که به دامن تو چسبیده، مانند کمندی است که به گردن تو افتاده و تو را اسیر کرده است.
بسته دو صد سد ز الوف و کرور
در ره تو لشگر فخر و غرور
هوش مصنوعی: در راه تو، ارتشی از فخر و افتخار وجود دارد که به اندازه دو صد سد، محکم و بسیار قوی است.
جور و جفا ناظر و منظور تو
ظلم و ستم آمده دستور تو
هوش مصنوعی: ظلم و ستمی که به من می‌کنی، در واقع به دلیل خواسته‌ها و ناظر بودن تو است.
شیر شرارت کندت تیز چنگ
تا که شوی چیره به میدان جنگ
هوش مصنوعی: باید به اندازه‌ی یک شیر، خطرناک و آماده باشی تا بتوانی در میدان جنگ پیروز شوی.
حب جهان دست درازی کند
با تو به وجد آمده بازی کند
هوش مصنوعی: عشق به جهان به تو نزدیک می‌شود و با شوق و اشتیاق، مثل یک بازی با تو درگیر می‌شود.
از ره وسواس ز راهت برد
وز گذر جاه به چاهت برد
هوش مصنوعی: وسواس و تردید می‌تواند انسان را از مسیر درست خود دور کند و گاهی او را به جایی پایین‌تر و سخت‌تر ببرد.
بخل تو را سینه به جوش آورد
همچو حسد تا به خروش آورد
هوش مصنوعی: کمبود محبت و بخل تو، مانند حسادت، در دل من غضب و نارضایتی ایجاد کرده است و مرا به واکنش واداشته است.
صبر چو دید آن سپه بی‌شمار
می‌کند از جنگ به یک سو فرار
هوش مصنوعی: وقتی صبر به آن سپاه انبوه نگاه کرد، از شدت ترس و وحشت تصمیم گرفت از میدان جنگ فرار کند.
یکه و تنها چو شدی در مصاف
تیغ تلاش تو رود در غلاف
هوش مصنوعی: وقتی که در میدان نبرد تنها و بی‌یار می‌مانی، تلاش و کوشش تو همچون تیغی است که به راحتی در غلاف جای می‌گیرد و از کارایی باز می‌ماند.
این همه دشمن که تو را بود دوست
زنده درآرند برونت ز پوست
هوش مصنوعی: به این معناست که در میان دشمنانی که تو را دوست می‌دارند، باید توانایی خود را به نمایش بگذاری و از قید و بندها و محدودیت‌ها رها شوی.
جمله درآیند به فرمان تو
در طمع گوهر ایمان تو
هوش مصنوعی: همه به خاطر ایمان تو آماده می‌شوند و به دستورات تو گوش می‌دهند.
لشکر طغیان چو گرفتند زور
تن شود از کسوت توفیق دور
هوش مصنوعی: وقتی لشکر طغیانی به پا شود، نیروی بدنی انسان از آن پوشش ترفیع و پیشرفت دور می‌شود.
کز طرف پیشهٔ ملک فنا
گرگ اجل راست شود از قفا
هوش مصنوعی: زیرا که در راه کار ملک، مرگ همچون گرگی از پشت سر به ما نزدیک می‌شود.
کرد به حسرت چو تنت چاک چاک
می‌کندت طعمه موران خاک
هوش مصنوعی: وقتی در حسرت خود را خرد و رنجیده می‌بینی، به یاد داشته باش که در نهایت، همانند خاکی که مورچگان تکمیل می‌کنند، تو هم در دنیای فانی خواهی بود.
جای تو چون خوابگه گور شد
شمع امیدت ز اجل کور شد
هوش مصنوعی: جای تو مانند گوری خوابگاه شده و امید تو به خاطر مرگ ناامید شده است.
دیده عبرت سوی خود وا کنی
عاقبت خویش تماشا کنی
هوش مصنوعی: اگر با دقت و بصیرت به رفتار و سرنوشت خود توجه کنی، در نهایت می‌توانی عاقبت کارهای خود را ببینی و ارزیابی کنی.
(صامت) اگر جانب خود بنگری
خود ز همه اهل هوس بدتری
هوش مصنوعی: اگر به خودت نگاه کنی، متوجه می‌شوی که در مقایسه با دیگران، بدترین آدمی هستی که به هوس‌ها و تمایلات دچار شده‌ای.
بهر نصیحت همه تن گوش باش
دم ز سخن در کشو خاموش باش
هوش مصنوعی: برای پذیرش نصیحت، تمام وجودت را آماده کن و هنگام صحبت دیگران، ساکت و خاموش بمان.

حاشیه ها

1398/08/03 12:11

ایمن و وارسته ز خوف و خطر------غصه جان.......ز سر ....----مانده عزازیل بره...---شهوت بیداد......به پیش----از ره وسواس ز راهت.....---زنده در ارند......---درست است